arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۰۳۱۱
تاریخ انتشار: ۱۴ : ۱۴ - ۳۰ تير ۱۳۹۱

ماجرای نصب چادرهای قذافی در کشورهای مختلف از زبان محرم اسرار دیکتاتور لیبی

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

نوری المسماری به عنوان رییس تشریفات در رژیم قذافی فعالیت می کرد. جایگاه وی مانند جایگاه یک وزیر کشور بود. المسماری رژیم قذافی را در سال 2010 رها کرد و اولین کسی بود که علنا فرار از دست رژیم قذافی را در ابتدای قیام سال 2011 اعلام کرد و پس از آن، قذافی جایزه 50 میلیون دلار برای بازگرداندن او تعیین کرده بود و برای او حمام اسید آماده  کرده بود اما او جان سالم به در برد.

به گزارش سرویس ترجمه شفقنا، در ذیل گفت و گوی المسماری می آید:

س: چرا شما «عبدالباسط المگراهی» و «الامین خلیفه فهیما» که هردو متهم به مشارکت در بمب گذاری لاکربی هستند را تحویل  دادید؟

ج: لیبی با تحویل آنها موافقت کرد. کمیته ای به ریاست عمر منتصر وزیر کشور در آن زمان تشکیل شد. موسی کوسی به همراه من به عنوان مامور تشریفات در آن کمیته بودیم. هواپیمایی با لوگوی سازمان ملل در لیبی به زمین نشست. مردان مسلح و سگ های پلیس از آن پیاده شدند. من به آنها گفتم که این غیرقابل قبول است و این سرزمین مستقل است. همچنین به آنها گفتم که من ربطی به قذافی ندارم اما این کشور من است و از آنجاکه شما با تسلیحات و سگ پلیس آمده اید، پس عضو سازمان ملل نیستند، بلکه یک ارتش هستید.

سپس معلوم شد که آنها نیروهای مسلح ایتالیایی هستند و من هم قبول نکردم و گفتم: نه «مگراهی» و نه «فهیما» پیش از بازگشت شما به هواپیما، تحویل داده نمی شوند.

در این لحظه، عمر منتصر دخالت کرد و به من گفت: نوری آنها را تحویل بده. من هم گفتم که این کاملا غیرقابل قبول است.

من از هیات اعزامی سازمان ملل پرسیدم این مردان با کمال میل با شما می آیند یا اینکه تحت بازداشت هستند؟

سپس سوالی مشابه از فهیما و مگراهی پرسیدم و آنها گفتند که با کمال میل می روند.

من گفتم: پس، ما  می توانیم فهیما و مگراهی را سوار یک هواپیمای غیرنظامی تا زمانی که به نیویورک یا لاهه یا آمستردام برسند، بکنیم و این هواپیما را یک هواپیمای غیرنظامی تلقی کنید.

این  ما بودیم که خواستار یک هواپیمای سازمان ملل به عنوان تضمین برای آنها شده بودیم. در غیر اینصورت، آنها می توانستند سوار یک هواپیمایی غیرنظامی با بلیت عادی شوند و زمانی که به آمستردام هم می رسیدند، خوشان را تحویل می دادند.

من همچنین از  آنها پرسیدم که شما چرا به کسی که خود را تسلیم کرده است دستبند می زنید؟

به آنها گفتم که در خاک لیبی، آنها نباید دستبند و نگهبان داشته باشند. به محض آنکه آنها (المگراهی و فهیما) سوار هواپیما شوند هرکاری که بخواهید می توانید بکنید.

سپس ما بر روی آن به توافق رسیدیم و آنها خواستند که فهیما و المگراهی را تفتیش بدنی کنند و من هم اعتراض نکردم. آنها همچنین کیف ها را جستجو کردند و سپس فیهما و مگراهی سوار هواپیما شدند.

س: آیا تسلیم فهیما و مگراهی برای قذافی دشوار بود؟

ج: پرونده لاکربی به شدت پیچیده، دشوار و تا حدی مرموزانه بود. زمانی که اتفاق افتاد، من در دولت حضور نداشتم. من شرح دقیقی از این ماجرا ندارم و نمی دانم که عملیات توسط یک گروه یا چندین گروه صورت گرفته بود. به دلیل این بمبگذاری، لیبی به شدت تحت فشار قرار گرفت.

س: آیا فکر می کنید، قذافی حادثه لاکربی را در پاسخ به حمله آمریکایی ها در لیبی در سال 1986 انجام داده است؟

ج: برخی نقاط در این ماجرا نامشخص است. من ادعا نمی کنم که از پیامدهای این مساله آگاهم.

س: فکر نمی کنم، شما در مورد انفجار هواپیمای فرانسوی «یو تی ای» بر فراز نیجر هم سخنی مشابه بیان کنید. این پرونده ای بود که احکامی در آن علیه گروهی از جمله عبدالله سنوسی صادر شد.

ج: این پرونده ی متفاوت است که سعید راشد و عبدالله نسوسی در آن مشارکت داشتند. هیچکس نمی تواند در این خصوص استدلالی در مورد عدم حضور این دو در انفجار هواپیما بیاورد.

س: سعید راشد، همان فردی است که در طول انقلاب کشته شد؟

ج بله، او و پسرش در باب العزیزیه از سوی گروهی وابسته به خمیس فرزند قذافی کشته شدند.

س: چرا آنها هواپیما را منفجر کردند و آیا این حقیقت دارد که آنها فکر می کردند که «محمد المگریف» مخالف قذافی در میان مسافران بوده است؟

ج: این یکی از جنبه های بمبگذاری بود. دلیل دیگرش جنگ در چاد بود. آنها معتقد بودند که هواپیما حامل شخصیت های چادی از جمله «حسانه هبره» است.

س: متعاقبا، شما پرستاران بلغاری به همراه یک دکتر فلسطینی تبار متهم به آلوده کردن کودکان به ایدز را تحویل دادید.

ج: زمانی که سیسیلیا سارکوزی(همسر سابق نیکلا سارکوزی) به لیبی آمد، من جزیی از گروهی بودم که مشغول مذاکره با سیسیلیا بود.

او به عنوان میانجیگر و در جهت حصول اطمینان از آزادی پرستاران آمد. مذاکرات بین او و البغدادی المحمودی و یک گروه دیگر لیبیایی برگزار شد.

ما گفت و گوهای بی پایانی را آغاز کردیم که تا ساعت 2 یا 3 صبح طول می کشید. سیسیلیا بسیار وقیح بود و من با او چندین بار مشاجره کردم.

در پایان، ما در حضور رییس اداره حقوقی و رییس اداره امور اروپا در وزارت خارجه لیبی به فرودگاه رفتیم. هواپیمای ریاست جمهوری آماده بود و سیسلیا سارکوزی می خواست که آن پرستاران را سوار کند.

چرا همسر رییس جمهور یک دولت استقبال از زندانیان انجام شده را باید به جا آورد؟ یک مقام فرانسوی سعی کرد که مرا آرام کند اما من گوش نمی دادم. در همین حال، بغدادی و نخست وزیر لیبی در حال مذاکره در مورد تسلیم پرستاران در مقابل 450 میلیون دلار بودند.

دولت قطر از طریق نخست وزیر و وزیر خارجه اش «حامد بن جاسم بن جابر الثانی» در این خصوص قول داد.

س: آیا قطر پولی پرداخت کرد؟

ج: فکر می کنم که پولی پرداخت کرد و نقشی در پرداخت پول از جانب فرانسه ایفا کرد. من به سیسیلیا گفتم که او نمی تواند از پرستاران در هواپیما استقبال کند.

در همان زمان، یک مقام امنیت مرکزی آنها را به داخل هواپیما آورد. من گفتم این مساله امکان ندارد. سپس بغدادی با من صحبت کرد و گفت که برادر اجازه بده که سوار شوند.

در حالی که سعی در خرید زمان داشتم، تاکید می کردم که این امکان ندارد. چرا که  این احتمال وجود داشت که فردی مثل قذافی نظرش تغییر کند.

این اتفاقات در حضور سفیر پرتقال که کشورش در آن زمان رییس دوره ای اتحادیه اروپا بود، رییس امنیت اتحادیه اروپا، هیات اعزامی اتحادیه اروپا و سفیر فلسطین که برای پزشک فلسطینی تبار در آنجا حاضر شده بود، روی داد.

من گفتم که ما آنها را به اتحادیه اروپا تحویل می دهیم و این جمله من بر روی تلویزیون هم ضبط شد. سپس خطاب به سیفر پرتقال گفتم که آیا در مورد این چیزی می دانی؟ او پاسخ داد: بله می دانم. در همان لحظه، من به وزیر بلغاری گفتم، جدا از پرستاران، پزشکی فلسطینی تبار وجود دارد که ملیت بلغاریایی دارد و خواسته است که با آنها به بلغارستان برود.

بعد از این ماجرا، قذافی خشمگین شد و دست به اقداماتی از جمله قطع یک ماه حقوق بغدادی و محمودی و محکومیت یک ماهه رجب المسماری وزیر کشور به یک ماه در زندان و قطع حقوق زد. وی سپس از وزارتخانه اخراج شد.

س: چرا؟

ج: این ها بازی هایی بود که قذافی در می آورد. او اعتراض می کرد و می گفت او چنین چیزی نگفته است و  ما عجولانه اقدام کرده ایم.

س: آیا اقدامی علیه شما اتخاذ شد؟

ج: خیر

س: رابطه ی قذافی با سارکوزی چگونه بود؟

ج: خوب بود.

س: آیا تامین مالی ستاد انتخاباتی سارکوزی توسط قذافی حقیقت دارد؟

ج: صادقانه بگویم که من هرگز شاهد چنین چیزی نبودم اما صحبت هایی در این خصوص شنیدم.

س: مشکلاتی که شما به عنوان رییس تشریفات با رهبری دمدمی مزاج مواجه بودید، چه بود؟

ج: او آنطور که می خواست و دوست داشت، وقت ملاقات و مصاحبه می داد. قذافی صبح از خوب بیدار می شد و می گفت این یا آن رییس جمهور را برای من بیاورید.

او به گونه ای رفتار می کرد که گویا رییس جمهور روسای جمهور دیگر بود و حق احضار آنها را هر موقع که می خواهد دارد.

ما با دشواری ها و مشکلات بی پایانی مواجه می شدیم و سعی می کردیم که مسایل را حل و بر آنها غلبه کنیم.

این روش قذافی یکبار موجب تحریک یک رییس جمهور آفریقایی شد که گفت: من هم رییس یک کشور مانند رییس کشور شما هستم.

قذافی تحقیر و پست کردن روسای جمهور را دوست داشت.

فقط تصور کنید، او به من گفت: آن غلام سیاه را بیاورید پیش من!

اشاره ی او به رییس جمهور یک کشور آفریقایی بود که در حال تدارک برای دیدار با قذافی بود. زمانی که رییس جمهور قذافی را ترک می کرد، قذافی می گفت: غلام رفتش، به او چیزی بدهید.

س: آیا او از آفریقایی ها تنفر داشت؟

ج: بله، او حتی از آنهایی که تعاریفشان قذافی را خوشحال می کرد هم تنفر داشت. او آنها را ابلهان خطاب می کرد. وی غرور و خود بینی اش را از طریق انتخاب جای نشستن مهمان و صندلی خود ابراز می کرد.

این عقده و کمبود، او را وادار به تفاوت قایل شدن بین خود و دیگرانی که او را همراهی می کردند می شد. من همیشه انتظار چنین مخمصه هایی را داشتم.

من باید خودم را متقاعد می کردم که او رییس کشور نیست بلکه مقامی ارشد تر از آن است و باید بر طبق آن با او رفتار شود.

قذافی می گفت: من رییس یک کشور نیستم و می خواهم که روی صندلی خودم بنشینم.

به یاد دارم که در طول نشستی در قطر، او می خواست که تنها در گوشه ای بنشیند و در کنار رهبران کشورها نباشد. مسلما چنین اقدامی امکان پذیر نبود و قطری ها اجازه آن را ندادند.

گاهی اوقات، او خواستار حضور یک رییس جمهور می شد. ما هم رییس جمهور را دعوت می کردیم. وقتی آنها به دلیل وظایف و تعهدات خود قادر به سفر به لیبی نبودند، قذافی ما را متهم به عدم تحویل پیغامش می کرد. او می پرسید، چرا او نیامد؟ من معمر قذافی هستم.

او باور نداشت که او رییس جمهور کشور دیگری را دعوت کرده است ولی آن رییس جمهور در لغو قرارهایش تعجیل نکرده و از فرصت استفاده نکرده است.

قذافی به دلیل غرورش و به منظور اجتناب از شرم زدگی در مقابل همراهانش، ما را متهم به عدم تحویل دعوتنامه می کرد.

س: آیا حادثه ی خاصی را به یاد دارید؟

ج: اتفاقات زیادی از این دست در زمان قذافی روی داد. یکبار از این نوع اتفاقات با رییس جمهور ماداگاسکار در سال 1980 رخ داد.

جلسه ی نشست آفریقا بود و قرار بود که رییس جمهور سیرالئون در آن حاضر باشد تا میزان حضور افراد به حد نصاب برسد و جلسه رسمی شود، اما او نیامد.

او با رییس جمهور ماداگاسکار گفت و گو کرد که او طرف ما خواهد بود و من حتی با او صحبت کردم. زمانی که این اتفاق نیفتاد، قذافی ما را مسوول قصور رییس جمهور سیرالئون می دانست.

من به او گفتم که ما با رییس جمهور صحبت کرده ایم ولی قذافی تاکید می کرد: نه نه، تو صحبت نکرده ای.

در طول کنفرانس های نشست آفریقا، کشورهای میزبان ضیافت شام ترتیب می دادند. از طرفی قذافی هم عمدا ضیافت ناهار ترتیب می داد.

بنابراین، ما مجبور به چاپ کارت و اطلاع به شرکت کنندگان بودیم. زمانی که تنها چندین نفر از شرکت کنندگان در نشست آفریقا در مهمانی حضور می یافتند، قذافی می گفت: شما به آنها در مورد شام چیزی نگفته اید.

در حقیقت، افرادی که دعوت او را قبول کردند تنها 3 یا 4 نفر بودند و آنها هم تنها بدین خاطر به ضیافت او می آمدند که عاجزانه نیازمند کمک او بودند.

س: این ماجرا در طول نشست آفریفا اتفاق افتاد نه عرب؟

ح: قذافی جرات نداشت که اقدامی مشابه در اجلاس عرب انجام دهد. او متقاعد نمی شد که چرا روسای جمهور آفریقایی در ضیافتش حاضر نشده اند. مشکلات بسیار بود.

س: آیا مساله ی چادر باعث مشکلاتی برای شما شد و کجا؟

ج: گاهی اوقات. برای مثال در پاریس، او می خواست که چادر در باغچه ی کاخ الیزه نصب شود. توجه داشته باشید که هتلی وابسته به کاخ الیزه برای روسای جمهور و پادشاهان وجود داشت.

ما چادر را در باغچه نصب کردیم اما تنها یکبار، آنهم برای مصاحبه های مطبوعاتی و عکس برداری از آن استفاده شد.

س: این چادر در کدام کشور باعث بروز مشکلاتی شد؟

ج: در مسکو، قذافی آنچنان در خصوص چادر مصمم بود که ما نگران بودیم این چادر باعث شکست کل سفر او شود. ما با مشکلات جدی مواجه شدیم و جنجالی به پا شد و اخباری در مورد اختلافات منتشر شد.

در آن زمان، ولادیمیر پوتین نخست وزیر بود و او از این مشکل مطلع شده بود. من پیش او رفتم و از او درخواست کمک کردم. پوتین به من گفت: اینجا مسکو است و ما از محیط زیست حفاظت می کنیم.

من به او گفتم که ما نمی خواهیم یک شتر بیاوریم. تنها یک چادر می آوریم. در نهایت، مجوز آن صادر شد و چادر در باغچه کرملین نصب شد. در نیویورک، هیچ اقامتگاهی برای قذافی وجود نداشت. او مکانی که  پله و آسانسور داشت را نمی خواست.

قذافی می خواست که در طبقه ی همکف ساکن باشد. او به دلیل وضعیت سلامتی اش از پله ها بالا نمی رفت و حاضر به ورود به آسانسور نبود، چراکه فوبیا(ترس) داشت. او البته همین ترس را در خصوص تونل ها هم داشت.

قذافی همچنین از سفرهای طولانی هراس داشت که این امر ما را مجبور به فرود در بسیاری از فرودگاه ها می کرد.

به این ترتیب، ما به نیویورک رفتیم و او اعتراض شدیدی نسبت به وضعیت اقامتی اش داشت. سپس معتصم آمد تا در مقابل پدرش در مورد اجاره ی یک ویلا در خارج از نیویورک و نصب چادر در آنجا پز داد.

این خبر پخش شد و وضعیت از کنترل خارج شد. پلیس می خواست آنها را دستگیر کند و همچنین از یک هلی کوپتر از چادر نصب شده عکس برداری شد.

س: شما در کدام قسمت مجمع عمومی سازمان ملل در هنگام سخنرانی قذافی بودید؟

ما در سطح تشریفات هم با مشکل مواجه بودیم. اتاقی در پشت محل سخنرانی برای روسای جمهور وجود داشت که پس از اتمام سخنرانی فرد پشت تریبون به آنجا می رفت. سخنران قبل از ما، اوباما بود و قذافی هم حاضر نشد که در آن اتاق بنشیند. این اقدام بیهوده بود. او تنها باید به رییس جمهور که به خاطر سخنرانی قذافی اظهاراتش را به اتمام رساند تبریک می گفت و فرد مقابل هم آرزوی خوش شانسی برای سخنرانی اش می کرد.

این اقدامی تشریفاتی است که قذافی را آزار می داد و می گفت از صندلی اش در مجمع عمومی سازمان ملل به پشت تریبو می رود.

در همان زمان، دکتر علی الترکی رییس محمع عمومی سازمان ملل از من گلایه کرد. اما من در پاسخ گفتم: شما او را بهتر از من می شناسید.

زمان سخنرانی قذافی، رییس تشریفات سازمان ملل پیش من آمد گفت: شما نسبت به دیگران زمان بیشتری را در نزدیکی تربیون گذرانده اید و البته شما در خصوص تشریفات در تمام دنیا اطلاع دارید.

س: آیا اوباما او را ندیدید و با او دست داد؟

ج: در ایتالیا بله اما در نیویورک خیر. قذافی منتظر ماند تا اوباما سخنرانی اش را در مجمع عمومی به پایان برساند و سپس به اتاق انتظار رفت و تاکید داشت که من هم با او به پشت تریبون بروم.

س: زمانی که او در حال سخنرانی بود چه احساسی داشتید؟

ج: در آغاز خوب بود. اما او سپس سعی در پاره کردن منشور سازمان ملل داشت و در انجام آن ناکام ماند، چراکه بسیار ضخیم بود و مجبور شد که آن را پرت کند. این اقدام ما را شرمنده کرد. این شرم آور بود. سخنان او 95 دقیقه به طول انجامید یعنی یک ساعت و نیم، تنها به خاطر این که از زمان سخنرانی اوباما طولانی تر باشد.

نظرات بینندگان