- ببخشید خانم... ببخشید ...
باز میگردم و نگاهش میکنم. خطابش به من است. وقتی میایستم و نگاهش میکنم متوجه میشوم که من را صدا میزند.
-
بچههای من از صبح غذا نخوردهاند. شوهرم هم بیمار است. شما میتوانید فقط
به اندازه خریدن دو عدد نان و یک ظرف ماست به من کمک کنید تا حداقل به
بچههایم نان و ماست بدهم بخورند.
داخل کیف من هم فقط دو عدد اسکناس دو
هزار تومانی پیدا میشود. یکی از آنها را به زن میدهم اما فکر میکنم زن
به این جوانی چرا کار نمیکند؟
چند روز قبل در نزدیکیهای همان محل
سابق، دوباره زن را با همان شکل و شمایل میبینم باز هم با همان ناله
ضعیف. این بار سعی میکنم صدایش را نشنیده بگیرم و میگذرم. به اندازه
دقایقی هم با وجدانم درگیر نمیشوم.
گداهای شیک پوش امروزی
در
حوالی سید خندان، این بار زنی با لباسهای به مراتب مرتبتر و بدون چادر.
عینکی هم بر چشم زده است. از این آفتابیهای ارزان قیمت. مستقیم به سمت من
میآید. فکر میکنم میخواهد آدرس بپرسد اما نزدیکتر که میشود، میگوید:
از دیروز ظهر ناهار نخوردهام. میتوانید به اندازه پول یک ناهار به من کمک
کنید؟
باز هم نشنیده میگیرم و میگذرم.
یک روز صبح در حالی که
برای رسیدن به روزنامه عجله دارم و دیرم شده است به حالت دویدن راه میروم.
مرد مسن و جا افتادهای که کلاهی بر سر دارد مرا متوقف میکند. از محتوای
کلامش متوجه میشوم که دارد برای بچههای یتیم کمک جمع میکند و اصرار دارد
که گدا نیست. دلم میخواهد بر سر مرد هوار بکشم اما به گفتن اینکه دیرم
شده اکتفا میکنم و به سرعت رد میشوم.
پشت چراغ قرمز خیابان دکتر
قریب، توقف کردهام. پسر جوانی با یک دسته گل پژمرده به سراغم میآید.
اصرار میکند که بخرم. وحشتناک سمج شده است. میگوید: اگر نمیخری حداقل
پولش را بده! گل را نبر. قبول نمیکنم و تاکید میکنم چراغ دارد سبز
میشود. بهتر است کنار برود. اما قبول نمیکند و با اصرار میخواهد که به
او پولی بدهم. چراغ سبز میشود و او با اکراه کنار میرود و البته زیر لب
چیزهایی میگوید. خدا را شکر که نمیشنوم.
عوض شدن مدل گدایی
قدیمترها
شیوه گدایی به گونه دیگری بود. گداها محدوده داشتند و میدانستند هر دو
هفته یک بار باید وارد محله شوند. مدل گداییشان هم این بود که در خانهها
را میزدند. تا صاحبخانه بخواهد به حیاط بیاید و در را باز کند آنها در
منزل همسایه را هم زده بودند که وقتشان تلف نشود. آنها به گرفتن پول خرد و
لباسهای مندرس و گاهی حتی پیمانهای برنج خشک قانع بودند. اما بعد از گذشت
چند سال، وقتی سکههای 25 تومانی به آنها میدادی، سکه را به سمتت پرت
میکردند و قبول نمیکردند!
شیوههای گدایی، آرام آرام عوض شد تا به
جایی رسید که امروز دیگر منتظر نیستیم که گدا را با شکل و شمایل و لباسهای
بد و مندرس ببینیم و یا حتی دست و پای زخمی و گاهی فلج. بلکه این روزها
گداها با لباسهایی کاملا مرتب و شیک به سراغت میآیند و درخواست وعدهای
غذا دارند. جالب اینجاست که آنها تاکید هم دارند که گدا نیستند!
یک شکل
دیگر از گدایی در ترمینال وجود دارد و آن هم این است که قبل از حرکت
اتوبوسها مردان نسبتا مسن که گاه کلاههای سبزرنگی هم بر سر دارند داخل
اتوبوس میآیند و برای سلامتی سفر مسافران دعا میکنند و از آنها صدقه سفر
جمع میکنند. چقدر زنان خوشباور را دیدهام که به آنها پول میدهند.
وجود
گداهای مافیایی و خرید و فروش و یا حتی اجاره کودکان برای گدایی و گداهای
میلیونی که گاهی برخی از آنها میلیونها تومان پول همراهشان دارند سبب
شده است که حداقل من یک نفر، به سهم خودم به هیچ وجه به این افراد کمک نکنم
و کلاً شیوه کمک کردنم را عوض کنم.
«گداهای پیامکی» هم از آن
واژههایی است که این روزها مُد شده است. وقتی نیروی انتظامی شروع به
جمعآوری گداهای یک چهارراه میکند آنها به دوستانشان در قسمتهای دیگر
شهر پیامک میدهند که پلیس در راه است و بهتر است پنهان شوند!
فرهنگ گداپرور
شاید
در نگاه اول به نظر برسد که وجود مشکلات اقتصادی و معیشتی در زندگی امروز
که عرصه را حتی بر شاغلان هم تنگ کرده است چارهای برای برخی افراد باقی
نگذاشته است که از شیوههای اینچنینی برای گذراندن روزگار استفاده کنند.
شخصاً
با این حرف مخالف هستم چون فکر میکنم این افراد آدمهای تنبلی هستند که
آسانترین راه را برای ارتزاق انتخاب کردهاند. همین خیابانهای اصلی شهر
که پر از متکدیانی است که در شکلها و قالبهای مختلف از جمله فروش گل و
فال و دود کردن اسپند، گدایی میکنند پر از آگهیهای سادهای است که به
دنبال کارگر جوان با حقوق مناسب هستند. اما متاسفانه بسیاری از مردم دلشان
نمیخواهد برای پول در آوردن زحمت بکشند و با کمترین کار و فقط با زیر پا
گذاشتن غرورشان پول به دست میآورند.
یک پژوهشگر مسائل اجتماعی در رابطه با «تکدیگری» میگوید: در ایران تکدیگری بیشتر در شهرهای بزرگ و زیارتی دیده میشود.
«سعید
سهرابی» میافزاید: برخی از افراد به دلیل نیازهای مادی، از شهرها و
روستاهای خود راهی شهرهای بزرگ و زیارتی میشوند و در آنجا به تکدیگری روی
میآورند.
وی به خبرنگار «مهر» میگوید: البته امروزه در بیشتر موارد،
اشخاصی با سوءاستفاده و با هدف فریب به شهرهای بزرگ و به ویژه مناطق
زیارتی همچون مشهد روی میآورند و از راه تکدیگری، منبع درآمدی برای خود
ایجاد میکنند.
وی با اشاره به ارتباط «فقر» با «تکدیگری» میافزاید:
فقر به خودی خود منجر به تکدیگری نمیشود زیرا بسیاری از فقرا هرگز در هیچ
شرایطی تکدیگری نمیکنند.
این پژوهشگر، یکی از علل تکدیگری را کسب
درآمدهای آسان و نیز مشکلاتی مانند اعتیاد میداند و میافزاید: انجام کار
سخت و به دست آوردن نان حلال نشانه شرافت و انجام تکدیگری به معنای زیر پا
گذاشتن شرافت و غیرت است.
سهرابی میگوید: متکدیان در شهرهای بزرگ و
مذهبی از عواطف مردم سوءاستفاده میکنند زیرا عواطف مردم در برابر اقشار
ضعیفتر مانند سالمندان، کودکان و زنان تحریک میشود و همین موضوع موجب
میشود تا متکدیان درآمد خوبی را در شهرهای بزرگ کسب کنند.
وی
میافزاید: تکدیگران در شهرهای بزرگ بیشتر ناشناس هستند. ناشناس بودن
موجب میشود که هیچ اعتماد و اطلاعی از درستی نیاز فرد متکدی و میزان نیاز
او در دست نباشد، به همین خاطر امکان سوءاستفاده زیاد است.