پایگاه خبری «انتخاب» / سید حمزه صالحی: آمریکا بهعنوان یک بازیگر جهانی حوزه نفوذ جهانی دارد و در همه نقاط جهان هم منافع آن گسترده است. متناسب با چنین شرایطی متحدان و دشمنان این کشور هم در دو سطح جهانی و منطقهای قابلتعریف هستند. آمریکا بهطور طبیعی با کشورهای موسوم به لیبرال دمکراسی غربی که شامل اروپای غربی کانادا، استرالیا و نیوزیلند است. در یک اتحاد و همزیستی نزدیک سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ارزشی قرار دارد. چنین موضوعی در مورد بعضی کشورهای شرق آسیا مانند ژاپن، کره جنوبی و تایوان هم صدق میکند. بعضی کشورهای دیگر مانند کشورهای حاشیه خلیجفارس هرچند از متحدان نزدیک آمریکا هستند؛ اما بهمانند کشورهای مورداشاره متحدان درجه اول واشنگتن محسوب نمیشوند، اگرچه حفظ و تقویت رابطه با آنها برای آمریکا همواره از اهمیت زیادی برخوردار بوده و کشورهای عربی هم بهطور کامل به اهمیت نزدیکی خود به آمریکا واقف هستند.
رقبا و دشمنان آمریکا را هم میتوان در سطح جهانی و منطقهای ارزیابی کرد، در طول جنگ سرد مهمترین رقیب و دشمن اصلی ایالاتمتحده در سطح جهانی شوروی سابق بود که دامنه رقابت آنها ابعاد ایدئولوژیک، سیاسی، نظامی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی به خود گرفته بود. تحت تأثیر خصومت همهجانبه شرق و غرب کشورهای که در مناطق مختلف جهان با ایدئولوژی کمونیستی اداره میشدند و به شوروی نزدیک بودند هم اغلب از دشمنان منطقهای و درجه دوم ایالاتمتحده محسوب میشدند. در شرایط حاضر نیز اگرچه وضعیت با دوران جنگ سرد بسیار متفاوت شده است؛ ولی از جهاتی تقریباً همان الگو برقرار است. هماکنون رقبا و دشمنان اصلی آمریکا در سطح جهانی چین و روسیه هستند و در سطح منطقهای هم کشورهایی مانند ایران و کره شمالی و بعضی کشورهای آمریکای لاتین دشمن منطقهای و درجه دوم ایالاتمتحده محسوب میشوند که ایران موضوع ویژهتری است. اگرچه در شرایط حاضر برخلاف دوران جنگ سرد، برقراری رابطه نزدیک با روسیه و چین لزوماً کشوری را در زمره دشمنان آمریکا قرار نمیدهد؛ اما برای کشوری مانند ایران که خود را در محور شرق تعریف میکند وضعیت متفاوت شده است.
همانطور که اشاره شد آمریکا گستره نفوذ و منافع زیادی که در سطح جهان دارد، به همین دلیل یکی از مهمترین روشهای مدیریت رقابتها و تنشهای جهانی و منطقهای توسط این کشور برونسپاری آنها (حداقل بخشی از آنها) به متحدان درجه اول و دوم خودش است. این موضوع بهخصوص در مسائل منطقهای نمود داشته است. برونسپاری امنیت خلیجفارس به ایران برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم در قبل از انقلاب از نمونههای آن است. در حال حاضر آمریکا به سبب رقابت پیچیده و چندوجهی که با چین و روسیه دارد، سعی میکند با اتکا به ظرفیتهای متحدان درجه اول خود مانند کشورهای غربی و شرق آسیا این دو کشور را مهار کند. حمله روسیه به اوکراین اگرچه یک تحول ژئوپلیتیک بسیار مهم بود؛ ولی فرایند مهار روسیه را برای آمریکا بسیار آسانتر کرده است. تحریم روسیه باعث شده است که به گفته کارشناسان اقتصاد روسیه در ادامه هرگز نتواند به زمان قبل از حمله به اوکراین برگردد. مسکو نیروهای زیادی ازدستداده و نارضایتی در این کشور در حال افزایش است. با مقاومت اوکراینیها قدرت و هیبت نظامی بازدارندگی نظامی روسیه بهشدت زیر سؤال رفته است. از طرفی روسیه در این حمله نهتنها به اهداف خود نرسیده، بلکه باعث ترمیم و تقویت بیشازپیش روابط آمریکا با متحدانش در ناتو شد و حتی کشورهایی مانند فنلاند و سوئد که تاکنون سیاست بیطرفی را اتخاذ کرده بودند به ناتو پیوستند و یا در حال پیوستن به آن هستند که همین یک شکست بزرگ ژئوپلیتیک برای روسیه است. شرایط بهگونهای است که تنها اهرم بازدارنده برای روسیه زرادخانه اتمی این کشور شده هستند که همین موضوع نگرانیهای زیاد در مورد احتمال وقوع درگیری هستهای را دامن زده است.
مهار چین هم با یک اتحاد اقتصادی در حال شکلگیری است که مهمترین نمود آن در حوزههای تراشههای پیشرفته است. در این زمینه چین در این زمینه وابستگی زیادی به غرب دارد و آمریکا با کمک متحدان خود تلاش دارد که چین را از زنجیره تأمین این تراشهها بیرون کند که تاکنون موفقیتهای مهمی هم به دست آورده است. بااینحال مهار چین دارای ابعاد مختلفی است که سبب شده است، آمریکا تمرکز اصلی خود را برای مهار این کشور بگذارد و برای مهار دشمنان درجه دوم مانند ایران به سیاست برونسپاری مسئولیت متوسل شود. به نظر میرسد که هماکنون برونسپاری مسئولیتهای منطقه به کشورهای حاشیه خلیجفارس برای مهار نرم ایران واگذارشده است. انتقال پولهای بلوکه شدن ایران به کشوری مثل قطر و حتی افزایش نقش کشورهای منطقه در میانجیگری برای حل مسائل ایران با آمریکا باعث ایجاد نوعی وابستگی ایران به کشورهای منطقه میشود که خودبهخود منجر به کاهش پرستیژ بینالمللی و منطقهای ایران هم خواهد شد. این موضوع قدرت چانهزنی ایران را در محافل بینالمللی بسیار پایین خواهد آورد و بهصورت خاموش باعث مهار ایران بهوسیله کشورهای منطقهای خواهد شد؛ زیرا فشارهای اقتصادی در ایران همانطور که اخیراً رخ داد، مجدداً تهران را ناگزیر از تلاش برای دستیابی به منابع مالی خود خواهد کرد و این موضوع باز نقش محوری کشورهای میانجی را برجسته خواهد کرد، درواقع زیست ایران وابسته به نقش میانجیها خواهد شد که خود نوع جدیدی از ناکارآمدی است که بعید است بتوان نمونه مشابهی برای آن پیدا کرد.
واقعیت تلخی که هماکنون کشور ما با آن روبرو است این است که ایران ازلحاظ اقتصادی بسیار آسیبدیده و سالیان زیادی برای غلبه بر چنین بحران خودساختهای زمان لازم است. فقر و گرانی باعث نارضایتی عمیقی شده است. وضعیت سیاسی و اجتماعی در کشور به دلیل سیاستهای نسنجیده حکومت دریکی از بدترین دوران تاریخی خودش است. شکاف عمیق دولت - ملت به نظر پرنشدنی شده است و فرار نخبگان و کارآفرینان و استارتاپها تصویر بسیار نامطلوبی از آینده کشور ارائه میکند. ایران با سرعت زیادی از قافله توسعه نه در جهان که در منطقه عقبافتاده است. همه این موضوعات قدرت اثرگذاری بینالمللی و منطقهای کشور را بسیار کاهش داده است. به عبارت روشنتر نگاه تکبعدی به مسائل داخلی و خارجی و لجبازیهای پایانناپذیر ایدئولوژیک باعث شده است که ایران نیز مانند روسیه که تنها به قدرت اتمی متکی شده است از بین همه گزینههای بالقوه و ارزشمندی که دارد، تنها به قدرت بازدارندگی و توان قدرت نظامی خود در سطح منطقه متکی باشد. روشن است که قدرت صرفاً یک عنصر از مؤلفههای قدرت ملی است و اگر یک رویکرد توسعه محور بر کشور حاکم نشود، منزلت ژئواکونومیک و در حال فرسایش کشور آنچنان آسیب خواهد دید که ممکن کشور با مهار نرم بهوسیله متحدان درجه دوم آمریکا برای همیشه این مزیت را از دست بدهد.