arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۵۳۷۱
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۶ - ۱۴ شهريور ۱۳۹۱

آصفی: در سوریه باید پل ارتباطی مردم و بشار اسد باشیم

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

حمیدرضا آصفی 9 سال سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران و دستیار کمال خرازی بود. او در سخنوری توانایی خاصی دارد و پاسخ تمام سوالات را بی درنگ، اما بسیار دیپلماتیک می‌دهد. به همین دلیل هم مصاحبه با او جذابیت فراوانی دارد و مصاحبه گر را تشویق می‌کند تا از موضوعات مختلف از او بپرسد. وی که هم اکنون پس از سال‌ها فعالیت در دستگاه سیاست خارجی، سفارت در چند کشور و برخی مسئولیت‌های ورزشی دوران بازنشستگی را می‌گذراند، در دفتر شخصی‌اش میزبان ما بود.

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران با او درباره تحولات منطقه و اجلاس سران غیرمتعهدها در تهران گفتگو کرده است.

 

 آقای آصفی! همان‌طور که اطلاع دارید تحلیل‌ها و تئوری‌های گوناگونی از حرکتهای مردمی اخیر در منطقه، مطرح است. یکی از این تئوری‌ها تاکید بر اسلامی بودن این اتفاقات و متاثر بودن آنها از انقلاب اسلامی ملت ایران به رهبری امام خمینی(س) دارد. وقتی هم که بررسی می‌کنیم می‌بینیم که هم در سخنان امام راحل و هم در جنبش‌های اخیر منظقه مسئله ظلم ستیزی و ضدیت با استکبار آمریکا و اسرائیل، مشاهده می‌شود. با تمام این مقدمات، فکر می‌کنید که این تئوری چقدر صحیح و قابل اتکاست؟

من قبل از اینکه به این سوال پاسخ بدهم این را بگویم که چرا امام سیاست خارجی را آن‌گونه که بود، می‌دید. ایشان بر اساس تعالیم و دستورات اسلامی یک اعتقاد جدی داشت که «العزة لله و لرسوله و للمومنین». آن چیزی که دل امام و همه مسلمانان را به درد می‌آورد این است که ببینند مسلمانان عزیز نیستند، بلکه عقب نگه داشته و خوارشده هستند. اگر یک مسلمان عالمی مانند امام باشد این درد چند برابر می‌شود. امام قبل از اینکه انقلاب پیروز شود، در سال 42 به شاه می‌گفت مگر تو نوکر اسرائیل هستی؟ به مردم خودت خدمت کن و... . وقتی هم انقلاب پیروز شد و اسلام به عنوان یک حکومت آمد امام همان خط قبل را ادامه داد. - در قالب شعار «نه شرقی-نه غربی»... نه شرقی، نه غربی، ترجمان و بخش کوچکی از آن بینش و گفتمان امام است. بعد از انقلاب تمام صحبتهایش چه در عرصه داخلی و چه خارجی، با شعار «ما می‌توانیم» بود. مثلا با صنعتگران که دیدار می‌کرد می‌گفت: ما باید مستقل باشیم، دنیا باید به ما نیازمند باشد و.... در دیدار با کشاورزان هم جمله بدین مضمون دارند که ما باید به جایی برسیم که ارزاق صادر کنیم، نه اینکه وارد کنیم و... . بحث سیاست خارجی و اینکه اسلام در متن سیاست خارجی ایران محور شود از همان ابتدا دنبال شد و به جایی رسید که خیلی اتفافات در جهان اسلام افتاد. اصلا امام فقط به جهان اسلام نگاه نمی‌کرد. نامه ایشان به گورباچف کار یک آدم عادی نبود؛ فردی آن را می‌نویسد که اعتماد به نفس بالایی داشته باشد و باورهای جدی داشته باشد. اگر کسی به اندیشه‌ای باور جدی نداشته باشد نمی‌تواند کسی را به آن دعوت کند. بعضی‌ها که با امام آشنایی نداشتند، فکر می‌کردند ایشان یک کار تبلیغی می‌کند، اما این‌گونه نبود. ایشان گفت که کمونیسم را باید بعد از این در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان پیدا کرد که همان‌طور هم شد. این بدان معنا نبود که کمونیسم دیگر وجود نداشته باشد، بلکه به معنای کشورداری در موزه ها باید آن را جست.

اما در مورد اتفاقات جهان اسلام؛ یک حکومتی به نام جمهوری اسلامی با سیاست نه شرقی، نه غربی آمد؛ زیر فشار همه قدرت‌ها! در جنگ با عراق، فرانسه، روسیه و همه کشورهای عربی (به استثنای یکی، دو کشور)، یوگسلاوی، آلمان و... همه کمک کردند. اما ایران سربلند بیرون آمد و زانو نزد. چند وقت پیش با چند دوست ترک که از دیپلمات‌های سابق ترکیه هستند، گفت و گو می‌کردم. آنها می‌گفتند اگر یک دهم این فشارهایی که به ایران آمده، به ترکیه آمده بود تا حالا ده بار فرو می پاشید... - آنها دلیل این فرونپاشیدن را چه می‌دانستند؟ اعتماد به نفس، دین باوری، جوانان فداکار، رهبری قوی و مجموعه‌ای از این عوامل. رهبری چه در زمان امام و چه آیت‌الله خامنه‌ای قوی است، فداکاری جوانان در هر دو دوره بسیار بالاست، دین باوری، خودباوری و... هم روز به روز بهتر می‌شود.

ببینید! انقلاب و جمهوری اسلامی از هم فرونپاشید و این را ملت‌های عربی و اسلامی دیدند. درست است که تونس و برخی کشورها یک جرقه باعث این اتفاقات شد، ولی اکثر اوقات اتفاقات بزرگ مانند جنگ اول و دوم جهانی هم این‌گونه بود. عنوان کتاب خاطرات چرچیل این است «جنگی که می‌توانست اتفاق نیفتد». اما این جنگ‌ها و اتفاقات پیش زمینه‌هایی هم داشته است. این پیش زمینه‌ها جمع می‌شود و سپس جرقه‌ای زده می‌شود. در جهان عرب سید قطب و محمد عبده بوده‌اند، البته نمی گویم آن سبزی فروش تونسی متاثر از افکار آنها خود را آتش زد، او از ظلم و جور صدایش درآمد که باعث شد انقلاب‌های منطقه پشت سر هم رخ دهد و هنوز در وسط راه هستیم و تداوم خواهد یافت.

 

 یعنی پیش‌بینی می‌کنید حتی در کشورهایی مانند قطر هم اتفاق می‌افتد؟

حتما این‌طور خواهد شد. دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد. برای این مردمی که به خیابان‌ها آمدند ایران یک الگو بود. البته نه این معنا که آن را دنبال کنند؛ خیر! آنها الگوی شیعه اثنی عشری ایران را دنبال نمی‌کنند.

 

پس الگوی ترکیه را دنبال می‌کنند؟

ابدا! مصر که اصلا مثل ترکیه نیست. اما این ملت‌ها دین‌باور هستند و هر جا انتخابات بوده، اسلام‌گراها پیروز شده‌اند.

 

با این حساب، نام این تحولات را بیداری اسلامی نگذاریم، چه بگذاریم؟

البته آنها با باورهای خاص خودشان دنبال اسلام هستند، اما این مهم نیست. شما شک نکنید که روز به روز این مسئله را فراگیر‌تر می‌بینید. در کشورهای عربی در واقع سه اتفاق افتاده است:

1- فاصله کشورها از رژیم صهیونیستی و آمریکا بیشتر شده است (نسبت به حکومتهای قبل).

 البته در مصر، آمریکا خیلی می‌خواهد اعمال نفوذ کند...

بله، از همان ابتدا تلاش می‌کرد این حرکت‌ها را برای خودش مصادره کند. اما آمریکا اگر می‌توانست ‌مدیریت کند، این کار را کرده بود. کارتر چند ماه قبل از انقلاب اسلامی، در سفر به ایران کشور ما را جزیره ثبات نامید؛ اما شاه را نتوانست نگه دارد، مبارک را نیز همین طور. اما هنری که امریکا می‌خواست به خرج دهد و موفق هم نشد این بود که روی موج سوار شود.

2-فاصله‌شان با کشورهای اسلامی نزدیک‌تر شد.

3- فاصله شان با مردم خودشان هم نزدیک‌تر شده است، زیرا از دل مردم برمی‌آیند. اگر این‌گونه قضایا را ببینیم، این اتفاقات بیداری اسلامی است. اسلام هم می‌گوید با مردم باشید و در مقابل ظلم قرار بگیرید. لذا من اعتقاد دارم این حرکت روز به روز شکل اسلامی و بیداری اسلامی‌اش بیشتر می‌شود. اعتقاد هم دارم که هنوز در اوایل راهیم.

 

به نظر شما در این میان، ایران به عنوان یک بازیگر فعال منطقه‌ای چگونه می‌تواند نقش خود را ایفا کند و تبدیل به الگو شود؟

ایران نقش خود را بازی کرده است، چون آن اتفاقات افتاد. ما از طریق نیروی نظامی و دخالت نمی‌خواستیم کار کنیم، بلکه می‌خواستیم آن کشورها به هویت اسلامی خودشان برگردند.

البته بسیاری از ناظران و کارشناسان، انقلاب ارتباطات را عامل مهم در شکل گیری این انقلاب‌ها می‌دانند...

همه اینها بود. در انقلاب ما هم سه عنصر نقش داشت؛ امام، اسلام و مردم. در این کشورها هم مجموعه عوامل بوده است؛ تحقیر در مقابل آمریکا و اسرائیل، تبعیض میان فقیر و غنی، نبود دموکراسی، طولانی شدن حاکمیت رهبران و... . من خودم قبل از سقوط مبارک بارها به مصر رفته بودم؛ حکومت لاییک بود اما حجاب بیش از بی‌حجابی بود و مردم اعتقاد کامل داشتند.

در مقابل این سخن شما بعضی‌ها می گویند بله! مردم این کشور ها اسلام را می‌خواهند، اما اسلام سکولار!

اصلا من اسلام سکولار را نمی‌فهمم.

مشابه ترکیه...

حزب عدالت و توسعه ترکیه در ابتدای مسیر بلندی است؛ در این کشور از طریق صندوق راهکارها پیش می‌رود. یعنی به تدریج باید ارزش‌های اسلامی را پیاده کنند. در حالی که در لیبی و مصر و... مردم یک حرکت انقلابی کردند و حرکت‌شان اصلاحی و روبنایی نبوده است؛ از همین ابتدا هم ایدئولوژی خود را مشخص کردند و علی‌رغم تلاش‌های غرب راه خود را می‌روند. البته این‌گونه نیست که اتفاقات آن کشورها مانند ایران باشد. ما یک موهبت بزرگ داشتیم که آنها ندارند؛ وجود یک رهبری واحد که هیچ یک از این کشورها از آن برخوردار نیستند؛ آن هم رهبری مقتدر و آگاه.

 

خب شاید الگوهای مبارزاتی امروز، تغییر یافته است!

نه! امروز در فرانسه شما ببینید چرا سارکوزی باخت؟ آیا او باخت یا حزبش؟ شخصش باخت. او یک راست بود، بایرو هم که در دور اول برد، گفت که من با اینکه راست هستم به سوسیالیست‌ها رای می‌دهم. حتی خانم لوپن که یک راست افراطی است، گفت من به هیچ کدام رای نمی‌دهم زیرا سارکوزی مشکلات جدی داشت. این نشان می‌دهد که افراد هنوز هم تاثیرگذارند و می‌توانند یک نهضت را در مقابل نابودی یا عزت قرار دهند. بنابراین، تصور من این است که آنچه در کشورهای اسلامی رخ می‌دهد، طلیعه اتفاقات بزرگتری است. آنها هم یاد گرفته‌اند که روی پای خود بایستند و آمریکا هم کم کم دارد می‌آموزد که ادبیاتش را با مردم تغییر دهد یا حداقل امیدواریم که بیاموزد.

 

 یعنی ادبیات سلطه و سطله پذیری رنگ باخته است؟

بله، موضوع ارتباطات که به آن اشاره کردید دیگر اجازه این کارها را نمی‌دهد. در زمان صفویه پادشاه ما به پادشاه عثمانی نامه می‌نوشت، پاسخش وقتی برمی‌گشت که پادشاه ما مرده بود! الآن دیگر این‌طور نیست. بچه‌ها شب‌ها در فضای مجازی با همه دنیا ارتباط برقرار می‌کنند. بنابراین دیکتاتوری آمرانه اقلیت‌هایی مانند آمریکا و اسرائیل دیگر به تاریخ سپرده می‌شود.

 

 آقای دکتر! بحث را از زاویه دیگر دنبال می‌کنیم؛ برخی کارشناسان غربی معتقدند، اسلام سیاسی منطبق با مقتضیات روز که امام مروج آن بود تاثیر شگرفی بر تحولات سالهای بعد گذاشت و وقایعی مانند جنگ خلیج فارس، اشغال عراق و افغانستان و.. متاثر از این انقلاب است. آنها حتی تشکیل القاعده و طالبان را هم واکنشی به اسلام شیعه مترقی حاکم بر ایران می‌دانند؛ به نظر شما این تئوری تا چه حد مبتنی بر واقعیت است؟

بخشی از آن را قبول دارم و بخشی را خیر! تحولاتی که در منظقه به وجود آمد به خاطر اسلام سیاسی بود. اما گروه‌های تندرو از قبل وجود داشت. از زمانی که انگلیسی‌ها وهابیت را در عربستان، قادیانی را در شبه جزیره پاکستان و بهاییت را در ایران، به وجود آوردند، تندروی و سلفی‌گری وجود داشت. منتها با تشکیل جمهوری اسلامی شاید جسارت بروز پیدا کردند؛ تندروی خشونت‌آمیز اهل سنت و ... همواره وجود داشت. آمریکا و رژیم صهیونیستی هم نهایت تلاش خود را برای تقویت این گروه‌ها به کار بستند. مثلا آمریکا طالبان را در مقابل شوروی تقویت کرد، اما بعدا تبدیل به فرانکشتاینی شد که نمی‌توانستند آن را جمع کنند؛ یعنی ربطی به جمهوری اسلامی ندارد. صدام حسین هم همین‌طور. اما در بخش نهضت‌های مردمی حتما ایران اثر داشته است. این ملت‌ها دیدند که حزب‌الله اسرائیل را شکست می‌دهد. سید حسن نصرالله زمانی محبوب ترین رهبر جهان عرب بود که این نشانه الگوگیری از او می‌شود؛ به خصوص در کشوری مانند مصر که مردم آن می‌دیدند مبارک نوکری اسرائیل را می‌کند. من خاطرات زیادی از حمایت‌ها و ارتباط ایران با این نهضت‌های آزادیبخش دارم. الگوی اخوان المسلمین مصر و سودان امام بود. آنها امام را مانند پدر می‌دیدند؛ یعنی از مراد هم بالاتر! امام هم این نهضت‌ها را دوست داشتند. امام یک خصلت جالب هم داشتند که وقتی سران کشورها روز 22 بهمن را تبریک می‌گفتند، به صورت دست نویس پاسخ را می‌نوشتند. من وقتی در آلمان شرقی سفیر بودم، این را می‌دیدم. طول هم کشید تا آن رفتار نتیجه داد.

 

 آقای دکتر! اشاره کردید که دوستان ترکیه‌ای شما چند عامل را به عنوان دلیل از هم نپاشیدن کشورمان در مقابل فشارهای خارجی عنوان کردند؛ شما فکر می کنید به چه طریق می‌توان آن عوامل را حفظ کرد و تداوم بخشید؟

یکی، پایبندی به اصل ولایت است و شاخص ما باید ولی فقیه باشد. دوم اینکه مسئولان، چه دولت هایی که روی کار می‌آیند، به اضافه مجلس و قوه قضاییه باید چسبندگی با مردم و همبستگی را حفظ کنند؛ با مردم مهربان باشند و نیازهای آنها را برطرف کنند. وقتی که این همبستگی ایجاد شد، اعتماد به نفس هم ایجاد می‌شود.

البته خود ترکیه هم رقیب جدی ماست...

من در بلند مدت این‌گونه نمی‌بینم. زیرا حرکت‌های ما اصالت دارد و حرکت‌های آنها ندارد و بیشتر ادا درآوردن است. تکلیف ما با خودمان ما روشن است؛ نه شرقی نه غربی، تاکید بر اسلام و... . امام هم جملات روشنی دارد، حتی وقتی که قطعنامه را پذیرفت این شجاعت را داشت که مسئولیت آن را خودش بپذیرد. اما ترکیه امروز یک رفتاری می‌کند، فردا اگز اوضاع طور دیگری شد، رفتار دیگری می‌کند. ترکیه رقیب جدی ما در بلند مدت نیست، اما در کوتاه مدت و میان مدت ممکن است از ما جلو هم بزند. زیرا تاریخ را در چند سال محدود نباید دید.

بگذارید من یک خاطره‌ای بگویم تا بحث روشن شود؛ رابطه ما با مصر توسط شخص حضرت امام پس از پذیرش موافقتنامه کمپ دیوید، قطع شد. در زمان آقای خاتمی یک زمانی به این نتیجه رسیدیم که می‌توان رابطه را مجددا برقرار کرد. خود من هم درگیر موضوع بودم؛ قرار شد با مقام معظم رهبری گفت وگو شود که چه کار کنیم. ایشان توصیه‌هایی کردند و آقای خرازی که با ایشان گفت و گو کرده بودند مشروح آن سخنان را آقای خرازی به من که دستیار ویژه شان بودم، گفتند و نوشتم. ایشان یک توصیه هایی کردند و گفتند که نمی‌شود این کار را کرد. ما هم رابطه برقرار نکردیم و چند سال طول نکشید که رژیم مبارک فروپاشید. یعنی اگر ما رابطه برقرار کرده بودیم یک خبط بزرگ مرتکب شده بودیم. لذا تاریخ را در یک سال و دو سال و ده سال نبینیم. در سیاست خارجی علاوه بر دقت، صبوری هم مهم است؛ مانند مسابقه ماراتن است و مهم نیست که کسی چند متر جلوتر است؛ مهم این است که ببینیم چه کسی از خط پایان می گذرد. آن نفر اولی که از خط آخر می گذرد، جمهوری اسلامی خواهد بود.

 

اما ما اکنون می‌بینیم که ترکیه در قضیه مصر، در موضوع هسته ای خودمان و... به عنوان یک بازیگر فعال ظاهر شده است...

همه اینها را می‌دانم. البته ترکیه یک جانبه واسطه شده است؛ در سوریه آن‌طور واسطه می‌شود اما در بحرین کاری نمی‌کند. این نشان می‌دهد که اصالت ندارند. البته سیاست خارجی ما نقطه ضعف و اشکالات زیادی داشته است که می‌توان آنها را رفع کرد و باید برطرف می‌شد. ما باید با اعتماد به نفس بیشتر وارد می‌شدیم و سریع تر ارتباط می‌گرفتیم؛ نه اینکه سفارت خانه‌امان بسته باشد و وقتی می‌خواستیم حرف بزنیم لکنت زبان بگیریم. در قضیه بحرین هم می‌توانستیم صریح تر باشیم.

نکته جالب این است که شخص رهبر انقلاب بیش از دستگاه سیاست خارجی در این قضایا فعال بودند و حتی همایش‌هایی مانند بیداری اسلامی توسط نهادهای وابسته به ایشان برگزار شد!

رهبری جور دستگاه‌های دیگر را کشید؛ از اول انقلاب هم این‌جور بوده است. ببینید! بنده با توجه به اینکه در دستگاه ورزش هم بوده و هستم در جریان هستم؛ در سال 1985 مسابقات جهانی کشتی در کیف برگزار شد که کشتی‌گیر فرنگی ما با رقیب اسرائیلی خود کشتی گرفت و اتفاقا طرف ما او را ضربه فنی کرد و خبر آن را رادیو خواند. سید احمد آقا دستور امام را ابلاغ کرد که تیم برگردد. یعنی خود دستگاه ورزش از این اتفاق غافل بود. همیشه از زمان امام تا کنون این‌گونه بوده که رهبری جور دستگاه‌های دیگر را می‌کشد؛ در گرانی، اقتصاد، ورزش و همه چیز.

 

 آقای آصفی! شما تا سال 1385 سخنگوی وزارت خارجه بودید؛ در ایام پایانی مسئولیت شما جنگ 33 روزه پیش آمد که طبعا خاطرات زیادی از ارتباط و کمک‌های ایران به حزب‌الله دارید. می‌خواستم از شما بخواهم که در صورت امکان، بخشی از خاطرات خود از آن ایام را که ایران در کنار حزب‌الله لبنان به عنوان یکی از گروه‌های مبارز برخاسته از روح انقلاب اسلامی، حضور داشت بازگو کنید.

من خاطرات زیادی دارم؛ ولی نمی‌دانم که آیا بنده می‌‌توانم آنها را بیان کنم یا خیر. بعدها رهبری اشاره کردند که ما در جاهایی که لازم باشد دخالت کنیم صریحاً می گوییم. جنگ 33 روزه، بحث جنگ یک ظالم قدرت‌مند با یک مظلوم بی‌پناه بود. دل ما از اینجا نمی‌سوخت که اسرائیل را آمریکا حمایت می‌کند؛ بلکه کشورهای عربی هم از آن حمایت می‌کردند. کشوری مثل عربستان و یکی دو کشور دیگر به لحاظ تبلیغاتی اسرائیل را حمایت می‌کردند و رهبران حزب‌الله را تحت فشار گذاشته بودند و گاهی اوقات اثرات این نوع حمایت از اسلحه بیشتر است. در این میان جمهوری اسلامی احساس می‌کرد که به این عده مظلوم کسی کمک نمی‌کند و اگر این‌طور نبود ما اصرار نداشتیم که تا آن اندازه وارد حمایت از حزب‌الله شویم.

رهبری در آن زمان با مسئولان و با گروه‌های لبنانی جلسه داشتند و به وزارت خارجه تکلیف کردند تا از هر ابزاری استفاده کنید تا نگذارید اسرائیل پیروز شود. ابزار ما هم سلاح و مهمات نبود، بلکه ابزار ما تماس با مجامع بین‌المللی، رایزنی با سوریه و کشورهای عربی حامی حزب‌الله، سفرهای مکرر مسئولان سیاسی و سفرهای محرمانه بی‌شمار سران حزب الله و دیگران. اینها باعث شد تا حزب‌الله از آزمون سخت موفق بیرون بیاید. وقتی یک گروه بی‌پناه می‌جنگد، باید به او کمک کرد.

موضوع دیگری که رهبری در آن کمک زیادی کردند، اعتماد به نفسی بود که به آن گروه‌ها می‌دادند. البته نکته دیگر که حق نیست اگر نگویم، باور سید حسن نصرالله و سایر افراد شورای مرکزی حزب‌الله به توضیه‌های رهبری بود. یعنی وقتی توصیه‌ای به آنها می‌شد با جان و دل می‌پذیرفتند. البته آموزه‌های دینی و باور حزب‌الله به اسلام و قرآن نقش اول را ایفا می‌کرد. ما هم در دو حوزه در کمک به حزب‌الله کار مهمی کردیم. یکی از نظر تبلیغاتی در محبوب شدن حزب‌الله در کشورهای منطقه نقش داشتیم و دیگر نقش افشاگرانه ما از بعضی از عرب‌های منافق. بعضی از این حکام واقعا نفاق به خرج دادند؛ البته نمی‌توان جزئیات آن را زیاد باز کرد.

 

 می‌خواستم نظرتان را در مورد تحولات سوریه بدانم. ایران در آرام شدن فضای این کشور چقدر می‌تواند نقش ایفا کند؟

این‌که غرب و برخی کشورهای اسلامی در مورد تحولات سوریه می‌گویند، مهمل است! در سوریه عده‌ای مطالباتی دارند و بشار اسد حتما باید به آنها پاسخ دهد. او حتما باید به نیازهای مردم پاسخ بگوید و نباید به روش سنتی پیشین حکومت کند. این یک واقعیت است! اما واقعیتی هم هست که اکثریت سوری‌ها بشار را می خواهند؛ علوی‌ها، روشنفکران، دروزی‌ها، سنی های معتدل و... . اسد دوست جمهوری اسلامی بوده است و از نظر اخلاقی ما نمی‌توانیم او را تنها بگذاریم؛ کار ما این است که به او بگوییم به خواست مردم توجه کند، به مردم هم بگوییم با دولت‌تان کنار بیایید.

اگر مخالفان اکثریت بودند که اسد تا حالا رفته بود! سیاست اتخاذ شده ما در قبال سوریه تاکنون درست بوده، اما باید قوی‌تر کار کنیم و پل ارتباطی مردم و بشار اسد باشیم. غربی‌ها هم دروغ می‌گویند، زیرا اگر قرار باشد کسی به سوریه بپردازد، مردم بحرین و شرق عربستان اولی هستند. حمایت ما از سوریه و حمایت آمریکا از عربستان در بحرین تفاوت دارد؛ آن تفاوت این است که در سوریه، مخالفان در اکثریت نیستند. هیچ نهاد بین‌المللی هم نگفته که اکثریت مردم مخالف اسد هستند. ضمن آنکه در سوریه دخالت‌های خارجی به مخالفت‌ها دامن زده است و اسلحه وارد آن کشور می‌شود. در حالی که در بحرین اعتراضات از درون خود آن کشور جوشیده است. اصلا جنس تحولات سوریه با تحولات کشورهای دیگر متفاوت است.


آقای آصفی! اخیرا اجلاس سران عدم تعهد در تهران برگزار شد. فکر می‌کنید ریاست این اجلاس طی سه سال آینده چه فرصتی را برای جمهوری اسلامی فراهم می‌کند تا در راستای شعار «نه شرقی، نه غربی» امام خمینی(س) حرکت کند؟

ببینید! از عمر جنبش غیرمتعهدها حدود 60 سال می‌گذرد و تمام دنیا بنیانگذاران این جنبش (نهرو، ناصر، سوکارنو ...) را به عنوان چهره‌هایی استقلال‌طلب و جهان سومی می‌شناسد. آرمان‌های آن افراد استقلال، فاصله گرفتن از نهادهای قدرت و همبستگی بین کشورهای در حال توسعه، توسعه پایدار در این کشورها و رهایی از سلطه و استعمار بود.

همه اینها، آرمان‌های جمهوری اسلامی و امام نیز بوده است و اتفاقا اکنون با فروپاشی شوروی و تک قطبی شدن جهان و تلاش آمریکا برای ایجاد بلوک واحد در جهان، این جنبش می‌تواند نقش مهم‌تری در جهان ایفا کند. البته عملا تلاش‌های آمریکا ناموفق بوده است، به خصوص در حوادث اخیر خاورمیانه شاهد آن بودیم. در مقابل می‌بینیم که قدرت‌های نوظهوری همچون هند و برزیل خود را نشان می‌دهند.

برای جمهوری اسلامی هم توفیق مضاعفی است در این مقطع که دنیا تحولات جدیدی را به خود دیده است، میزبان کشورهای غیرمتعهد است. زیرا کشور میزبان می تواند کمک کند تا نقشه راهی را برای این جنبش طراحی کند و سخنرانی مقام معظم رهبری حتما در تعیین این نقشه راه موثر است؛ همان‌طور که در کنفرانس اسلامی هم این گونه بود.

البته برخی کشورها مانند آمریکا و اسرائیل تلاش کردند تا برخی شخصیت‌ها و مقامات خارجی مانند بان کی مون در تهران حضور نیابند که آنها به ایران آمدند و این نیز توفیقی دیگر برای نظام است. علاوه بر سخنرانی رهبری و رئیس جمهوری و وزیر خارجه، قاعدتا مذاکرات دو جانبه متعدد اجلاس هم در تامین منافع کشورمان موثر بوده است.

 

حضرتعالی خاطره یا نکته‌ای هم از اجلاس‌های قبلی غیر‌متعهدها که ایران در آنها حضور داشت، هم دارید؟

به یاد می‌آوردم زمانی که آیت‌الله خامنه‌ای در دهه 60 به اجلاس غیرمتعهدها در حراره رفتند، اوج تلاش استکبار برای منزوی کردن ایران بود و در حالی که جنگ ادامه داشت؛ جمهوری اسلامی شرایط بسیار سختی را می‌گذراند. اما سخنرانی رهبری که در آن زمان که رئیس جمهور بودند، بسیار تکان دهنده بود و نسبت به موضوع فلسطین و اسراییل به قدری مترقی بود که یاسر عرفات هم برآشفت و احساس کرد شرایط به گونه دیگری پیش می‌رود و کشورهای مرتجع هم شرایط مشابه او را داشتند.

 

 آن اجلاس توانست در جلب حمایت‌های بین‌المللی از ایران موثر باشد؟

ما آن زمان دنبال حمایت نبودیم. مشخص بود که آنها از ما حمایت نمی‌کردند، زیرا آن اجلاس یک معادله یک طرفه علیه ایران بود و صدام توانسته بود فضا را عربی-عجمی کند. ما در آن اجلاس به دنبال تشریح مواضع  و نشان دادن مظلومیت خودمان بودیم.

 

البته غربی‌ها اکنون هم مشابه دوران جنگ می‌خواهند ایران را منزوی نشان دهند. آیا واقعا شرایط مانند آن زمان است؟

اعتقاد ندارم که جمهوری اسلامی در انزوا به سر می‌برد. همین که در این مقطع این همه کشور در اجلاس تهران شرکت کردند، نشان می‌دهد که ما منزوی نیستیم. اتفاقا آمریکا در انزوای بیشتری است، زیرا با وجود سفرهای مکرر وزیر خارجه شان برای بسیج کردن کشورها علیه ایران، می‌بینیم که مقامات زیادی برای اجلاس به تهران آمدند.

البته من قبول دارم که ما در شرایط سختی هستیم، اما قطعا کشوری مانند ایران که سرمایه انسانی بزرگترین سرمایه اوست؛ را نمی‌توان منزوی کرد.


نظرات بینندگان