پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : علیرضا باغانی، کارشناس بازار سرمایه در یادداشتی برای پایگاه خبری بازار سرمایه ایران(سنا) نوشت: این روزها، تجدید ارزیابی داراییها یکی از موضوعات داغ بازار سرمایه است. مسالهای که نه تنها باعث افزایش شفافیت در بازار از منظر ارائه اطلاعات مالی دقیق خواهد بود، بلکه کارایی بازار را از منظر تصمیمات منطقیتر توسط سرمایهگذاران افزایش خواهد داد. در نتیجه سرمایهگذاران قاعدتاً از موضوع تجدید ارزیابی استقبال خواهند کرد.
اما سرمایهگذاران یک سوی بازار هستند، در سوی دیگر بازار، مدیران شرکتهای ناشر هستند، مدیرانی که وظیفه اصلی آنها افزایش ثروت سهامداران است. اما آیا مدیران همانند سرمایهگذاران اشتیاق و تمایل به تجدید ارزیابی دارند؟
حتی اگر این تمایل و فعل خواستن وجود داشته باشد آیا این مدیران که منتخب سهامداران عمده هستند میتوانند انتخابکنندگان و انتصابکنندگان خود را در این مهم قانع کنند؟
از دید سرمایهگذاران به خصوص سهامداران خرد قبولی یا تجدیدی مدیران در حیطه عملکرد مناسب میتواند در گرو تجدید ارزیابی داراییها باشد اما چگونه؟
۱- بر اساس مفاهیم نظری گزارشگری مالی که پایه و اساس استانداردهای حسابداری است، در بخش اهداف گزارشگری این چنین آمده که یکی از اهداف تصویب استانداردهای حسابداری پاسخگویی است. موضوعی که فراتر از استانداردهای حسابداری بلکه در قانون اساسی نیز به دفعات به آن اشاره شده و مسئولان را در برابر مردم به موضوع پاسخگویی امر کرده است. در استانداردهای حسابداری نیز پاسخگویی مدیران به سهامداران و سرمایهگذاران اشاره شده است. اما اگر گزارشگری مالی صورتهای مالی ناقص باشد یا اطلاعات را کامل و دقیق ارائه ندهد، آیا امر مهم پاسخگویی مدیران در برابر سهامداران می تواند محقق شود؟
زمانی که صورت وضعیت مالی یا همان ترازنامه به عنوان یکی از صورتهای مالی اساسی همانند یک ترازو نامتوازن باشد یعنی یک سمت که داراییها را نمایش میدهند عمدتاً به قیمت بهای تمام شده تاریخی باشد و سمت دیگر بدهیها به ارزش روز نمایش داده شود میتوان گفت اطلاعات درست و کامل از طرف مدیران به استفاده کنندگان و سرمایه گذاران ارائه شده که بر اساس آن مدیران باید پاسخگوی عملکرد خود باشند؟
آیا در این شرایط هدف صورتهای مالی یعنی کمک به اتخاذ تصمیمات اقتصادی توسط استفاده کنندگان از صورتهای مالی محقق خواهد شد؟
بند ۲-۱ از فصل اول مفاهیم نظری گزارشگری مالی به صراحت عنوان میکند صورتهای مالی وظیفه مباشرت مدیریت یا حسابدهی آن ها را در قبال منابعی که در اختیارشان قرار گرفته را منعکس میکند. حال وقتی داراییهای شرکت (منابع شرکت) به قیمت تاریخی گزارش میشود میتوان حسابدهی مدیران را به درستی انجام داد؟
وقتی در کشوری شاخص تورم آن چنان است که در مجموع هر ۴ سال بیش از ۱۰۰ درصد رشد میکند آن هم به شکل بلند مدت تقریباً دائمی، چگونه داراییهای یک شرکت بدون در نظر گرفتن این مهم یعنی افزایش تورم باید منعکس شود؟
مجدد برگردیم به مفاهیم نظری گزارشگری مالی. یکی از عوامل از خصوصیات کیفی اصلی مرتبط با محتوای اطلاعات صورتهای مالی، مربوط بودن است. چگونه میتوان با عدم تجدید ارزیابی داراییها مدیران ادعا کنند اطلاعاتی که در صورتهای مالی به خصوص ترازنامه منعکس شده است مربوط خواهد بود؟
یکی از عوامل دیگری که اطلاعات مالی را مفید میسازد قابل اتکا بودن است. یعنی اطلاعاتی عاری از اشتباه؛ به بیان دیگر یعنی بیان صادقانه در ارائه اطلاعات مالی. حال واقعا درج داراییهای شرکت به قیمت سالیان قبل بیان صادقانه در قبال سرمایهگذاران است؟
اگر بخواهیم در موضوع مفاهیم نظری گزارشگری مالی صحبت کنیم، ده ها مورد نقص میتوان بیان کرد که عدم تجدید ارزیابی داراییها برخلاف اصول، اهداف، مبانی و پایه استانداردهای حسابداری است.
۲- اما زمانی که داراییها به قیمت روز ارائه نشوند (تجدید ارزیابی انجام نشود)، چه سودی برای مدیران دارد؟ یکی از مهمترین کمک هایی که عدم تجدید ارزیابی داراییها به مدیران میکند شناسایی و پرداخت سود است. چرا که هزینه استهلاک ثبت شده (به جز طبقه زمین) هزینه واقعی نیست. فلسفه اصلی ثبت هزینه استهلاک آن است که به همان میزان سرمایهگذاری انجام شود تا زمانی که داراییهای مورد نظر اسقاط و از کار افتاده شد، مجموع سرمایهگذاریهای انجام شده (که باید برابر با هزینه استهلاک باشد) بتوان مجدد مشابه همان دارایی اسقاط شده را خریداری کرد. اما واقعاً در کشورهای تورمی این چنین است؟ یعنی به میزان هزینه استهلاک اگر خرج کرد میتوان بعد از چندین سال همان دارایی را خرید؟ قطعاًخیر
شناسایی سود، پاسخگویی مدیران را خدشهدار می کند و پرداخت سود شاید در کوتاه مدت خوشایند سهامداران باشد، اما در بلند مدت شرکت را به مشکلات عدیدهای بخصوص در باره نقدینگی مواجه خواهد کرد. چرا که به اشتباه بر اثر پرداخت سودها، نقدینگی مازاد بر میزان واقعی خارج شده است.
حال عدم تجدید ارزیابی دارایی ها، عملکرد مدیران را بیش از آنچه که هست مناسب نشان خواهد داد.
زمانی که مدیران سود عملیاتی مناسبی ندارند، با فروش دارایی های ثابت (به بهای تمام شده تاریخی ثبت شده اند) سود حسابداری (نه سود اقتصادی) را شناسایی خواهند کرد تا با سود غیرعملیاتی بتوانند بر سود خالص شرکت اثر گذار باشند.
حال زمانی که سودها قابل مدیریت است، بر اساس عدم تجدید ارزیابی دارایی ها می توان به مدل های ارزشگذاری قیمت سهام که بر مبنای سود خالص یا سود نقدی هستند، اتکا کرد و ارزشگذاری درستی از ارزش سهام داشت؟
۳- عدم تجدید ارزیابی دارایی ها حتی باعث از بین رفتن سرمایه اجتماعی در کشور ما خواهد شد. زمانی که جمعیت کثیری از سهامداران عدالت و بازنشستگان کشوری و لشگری از سهامداران شرکتهایی هستند که مدیران آن ها تمایلی به تجدید ارزیابی ندارند، قاعدتا دارایی این جمعیت کثیر به ارزشی کمتر از ارزش واقعی خود در صورتهای مالی نمایش خواهند داد. البته مدیران این شرکت ها (عمدتا شبه دولتی) از آنجایی به علت تغییرات پیاپی و عدم ثابت مدیریتی خود، نمی توانند برای مدت زمان خاصی برنامه ریزی کنند، خود را درگیر فرآیند طولانی تجدید ارزیابی دارایی ها نمی کنند.
در شرایطی که مجموعه سازمان بورس و اوراق بهادار با حمایت وزیر اقتصاد به دنبال شفافیت و بررسی عملکرد مدیران است و در همین راستا انتشار صورت های مالی شرکت های دولتی را در دستور کار دارد، چرا موضوع تجدید ارزیابی داراییها برای شرکت های بازار سرمایه به صورت جدی دنبال نشود؟ حال که حاکمیت به دنبال اصلاح ساختار صندوق های بازنشستگی است چرا دارایی های تحت مدیریت آن ها به روز نشود؟ اگر قرار است گشت ارشاد مدیران اجرا شود، تجدید ارزیابی دارایی ها یکی از راه های آن است تا عملکرد واقعی مدیران منطقی شود. اگر به دنبال تامین مالی برای تولید هستیم تا شعار سال را در راستای رونق تولید محقق کنیم، پشتوانه آن تجدید ارزیابی دارایی جهت توثیق برای تامین مالی است. مدیرانی که تمایلی به تجدید ارزیابی نداشته باشند، قطعا از سوی سرمایه گذاران تجدید خواهند شد.