arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۵۹۱۸۷
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۳ - ۰۲ بهمن ۱۴۰۲
خاطرات محمد بلوری شماره چهاردهم؛

محرمعلی خان، قصاب مطبوعات ایران که بود؟

خبرنگاران به محرمعلی خان که همیشه کت و شلوار و جلیقه سیاه می‌پوشید عنوان «مرد سیاه پوش» داده بودند او وقتی وارد تحریریه می‌شد در سکوتی که سراسر سالن را فرا می‌گرفت با حالتی متواضعانه سرش را پایین می‌انداخت. با گذر از کنار میز روزنامه نگاران سالخورده و آشنا برایشان سر تکان می‌داد و یکراست به طرف میز سردبیر می‌رفت و کنارش می‌نشست پیش از توضیحی درباره مأموریتش، دستور چای میداد. آنگاه یک سیگار اشنو به چوب سیگاری دست ساز که کار خراط‌ها بود فرو می‌برد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛  محمد بلوری (زاده ۱۳۱۵)، روزنامه نگار و مطبوعات ایران است. وی سابقه فعالیت در روزنامه‌های مختلف کشور را دارد و از پیشکسوتان مطبوعات محسوب میشود. وی برای مدتی در اوایل انقلاب سردبیر روزنامه کیهان و رئیس سندیکای مطبوعات در آخرین دوره آن بود. دبیر سرویس حوادث روزنامۀ ایران (۷۳ تا ۸۱)، دبیری روزنامۀ اعتماد و سردبیری ویژه نامه‌های حوادث روزنامه جام جم از جمله فعالیت‌های او بوده است. وی نقش مطبوعاتی پررنگی در افشا قتل‌های زنجیر‌ه ای داشت.
در آذر سال ۱۳۹۸ از کتاب «خاطرات شش دهه روزنامه نگاری» وی به همت مجله بخارا و نشر نی (ناشر این کتاب) که توسط سعید اردکان زاده یزدی تهیه شده بود، رونمایی شد.

«انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب را منتشر کند.

محرمعلی خان
قبل از راه اندازی سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) ــ سازمانی که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ شکل گرفت - دایره اطلاعاتی و امنیتی در شهربانی کل کشور، امور نظارت بر مطبوعات و احضار و بازجویی از خبرنگاران را بر عهده داشت. 
ساواک مدت‌ها پس از کودتا به عنوان سازمان اصلی پلیس امنیتی تشکیل شده بود، ولی سازمان اطلاعاتی شهربانی کل کشور تا اواخر سال ۳۶ وظایف مربوط به سانسور مطبوعات و بازداشت و احضار خبرنگاران را بر عهده داشت. مردی سیاه پوش با چهره‌ای تیره و تکیده از اعتیاد به تریاک، به نام محرمعلی خان دستورات دایره پلیس امنیتی شهربانی کل کشور را درباره سانسور یا توقیف مطبوعات به روزنامه‌ها و دیگر نشریات در تهران ابلاغ می‌کرد و هرگاه برای توقیف روزنامه‌ای و جمع آوری نسخه‌های چاپ شده اش ماموریت داشت، چند مأمور شهربانی را با خود به چاپخانه یا تحریریه روزنامه می‌برد.
محرمعلی خان وقتی برای ابلاغ دستور شهربانی وارد تحریریه کیهان می‌شد، همه خبرنگاران دست از کار می‌کشیدند و با نگرانی آمی خته به تعجب رو به او بر می‌گرداندند. همه اعضای تحریریه کنجکاو بودند بدانند مأموریتش چیست یا کدام یک از بچه‌ها به علت یک اتهام مطبوعاتی برای بازجویی و ادای توضیحات به بخش امنیتی شهربانی کل کشور فراخوانده شده است.
خبرنگاران به محرمعلی خان که همیشه کت و شلوار و جلیقه سیاه می‌پوشید عنوان «مرد سیاه پوش» داده بودند او وقتی وارد تحریریه می‌شد در سکوتی که سراسر سالن را فرا می‌گرفت با حالتی متواضعانه سرش را پایین می‌انداخت. با گذر از کنار میز روزنامه نگاران سالخورده و آشنا برایشان سر تکان می‌داد و یکراست به طرف میز سردبیر می‌رفت و کنارش می‌نشست پیش از توضیحی درباره مأموریتش، دستور چای میداد. آنگاه یک سیگار اشنو به چوب سیگاری دست ساز که کار خراط‌ها بود فرو می‌برد.
 چایش را که می‌خورد یک عمیقی به سیگار میزد و با سردبیر مشغول گفتگو می‌شد. مأموریتش معمولاً ابلاغ دستوراتی درباره این بود که فلان خبر نباید چاپ شود یا حتی ستونی از یک مطلب که در یکی از صفحات لایی روزنامه در حال چاپ گنجانده شده باید حذف شود.
 معمولاً مطالب نیمی از صفحات هر شماره، اما در صفحات رویی که به صفحات لایی معروف بود عصر روز قبل یا صبح آ آماده می‌شد و بعد این صفحات را چاپ می‌کردند در حالی که خبرنگاران مشغول تهیه و تنظیم تازه‌ترین گزارش‌ها و خبر‌های روز برای صفحات رویی بودند. هنگام ظهر مجموعه صفحات روزنامه برای انتشار آماده می‌شد. صفحات میانی یا لایی معمولاً به مطالب هنری، فرهنگی و سیاسی و گزارش‌های شهری و اجتماعی و تحلیلی اختصاص داشت؛ از جمله صفحه اول روزنامه آخرین خبر‌های روز گزارش‌های مربوط به مجلس یا رویداد‌های سیاسی و اجتماعی و خبر‌های مربوط به حوادث چاپ می‌شد. محرمعلی خان که برخی از خبرنگاران به او عنوان قصاب یا جلاد مطبوعات داده بودند با بیشتر مدیران و سردبیران مطبوعات برخوردی دوستانه داشت و سعی می‌کرد در برخورد با مشکلات کمکشان کند و آن‌ها هم به تلافی چنین خدمتی محرمعلی خان را از کمک‌های مالی، پاداش و هدیه و پول چایی بی نصیب نمی‌گذاشتند. 
این سانسورچی گاهی در عالم دوستی، پاس چنین کمک‌هایی را داشت و سعی می‌کرد در ماموریت‌های مطبوعاتی جبران کند. بار‌ها اتفاق می‌افتاد وقتی محرمعلی خان مأمور توقیف روزنامه‌ای می‌شد، قبل از آنکه به چاپخانه برسد در تماس تلفنی به سردبیر یا مدیر نشریه هشدار می‌داد، داریم می‌آییم برای توقیف روزنامه لااقل برای این که دچار زیان بیشتر نشوید، هر چه را چاپ کرده اید به سرعت از چاپخانه ببرید بیرون یا به شهرستان‌ها بفرستید.»
دوست و همکار پیشکسوتم، شادروان محمد علی سفری، که از دوران نخست وزیری دکتر مصدق در روزنامه اطلاعات خبرنگاری می‌کرد و در روزنامه معروف باختر امروز متعلق به دکتر فاطمی، معاون دکتر مصدق هم معاون سردبیر بود در کتاب قلم و سیاست تعریف می‌کند؛ در زمان نخست وزیری سپهبد رزم آرا، نشریات مختلفی از سوی گروه‌های چپ به ویژه حزب توده منتشر می‌شد. به دستور رزم آرا، ماموران شهربانی و افراد نظامی به چاپخانه‌ها هجوم می‌بردند و به اشغال محل و تعطیلی این نشریات اقدام می‌کردند. مأمور سرشناس این نوع تهاجم‌ها محرمعلی خان بود که حتی سال‌ها قبل از نخست وزیری سپهبد رزم آرا هم مأمور سانسور مطبوعات و عامل توقیف نشریات بود.
سفری نقل می‌کند محرمعلی خان قبل از حرکت به سوی چاپخانه‌ای برای دستگیری کسانی که باید توقیف می‌شدند، به آن‌ها پیغام می‌فرستاد هر چه زودتر چاپخانه و تحریریه نشریه را ترک کنند تا گرفتار نشوند. سفری در خاطراتش نوشته است: «محرمعلی خان گاهی هم از طرف گروه‌های چپ مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفت. 
سفری تعریف می‌کند در چاپخانه تابان واقع در خیابان ناصر خسرو دو روزنامه باختر امروز و به سوی آینده چاپ می‌شد و بیشتر کارگران چاپخانه‌ها در آن زمان به حزب توده گرایش داشتند. یک روز که از پله‌های حروف چینی چاپخانه تابان بالا می‌رفتم، از توالت در پاگرد واهر و صدای ناله ضعیفی شنیدم به پشت در توالت رفتم و دیدم از بیرون بسته است. وقتی در را باز کردم دیدم محرمعلی خان با حال پریشانی در گوشه‌ای از توالت افتاده و ناله می‌کند. فوری با کمک کارکنان چاپخانه او را بیرون آوردیم و به آبدارخانه بردیم میدانستم از خماری حال خوشی ندارد و دیده بودم همیشه چند حبه تریاک همراهش هست از جلیقه اش یکی دو حبه تریاک درآوردم که در آب حل کردیم و در دهانش ریختیم. روشن شد دوستان توده‌ای در چاپخانه برای جلوگیری از توقیف روزنامه به سوی آینده ساعت هاست محرمعلی خان را در داخل مستراح زندانی کرده اند تا به سرعت به چاپ روزنامه ادامه دهند و نسخه‌های چاپ شده را از چاپخانه بیرون ببرند.»
 سفری با شرح این خاطره می‌گوید محرمعلی خان بابت این که از مرگ نجاتش داده بودم به من سختگیری نمی‌کرد و همواره سعی داشت که گرفتار نشوم. چندی بعد یک بار که روزنامه باختر امروز در چاپخانه مطبوعات واقع در خیابان ناصر خسرو چاپ میشد و دستور توقیفش را صادر کرده بودند محرمعلی خان یا فرصت نکرد یا نخواست. به من اطلاع دهد و ناگهان سربازان چاپخانه را محاصره کردند من و همکارانم در قسمت حروف چینی مشغول بستن صفحات روزنامه بودیم که گرفتار شدیم من به سرعت به دست‌ها و صورتم مرکب چاپ مالیدم و روپوش مخصوص کارگران را از جالباسی برداشتم و پوشیدم یک صفحه بسته شده روزنامه را برداشتم و به طرف ماشین خانه رفتم و نظامیان هم فکر کردند من کارگر هستم و از حلقه محاصره شان بیرون آمدم تا چشم محر معلی خان به من افتاد لبخندی زد و به لهجه آذری طعنه زد که روزگار چه کار‌ها که به دست آدم نمی‌دهد و از جلوی من گذشت.
 به ماشین خانه رفتم. صفحه حروف چینی شدۀ روزنامه را روی ماشین چاپ گذاشتم، ولی بیرون رفتن از چاپخانه مشکل بود. چون مأموران نظامی اجازه خروج نمی‌دادند. اما در قسمت غربی ساختمان دو مغازه متصل به چاپخانه بود که مدیر چاپخانه آن‌ها را به صورت کتاب فروشی در آورده بود و این مغازه‌ها یک در به حیاط چاپخانه داشتند. من هم از آن در وارد کتابخانه شدم و پس از از پاک کردن دست‌ها و سر و صورت به خیابان ناصر خسرو رفتم و به طرف دفتر روزنامه باختر امروز راه افتادم.
همان گونه که از سفری شنیده ام یا خودم طی سال‌ها در روزنامه کیهان در مواجهه با محرمعلی خان که نام خانوادگی اش در شناسنامه زینعلی بوده دیده ام، این سانسورچی قدیمی شهربانی هرگز خشمگین و عصبی نمی‌شد و به یاد ندارم که در برخورد با مدیران روزنامه ها، سردبیران و خبرنگاران پرخاشگرانه رفتار کرده باشد.
مرحوم دکتر بهزادی، مدیر مجله پرتیراژ سپید و سیاه هم تأیید میکند محر معلی خان با همه روزنامه نگاران رفتار خوبی داشت و خبرنگاران بسیاری هنگام ورودش به. تحریریه با او خوش و بش میکردند و گاهی هم به شوخی و مزاح با او می‌پرداختند.

چون می‌دانستند این مرد مأموری معذور است که گاه حتی سعی میکند در حد توان یاری شان کند. دکتر بهزادی اذعان داشت محرمعلی خان برای خوش خدمتی علیه کسی پرونده سازی نمیکرد، تا تیشه به ریشه اش بزند و بدون بغض و کینه تنها وظیفه اش را - انجام میداد. محرمعلی خان زاده یکی از روستا‌های آذربایجان با تحصیلات اندک در سال ۱۳۰۷ به خدمت نظمیه درآمد در زمان رضاشاه ابتدا بر کار‌های ساختمانی دولت نظارت داشت. می‌گویند مورد اعتماد پهلوی اول بود و سپس به خدمت در بخش تأمینات نظمیه ادامه داد. محر معلی خان در سال ۱۳۵۴، پس از ۳۷ سال هر خدمت در بخش سانسور کتاب و مطبوعات در تهران درگذشت. 
البته تنها وظیفة محرمعلی خان سانسور یا توقیف مطبوعات نبود، بلکه در روزنامه کیهان بسیار او را به می‌دیدم که می‌آمد و خبر‌ها و مقالاتی را که ساواک برای چاپ در روزنامه در اختیارش گذاشته بود به سردبیر تحویل میداد یا توصیه میکرد کلمات یا جملاتی از خبر‌ها و گزارش‌ها حذف شوند. 
بعد‌ها که ساواک نظارت بر مطبوعات را به طور کامل در اختیار گرفت روند دادن مقالات و گزارش‌های سفارشی برای چاپ در مطبوعات. سرعت بیشتری پیدا کرد ساواک نویسندگان و تحلیلگرانی در مورد مسائل مختلف سیاسی اجتماعی فرهنگی و هنری در اختیار داشت و به آنان حقوق میداد. این گونه نویسندگان و کارشناسان که پنهانی و دورادور با ساواک همکاری داشتند با سفارش مقامات اطلاعاتی مقاله‌هایی بینام مینوشتند و این نوشته‌ها را ساواک برای چاپ به دفتر نشریات میفرستاد عبدالرحمان فرامرزی از چهره‌های برجسته سیاسی و از مقاله نویسان معروف که دکتر مصطفی مصباح زاده او را به مدیریت کیهان برگزیده، بود در جمعی از مدیران مطبوعات و مقامات ساواک خطاب به سردبیران به طنز گفته بود «آقایان از ساواک گله نکنند که گاهی خبری یا نوشته‌ای را در نشریات به صلاح مردم و مملکت نمی‌داند و حذفشان می کند. در عوض ساواک برای کمک به روزنامه‌ها مقاله و گزارش مینویسد و باید تشکر کرد.   یادآوری میکنم، که ابتدا امتیاز روزنامه کیهان به نام فرامرزی بود که بعد آن را به مصباح زاده واگذار کردند.

مقامات ساواک برای بدنام کردن برخی از تحلیلگران و نویسندگان منتقد که به اتهام‌هایی واهی در بازداشت به سر میبردند، به نام آن‌ها مقالاتی جعلی تهیه می‌کردند تا چهره اجتماعی یا اخلاقی این افراد را مخدوش کنند. 
به یاد دارم در سال ۱۳۵۲ مقامات امنیتی با به تعطیلی کشاندن حسینیه ارشاد و زندانی کردن هجده ماهه علی شریعتی اندیشمند و تحلیلگر مسائل مذهبی سلسله مقالاتی را به نام او جعل می‌کردند و به عنوان خاطرات شریعتی به کیهان میدادند تا چاپ شود علی شریعتی در اوایل سال ۱۳۵۶ به: اروپا سفر کرد و در انگلستان ظاهراً بر اثر عارضه قلبی در چهل و چهار سالگی درگذشت، اما درباره مرگ وی حرف و حدیث بسیار است.

نظرات بینندگان