«انتخاب» / مهدی افشارنیک: بعد از طی دو سال و نیم از دولت رییسی میتوان این سوال را پرسید که این یک دست سازی قوای کشور، در صنعت نفت کشور چه چیزی به همراه آورده است. یعنی دستاورد قابل ملاحظهای که بتوان از آن به عنوان هودهی این دولت در نفت از آن یاد کرد، چیست؟
این یادداشت در پی آمار تولید و عدد و رقم نیست. قیاس بین این دولت و دولت قبل هم در میان نیست. آنها بهتر بودند یا اینها، هم در کار نیست.
محک زدن و به میان کشیدن نتایج یک انتظار است که میتوان گفت در بهار ۱۴۰۰ شکل گرفته بود، زمانی که با چیدمان خاص انتخاباتی مشخص بود ابراهیم رییسی رییس دولت بعدی است. تنها نکته مثبتی که آگاهان مستقل از آن به عنوان یک نتیجه مطلوب برای کشور، در آن روزها از جا به جایی قدرت یاد میکردند رفع دوگانگی از ساختار تصمیم گیری کشور و رفع تعلیق از تصمیمات کلان و اساسی مملکت بود. چه در سیاست خارجی و چه سیاست داخلی، یکی هم صنعت نفت.
اما چه شد؟
به طور کلی میتوان این تصور را داشت که بدبینی به نفت در رگ و پی سیاست و قدرت ایران ساری و جاری است. این موضوع ریشه تاریخی دارد که قرائتی معتقد است تاریخ نفت کشور سراسر عرصه استثمار و استعمار نفت ما توسط غربیها به خصوص انگلیس و آمریکاییها بوده است و این صنعت ذات و ریشه اش یک صنعت استعماری است و هم اکنون نیز با خام فروشی مواد هیدروکربن در واقع نیاز و تقاضای همان استعمارگران سابق تامین میشود.
بر اساس این نگاه هر نوع توسعه نفتی در واقع تلاشی است در جهت هر چه بیشتر غربی نمودن ساختار اقتصادی کشور است. بر این نگاه بد بین تاریخی، اقتصاد تمام دولتی هم سوار شده و وجه کنترلی و نظارتی در عرصه نفت و گاز خیلی بیشتر از دیگر حوزهها شده است. حاصل این تفکر، ضدیت با هر گونه همکاری با شرکتهای بزرگ نفتی دنیاست که ارجاع تاریخی دارد و در قواره شعارهای خودکفایی و "ما میتوانیم" خود را نمایان میکند.
این در واقع بن مایه اصلی تفکرات اصولگرایی در نفت و گاز است. روایت رقیب این، روایتی است که معتقد است قبل از انقلاب، تاریخ نفت ایران یک سره نمایش استعمار نبوده و مدیران نفتی در بسیاری از مواقع و اوقات استقلال شرکت نفت و کشور را حفظ کرده اند و منافع ملی را بیشینه، امروزه هم همکاری با شرکتهای بزرگ نفتی دنیا به معنای پذیرفتن تسلط و اقتدار آنها نیست و میتوان در چارچوب منافع ملی و تامین سرمایه و فناوری با این شرکتها همکاری کرد. این گفتمان اصلاحی در واقع گفتمانی ضعیفتر در نفت است و روایت غالب و برتر همان اولی است، که امروز در نفت حاکم و ساکن است.
وزارت نفت و مجموعههای تحت امرش، امروزه وارث کلی شورا و کمیتههای مختلف اند که برای کنترل و نظارت بر هر قرارداد و هر کنشی شکل گرفته اند، ناشی از همان بدبینی مستمر و جاری که گفته شد، اما بیاییم یک سوال بپرسیم. مگر یک دست شدن حاکمیت نباید دستاورد ساده ای، چون کم کردن سازوکارهای خسته کننده نظارتی داشته باشد؟ در همین نفت یک زمانی برای کنترل مدیران زنگنه که نکند با توتال و شل سر وسری برقرار کنند انواع و اقسام شورا و کمیته طراحی شد که مویی از درزی عبور نکند که تاییدیههای لازم را نداشته باشد. به طور معمول یک مناقصه میدان نفتی سه سال برگزاری اش طول میکشید و میکشد و چهار سال هم تاییدیه گرفتن از سوی شوراهای مختلف که نکند تخلفی رخ داده باشد. ۹ شورا. بله دقیقا ۹ شورا بعد از اینکه شرکتی در یک مناقصه، توسعه میدان نفتی را برنده شد، باید این مناقصه را تایید کنند. همین موضوع نشان میدهد که چقدر سازو کار تراشیده و طراحی شده که تخلفی صورت نگیرد. چرا؟ چون وقوع تخلف، احتمالی قریب است. همین تیم فعلی حاکم، درزمان مدیریت زنگنه برای مصلوب الید کردن نفتیها و کاهش اختیارات وزارت نفت وقت همه کاری میکردند. مثالش تلاش معاون فعلی وزیر نفت در زمان دولت قبل بود که سعی وافری کرد صندوق بازنشستگی نفت در صندوق بازنشستگی کشوری ادغام شود، که حکمش زمانی آمد که خودشان در وزارت نفت مستقر شده بودند و تبعات دوندگیهای دیروزشان افتاد گردن خودشان.
حال با این اوضاع که مناقصههای نفتی هفت سال طول میکشد آیا میتوان با عراق و قطر و عربستانی رقابت کرد که سرعت عمل در تصمیم گیری و همکاری با بهترین شرکتهای نفتی دنیا (اعم از چینیها و غربی ها) جز داشتههای دم و دستی و ساده شان است؟
اگر منطق اصولگرایی نفتی را بپذیریم که گفتمان رقیب شان پی حراج منافع ملی بود و باید با تمام قدرت منافذ نفوذ و فساد احتمالی را میبستند و چندین و چند شورا و کمیته تشکیل میشد که از وقوع فسادهای عظیم جلوگیری کند، اکنون که نزدیک به سه سال اصولگرایی در نفت حاکم شده است چرا هنوز همان شوراها حاکم هستند و هنوز مناقصهها هفت سال طول میکشد؟ مگر نه اینکه لایه لایه شورا و طبقه طبقه کمیته، نماد بی اعتمادی کلی حاکمیت به نفتیها بود؟ حال که همه چیز خودی و اهلی شده است چرا همان سازوکارها برقرار است؟ رویهها که همان رویههای دوران زنگنه است. سرعت که نگرفته کندتر هم شده است. نمونه اش از دست رفتن تقریبی قراردادهای ۲۸ میدان نفتی است که پیمانکاران یک یک قراردادهای خود را واگذار میکنند و انصراف میدهند. در روزگار دولت قبل بود که از پاسبان کلانتری ماهشهر تا سازمان و نهاد نظارتی مستقر در تهران به نفت و زنگنه بدبین بودند، با آمدن اوجی و شاهمیرزایی و سالاری و.. مگر قرار نبود این بدبینیها برطرف شود؟ هنوز اگر یک مشکل فنی بر سر یک چاه رخ دهد که نیاز باشد شرکتی ولو داخلی بیاید و مساله را حل کند، باید دوسال مراحل و شوراهای مختلف طی شوند تا مسالهای نسبتا ساده حل شود.
خب طبیعی ماجرا این است که چاه از دست میرود و تولیدش کاهش مییابد. در واقع اختاپوس بروکراسی نفت، ضد توسعه شده است و اصولگرایان با اینکه خود در رشد این اختاپوس نقش اساسی داشتند، امروز گریبان خودشان را گرفته است، با اینکه در حاکمیت اهلی و مورد اعتماد هستند، اما مانند تیم زنگنه دستشان بسته است.
روند رشد مصرف انرژی به خصوص گاز در کشور و افت تولید میادین ما طوری است که صندوق توسعه ملی اعلام کرده است که در سال ۱۴۲۰ برای تامین دوسوم نیاز گاز کشور باید متوسل به واردات گاز شویم. سرمایه گذاری در بالادست نفت وگاز یک ضرورت فوری است و رفع این بروکراسی ضد توسعه یک اقدام حیاتی است. آیا اوجی مرد این میدان است که این بروکراسی را به عقب براند؟ پیش نیازهای این اقدام را او دارد، اما همت و بینش و توان مدیریت بحث دیگری است. به راستی آقای اوجی به وزارت رسیدن شما برای صنعت نفت کشور چه هودهای به همراه داشته است؟