arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۶۰۹۴۰
تاریخ انتشار: ۲۰ : ۱۵ - ۱۰ بهمن ۱۴۰۲
خاطرات محمد بلوری شماره بیستم؛

کتک زدن یک روزنامه‌نگار برای برملا نشدن رازهای شاهزاده طرد شده

حمیدرضا در حقیقت با سه زن زندگی مشترک داشت. او از ازدواج اولش با مینو دولتشاهی صاحب یک دختر به نام نیلوفر پهلوی شده بود. حمیدرضا سپس با هما، بدون ازدواج قانونی زندگی مشترکی را شروع کرد که از او صاحب یک دختر به نام نازک و یک پسر شد. این زندگی مشترک چندان دوامی نیافت و سپس این شاهزاده طرد شده از دربار زندگی مشترکی را با سومین زن آغاز کرد. حمیدرضا پس از پیروزی انقلاب در ایران ماندگار شد در حالی که به خاطر اعتیاد شدید به هرویین در آوارگی روزگار سپری میکرد. او سرانجام در سال ۱۳۷۱ در عسرت و تیره روزی جان سپرد و در بهشت زهرا دفنش کردند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛  محمد بلوری (زاده ۱۳۱۵)، روزنامه نگار و مطبوعات ایران است. وی سابقه فعالیت در روزنامه‌های مختلف کشور را دارد و از پیشکسوتان مطبوعات محسوب میشود. وی برای مدتی در اوایل انقلاب سردبیر روزنامه کیهان و رئیس سندیکای مطبوعات در آخرین دوره آن بود. دبیر سرویس حوادث روزنامۀ ایران (۷۳ تا ۸۱)، دبیری روزنامۀ اعتماد و سردبیری ویژه نامه‌های حوادث روزنامه جام جم از جمله فعالیت‌های او بوده است. وی نقش مطبوعاتی پررنگی در افشا قتل‌های زنجیر‌ه ای داشت.
در آذر سال ۱۳۹۸ از کتاب «خاطرات شش دهه روزنامه نگاری» وی به همت مجله بخارا و نشر نی (ناشر این کتاب) که توسط سعید اردکان زاده یزدی تهیه شده بود، رونمایی شد.

«انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب را منتشر کند.

 

قسمت پایانی قتل فلور

از قسمت قبل:

«به دستور دربار ساواک تصمیم گرفت محدودیت‌هایی برای حمیدرضا قائل بشود و او را تحت نظر شدیدی قرار دهد مأموران ساواک که از مدت‌ها پیش حمیدرضا را تحت نظر داشتند گزارش‌های محرمانه‌ای درباره مجالس شبانه او و فعالیتی که در حمل محموله قاچاق هرویین داشت و محافل شبانه او و هما به دربار ارائه می‌دادند.»

در گزارش یکی از مأموران ساواک آمده است، حمیدرضا بعضی از شب‌ها به خان‌های در نزدیکی ورزشگاه امجدیه میرود و با عد‌های مشغول کشیدن هرویین می‌شود... یکی از ماموران گزارش داده، «هما زنی که با حمیدرضا زندگی میکند، معتاد به هرویین است و شب‌ها در آپارتمانشان در خیابان تخت جمشید با برخی از مهمانانشان دور هم می‌نشیند و هرویین مصرف میکنند.» در یک گزارش دیگر از مأموران ساواک آمده است: «کسب اطلاع شده والاحضرت حمیدرضا با گرفتن رشوه‌هایی فروشندگان عمده مواد مخدر را که با محموله‌های بزرگ تریاک و هرویین زندانی می‌شوند آزاد می‌کند. حمیدرضا با بالارفتن مصرف مواد و مخارج مهمانی‌هایش در همکاری با قاچاقچیان اقدام به جابه جایی محموله مواد مخدر برای آن‌ها می‌کند، به این ترتیب که با اتومبیل خود به بهانه گردش به ماکو در مرز ترکیه میرود و بسته‌های هرویین قاچاقچیان را تحویل می‌گیرد و با اتومبیل خود به تهران انتقال می‌دهد و در بین راه هم مأموران جرنت بازرسی اتومبیلش را ندارند. 
در یکی از اسناد ساواک که مهر خیلی محرمانه خورده، یکی از مأموران مخفی گزارش داده است در پار‌های از محافل راجع به دخالت والاحضرت شاهپور حمیدرضا پهلوی در امر قاچاق هرویین و کوکایین و حمل آن‌ها به نقاط مختلف کشور به بهانه مسافرت به شهرستان‌ها به عنوان شکار داستان‌هایی نقل می‌کنند و گفته می‌شود یک سرهنگ ارتشی هم در این مورد با ایشان همکاری نزدیک دارد.
 در مسافرت اخیر والاحضرت به ماکو مقداری هرویین و کوکایین از کشور ترکیه توسط ایشان به تهران حمل شده است.» و گزارشی دیگر والاحضرت حمیدرضا با گرفتن رشوه‌هایی به آزاد کردن فروشندگان مواد مخدر از زندان اقدام می‌کند. حتی یک بار به زندان قصر رفته و یک قاچاقچی را که با چند کیلو هرویین دستگیر شده بود آزاد کرده است. گزارش‌های محرمان‌های هم در میان اسناد ساواک به دست آمده که به هرزه گردی‌های شبانه حمیدرضا و بدمستی‌هایش در کافه‌های شبانه اشاره دارد: به قرار اطلاع در چند شب گذشته شاهپور حمیدرضا در کافه معروف کلبه زنی به نام باربارا هیتون آوازه خوان را که بر سر میز گودرزی، نام صاحب یک ویلا در نزدیکی دربند، نشسته بود به سر میز خود دعوت می‌کند و چون این زن مخالفت می‌کند از پشت سر پیراهنش را می‌گیرد و امر می‌کند که باید سر میز من بیایی در این میان شاهپور حمیدرضا و گودرزی با هم به نزاع می‌پردازند تا اینکه با وساطت افرادی آشتی می‌کنند. یادآوری این نکته جالب توجه ضروری است که براساس اسناد ساواک خانواده سلطنتی حمیدرضا را در اوایل سال ۱۳۴۰ به طور کامل از دربار طرد کرد و عنوان شاهزادگی از او سلب شد.
وقتی متوجه میشویم طرد شدن از دربار فاصله نزدیکی با قتل فلور دارد، به این نتیجه می‌رسیم که باید این دو واقعه با هم ارتباط داشته باشند. البته من هم در ماجرای فلور از انتقام جویی‌های مأموران و محافظان ناشناس حمیدرضا بی نصیب نبودهام: شبی در تاریکی‌های یک خیابان، خلوت هنگامی که از دیدار با سودابه بر میگشتم دو مرد ناشناس راه را بر من بستند و با مشت و لگد مرا توی جوی آب انداختند و با قاپیدن دفترچه یادداشته‌ایم تهدیدم کردند اگر ماجرای قتل فلور را پیگیری کنم، سر به نیستم خواهند کرد افراد ناشناسی هم چند بار در تماس تلفنی با تهدید و ارعاب به من اخطار کرده بودند گزارش‌هایم را دربارۀ این جنایت دنبال نکنم؛ اما من بدون توجه به این تهدید‌ها نکاتی را درباره قتل فلور در کیهان روشن میکردم و خوانندگان روزنامه با کنجکاوی و اشتیاقی خاص گزارشهایم را پی می‌گرفتند.
در حالی که یقین پیدا کرده بودند قاتل جز عوامل مربوط به حمیدرضا فرد دیگری نیست. سرانجام بازپرس، علیرغم باورش، بی گناهی سعدالله علیه او به عنوان تنها متهم این جنایت پروند‌های تنظیم کرد و با صدور کیفرخواست جلسه دادگاه برای محاکمه‌اش تشکیل شد. 
جواد خاوری که وکالت سعدالله را بر عهده داشت برای قاضی دادگاه دلایلی مطرح کرد تا ثابت کند این پسر بچه نمی‌تواند قاتل فلور باشد. در پایان محاکمه، قاضی دادگاه سعدالله را به چهار سال زندان محکوم کرد که پس از آن، این نوجوان را چند ماهی در دارالتأدیب نگه داشتند و از آن پس معلوم نشد چه بر سرش آمد و به کجا رفت. 
یادآوری میکنم که با جواد خاوری از زمان وکالت تسخیری‌اش برای سعدالله آشنا شده بودم که این آشنایی منجر به دوستی صمیمان‌های شد. خاوری هم بار‌ها از سوی افراد ناشناسی در مورد پرونده فلور تهدید به قتل شده بود. او در دیدار‌هایی که با هم داشتیم به جزئیاتی از قتل فلور اشاره و تأکید می‌کرد.
هما، موطلایی معروف شهر، همسر غیر شرعی حمیدرضا نیمه شب همراه دو مرد ناشناس وارد آپارتمان فلور شده و به او اصرار کرده که جنینش را سقط کند، اما وقتی با مخالفت فلور روبه رو شده با هم به نزاع پرداخته‌اند و هما با ضربه قند شکن بر سر فلور او را کشته است. 

حمیدرضا در حقیقت با سه زن زندگی مشترک داشت. او از ازدواج اولش با مینو دولتشاهی صاحب یک دختر به نام نیلوفر پهلوی شده بود. حمیدرضا سپس با هما، بدون ازدواج قانونی زندگی مشترکی را شروع کرد که از او صاحب یک دختر به نام نازک و یک پسر شد. این زندگی مشترک چندان دوامی نیافت و سپس این شاهزاده طرد شده از دربار زندگی مشترکی را با سومین زن آغاز کرد. حمیدرضا پس از پیروزی انقلاب در ایران ماندگار شد در حالی که به خاطر اعتیاد شدید به هرویین در آوارگی روزگار سپری می‌کرد. او سرانجام در سال ۱۳۷۱ در عسرت و تیره روزی جان سپرد و در بهشت زهرا دفنش کردند.

نظرات بینندگان