arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۷۱۳۴۸
تاریخ انتشار: ۰۹ : ۱۵ - ۰۱ فروردين ۱۴۰۳
خاطرات نخستین وزیرمختار انگلیس در ایران؛ شماره هفت؛

یکی از افسران اسیر روسی در جنگ‌ بین ایران و روسیه ظاهراً به دین اسلام ایمان آورده بود؛ اکنون ایرانیان او را پییر روس خان می‌خواندند

خیابان‌های شیراز به طور کلی خیلی باریک است و در بعضی جا‌ها دو سوار در کنار هم به سختی می‌توانند عبور کنند. خانه‌ها از آجر ساخته شده است اما هیچ پنجره‌ای رو به خیابان ندارد ما راهی طولانی‌تر از مسیر مستقیم به قصر را طی کردیم تا مدت بیشتری در معرض دید مردم باشیم. بالاخره وارد بازار وکیل شدیم که به فرمان کریم خان ساخته شده وسط بازار روی یک سکو یا، ایوان کوتوال یا رئیس پلیس نشسته و مشغول انجام وظایفش بود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: سر هارفورد جونز بریجز (۱۱۴۲-۱۲۲۵) دیپلمات و نویسنده اهل انگلستان بود. او نخستین وزیرمختار دولت بریتانیا در ایران بود. هارفورد جونز در جوانی به کمپانی هند شرقی پیوست و در جایگاه نمایندهٔ این شرکت میان سال‌های ۱۱۶۱-۱۱۷۲ در بصره خدمت کرد. همچنین از ۱۱۷۶-۱۱۸۴ را در بغداد سپری کرد. او که چیرگی بسیاری در زبان‌های شرقی یافته بود با پشتیبانی رابرت داندس در سمت نمایندهٔ فوق‌العادهٔ بریتانیا به ایران در دوره فتحعلیشاه فرستاده‌شد. وی در ۱۸۳۳ کتابی را به نام دودمان قاجار که ترجمه‌ای از کتابی دست‌نویس ایرانی بود را به چاپ‌رساند. در ۱۸۳۸ نیز جزوه‌ای را دربارهٔ علایق انگلستان در ایران منتشر کرد.

از آنجا که خیلی مایل بودم با همه آقایان، هیئت رابطه‌ای دوستانه داشته باشم این واقعه باعث ناراحتی شدیدم شد. امروز نصر اللہ خان صدراعظم به دیدن من آمد. او مردی سالخورده بود و قیافه و رفتارش نسبت به وزیرانی که در دوران زندیه دیده بودم فوق‌العاده ناخوشایند و تقریباً زننده به نظر می‌رسید روز اول ژانویه برای دیدار رسمی من با شاهزاده حاکم تعیین شد که برای شرح آن باز هم به یادداشت‌های دوستم رجوع می‌کنم؛ «ساعت دوازده ظهر راه افتادیم مهماندارمان، محمد زکی خان پیشاپیش سر هارفورد می‌رفت و راه را برای او باز می‌کرد جلوی سر هارفورد هفت اسب با زین و دهنه انگلیسی می‌رفتند و یک مهتر ایرانی هر اسب را هدایت می‌کرد و همه زیر نظر مهتر انگلیسی سر هارفورد بودند که لباس سرخ زربفت بر تن داشت آقایان عضو هیئت نمایندگی به ترتیب مقام و مرتبه پشت سر سر هارفورد می‌رفتند و پشت سر آن‌ها ستوان ویلوک در رأس افرادش حرکت می‌کرد.

خیابان‌های شیراز به طور کلی خیلی باریک است و در بعضی جا‌ها دو سوار در کنار هم به سختی می‌توانند عبور کنند. خانه‌ها از آجر ساخته شده است اما هیچ پنجره‌ای رو به خیابان ندارد ما راهی طولانی‌تر از مسیر مستقیم به قصر را طی کردیم تا مدت بیشتری در معرض دید مردم باشیم. بالاخره وارد بازار وکیل شدیم که به فرمان کریم خان ساخته شده وسط بازار روی یک سکو یا، ایوان کوتوال یا رئیس پلیس نشسته و مشغول انجام وظایفش بود. او با دیدن سر هارفورد از جایش بلند شد و ابراز احترام کرد که سر هارفورد جوابش را داد. پس از عبور از سراسر بازار وارد حیاط شکوهمندی شدیم که به حیاط دیگری راه داشت و آنگاه به حیاط سوم می‌رسید در هر سه حیاط مردم صف کشیده بودند سپس به دروازه عمارتی رسیدیم که قرار بود در آنجا به حضور شاهزاده برسیم.

جلوی این دروازه از اسب پیاده شدیم و رئیس تشریفات و زیردستانش را دیدیم که آماده استقبال از ما بودند با عبور از دروازه وارد باغ چهارگوش دیوارکشی شده طویلی شدیم که جاده پهن مستقیمی از میان آن تا ساختمانی که در وسط باغ بود امتداد داشت کنار این جاده نهر آب عریضی بود که آب آن از فواره‌هایی در فواصل معین به بالا می‌جهید در دو طرف نهر آب، راهرو‌هایی از سنگ مرمر بود که نگهبانان تبرزین به دست شاهزاده و سایر سربازان روی آن صف کشیده بودند.

در میان آن‌ها یکی از افسران دون پایه روسی دیده می‌شد که در یکی از جنگ‌های میان ایران و روسیه به اسارت گرفته شده بود و توانسته بودند راضیاش کنند که حداقل ظاهراً به دین اسلام ایمان بیاورد و اکنون ایرانیان او را پییر روس خان می‌خواندند طبال این گروهان هم در همان زمان به اسارت درآمده بود و اکنون در کنار افسر فرمانده‌اش ایستاده بود و ایرانیان او را طبالی ماهر و برجسته می‌دانستند ما از یک طرف جاده و از میان ردیف سربازان و نهر آب پیش رفتیم و هر وقت ایرانی‌ها تعظیم می‌کردند کلاهمان را از سر برمی داشتیم بدین ترتیب فاصله زیادی را پیاده طی کردیم تا وارد اتاقی شدیم که در یک گوشه، آن شاهزاده روی نمد خیلی اعلایی جلوس کرده بود او جامه سفیدی بر تن داشت که روی آن عبایی گشاد از جنس شال عالی پوشیده بود. 

نظرات بینندگان