arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۷۲۰۱۳
تاریخ انتشار: ۴۹ : ۱۸ - ۰۴ فروردين ۱۴۰۳

استفاده بی رویه از دوگانه «خدمت و خیانت»، چگونه مخالفان اسرائیل را تضعیف کرده؟

داستان ناصر و شکست او داستان همه دوره های مبارزه با اسرائیل در منطقه بوده است. پس از ناصر، صدام حسین پرچم مقاومت و حمایت از فلسطین در منطقه را در دست گرفت و با همان فرمان به جنگ «خائنان» عرب رفت. در واقع از ابتدای شکل گیری مبارزه اعراب با اسرائیل، دوگانه کاذب و مخربی تحت عنوان محور خدمت (و عناوین مشابه دیگر مانند ممانعت و پایداری) و محور خیانت  شکل گرفته و جهان عرب و اسلام را به دو دسته متضاد و متخاصم پاره کرده است. این تضاد، مبارزه منطقه با اسرائیل را به سوی مبارزه با یکدیگر و جنگ درون عربی یا درون اسلامی منحرف نموده و به این ترتیب زمینه فرسایش و تضعیف جبهه عربی و تقویت و برتری جبهه اسرائیلی را فراهم آورده است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس سیاست «انتخاب» / سید هادی برهانی، استاد مطالعات اسرائیل دانشگاه تهران: تهاجم اسرائیل به غزه وارد ششمین ماه خود شده است. بیش از پنج ماه است که نیروهای صهیونیستی باریکه غزه با دومیلیون و اندی انسان بی پناه را در محدوده ای کوچک (کمتر از چهارصد کیلومتر مربع) از زمین، هوا و دریا زیر آتش گرفته اند. حجم آتش اسرائیل و تلفات و خسارات وارده رکوردهای وحشتناکی را در تاریخ معاصر جابجا کرده است. وزن و تعداد بمبهای استفاده شده، تعداد تلفات زنان و کودکان، خبرنگاران، پرستاران، پزشکان و حتی ماموران سازمان ملل متحد شوکه کننده و هولناک است.

بیش از صد هزار نفر کشته و زخمی شده اند که دو سوم آنان کودکان و زنان هستند. هزارها نفر همچنان زیر آوارها مانده و از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست. غزه، جز در مناطق محدودی، به ویرانه ای تبدیل شده است. بیمارستانها، مدارس و ساختمانهای سازمان ملل نیز از آتش اسرائیل در امان نمانده اند.

راههای کمک به غزه نیز تقریبا بسته شده و ذخیره آب و غذا به سرعت رو به پایان است. در شمال غزه قطحی از راه رسیده، بر جان کودکان و بیماران چنگ انداخته و تاکنون دهها انسان بیگناه را به کام مرگ کشانده است. تعداد بیشتری در اثر آلودگی آبها و کمبود دارو با مرگ دست و پنج نرم می کنند و بعید است از این مهلکه جان سالم بدر ببرند.

در جنوب غزه (تنها منطقه ای که از اشغال زمینی اسرائیل در امان مانده و بیش از یک میلیون پناهنده به آن گریخته اند)، دیو درنده ای به نام نیروی دفاعی اسرائیل در پشت دیوارهای رفح ایستاده (و به رغم مخالفت جهان با حمله به این منطقه) به پناهندگان فلسطینی چنگ و دندان نشان می دهد. به تعبیر جوزف بورل کمیسر امور خارجی اتحادیه اروپا قبلا از غزه به عنوان بزرگترین زندان روباز جهان نام برده می شد اما الان باید آن را بزرگترین گورستان روباز جهان نامید.

برای کسانی که اخبار تهاجم اسرائیل به غزه را دنبال می کنند این تحولات هولناک به صحنه هجوم دیوانه وار دیوی عظیم الجثه می ماند که عربده می کشد، به پیش می رود و شهرها و شهروندان بی دفاع (فلسطینی) را زیر پاهای غول آسای خود نابود می کند. اما نیم نگاهی به نقشه واقعی منطقه، صحنه ای کاملا متفاوت را عیان می سازد؛ در این نقشه اسرائیل جزیره ای محقر در محاصره اقیانوس عظیم کشورهای اسلامی و عربی است.

وسعت و جمعیت کشورهای مسلمان منطقه دهها و بلکه صدها برابر بیش از اسرائیل است. کشورهای عربی به تنهایی بیش از ده میلیون کیلومتر مربع وسعت دارند در حالیکه مساحت اسرائیل با همه متصرفات غیرقانونی آن به سی هزار کیلومتر نمی رسد. تمامی جمعیت یهودی اسرائیل کمتر از هفت میلیون نفر می باشد و تعداد همه یهودیان جهان نیز از پانزده میلیون نفر تجاوز نمی کند. در حالیکه دو میلیارد مسلمان در منطقه و جهان زندگی می کنند.

تفاوت امکانات دو طرف فقط در وسعت و جمعیت نیست. ظرفیتها و ثروت کشورهای اسلامی نیز با اسرائیل قابل مقایسه نیست و در واقع از حیث امکانات و ظرفیتهای واقعی اسرائیل کوتوله ای کوچک در برابر جهان اسلامی غول پیکر است. اما با همه اینها، در برابر تجاوز اسرائیل به منطقه کاری از دست کشورهای اسلامی برنیامده و نمی آید. کشورهای اسلامی محکوم می کنند، هشدار می دهند و اعلامیه صادر می کنند. ملتهای مسلمان نیز فریاد می زنند، گریه و زاری می کنند اما از آنها هم کاری ساخته نیست و اسرائیل بی اعتنا به سر و صدای آنها دست از جنایت علیه مردم غزه بر نمی دارد و هر روز دهها و گاهی صدها نفر از آنها را به کام مرگ می کشد.

دو میلیارد مسلمان نمی توانند کودکان فلسطینی را از گرسنگی و قحطی نجات دهند، نمی توانند یک لیوان آب سالم به دست مردم غزه برسانند و این همه ظلم و جنایت در حق مسلمانان فلسطین درست در وسط جهان اسلام و جلوی چشم همه مسلمانان در جریان است. امت اسلامی در طول تاریخ طولانی خود کمتر به چنین ذلتی تن داده است. حتی حمله مغول و هجوم استعمار نیز نتوانسته بود چنین خواری را بر مسلمانان تحمیل نماید.

دسته هایی از مسلمانان غیور (مانند مردانی از حماس، انصارالله و حزب الله) بپاخواسته و در حمایت از مردم غزه به جنگ اسرائیل رفته اند اما نبرد فداکارانه آنها نیز نتوانسته مانع نسل کشی، قحطی و ویرانی در غزه شود.

علت این ناتوانی و ناکامی بی سابقه چیست؟ چرا کشورهای اسلامی با آن همه امکانات و قوا از انجام کاری برای نجات مردم غزه عاجز هستند؟ چندین کشور اسلامی از جمله مصر، ترکیه، ایران و پاکستان هر کدام نزدیک به یک میلیون نیروی مسلح در اختیار دارند در حالیکه تمام نیروهای ثابت ارتش اسرائیل چیزی نزدیک به ۱۵۰ هزار نفر است. به قول امام راحل اگر مسلمانان هریک سطل آبی می ریختند اسرائیل را آب می برد. اما متاسفانه این هم افزایی و سیل سازی صورت نمی گیرد و اصل مشکل را باید در همین نقطه جستجو کرد.

این نیروی عظیم اسلامی که در کشورهای متعدد و مختلف پراکنده است در مبارزه با اسرائیل و حمایت از مردم فلسطین مجتمع و متمرکز نمی گردد. نه تنها جمع نمی شود بلکه صرف ضدیت و برخورد با یکدیگر می شود. دفاع از فلسطین و مقابله با تجاوز اسرائیل به منطقه که دغدغه مشترک همه مسلمانان و کشورهای اسلامی است و باید به محور وحدت و کانون هم افزایی تبدیل شود به ضد خود بدل شده و منبع تفرقه و دشمنی شده است.

از ابتدای مبارزه منطقه با اسرائیل این تضاد و دشمنی درونی به اشکال مختلف و تحت عناوین گوناگون جبهه مبارزه با اسرائیل را دستخوش تفرقه کرده و تضعیف نموده است. اگر این تفرقه شوم به صهیونیسم و استراتژی پیچیده آن در منطقه نسبت داده شود، به خطا نرفته است. بدون چنین تفرقه ای اسرائیل نمی توانست دوام آورد و اسرائیل زیرکتر از آن است که این مهم را درنیابد. البته همه داستان، اسرائیل و راهبرد منطقه ای آن نیست. ضعفهای جوامع منطقه و روانشناسی اجتماعی آنها نیز زمینه مساعدی برای این طراحی صهیونیستی فراهم می نماید. منطقه یک بار بطور کامل این داستان فاجعه بار را، در دوران ناصر، تجربه کرده اما درس لازم را نیاموخته است.

در دوران جمال عبدالناصر رئیس جمهور فقید مصر احتمالا بزرگترین کمپین منطقه علیه اسرائیل رقم خورده است. عبدالناصر افسری پرشور بود که شخصا در اولین جنگ اعراب و اسرائیل شرکت داشت و از شکست اعراب در این جنگ متاثر شده بود. او و همقطاران دیگری (در سازمان افسران آزاد) مسئولیت این شکست را به گردن پادشاهی غربگرای حاکم بر مصر انداخته و علیه آن قیام نموده تا زمینه پیروزی بر اسرائیل را فراهم نمایند.

جمهوری انقلابی مصر به رهبری ناصر ملتهای عربی را علیه اسرائیل شوراند و شور و هیجان زیادی در میان کشورهای عربی ایجاد نمود. این انرژی و احساسات ضداسرائیلی خطری بزرگ و بمبی ساعتی برای اسرائیل بشمار می رفت و اگر بسوی اسرائیل حرکت می کرد بعید بود اسرائیل بتواند در برابر فشار سنگین و خردکننده آن مقاومت نماید. اما این نیروی عظیم به جای تمرکز بر اسرائیل به سوی دیگری روانه شد: عبدالناصر و دوستان ناسیونالیست او عامل ضعف جبهه عربی و علت شکستهای آن (در برابر اسرائیل) را پادشاهی های محافظه کار عرب و دولتهای غرب گرای آنها تشخیص دادند که خائن به آرمانهای امت عرب بودند.

از نظر آنان مقدمه و لازمه پیروزی بر اسرائیل خلاص شدن از شر خیانت این دسته بود. از اینرو جنگی همه جانبه را علیه پادشاهی های عربی به راه انداختند. در این جنگ پادشاهی های سوریه و عراق سقوط کرد و دو طرف در مناطق دیگری درگیر شدند. در این هنگام و در زمانی که نیروهای نظامی مصری (در حمایت از انقلابیون یمنی) با نیروهای عربستانی (که به حمایت از سلطنت طلبان زیدی شتافته بودند) در یمن می جنگیدند، ارتش اسرائیل در حمله ای برق آسا و غافلگیرکننده ارتشهای مصر و سوریه را در هم کوبید و صحرای سینا و بلندیهای جولان را تصرف کرد. عظمت ناسیونالیسم پردبدبه و کبکه عربی در عرض شش روز فروپاشید و شکستی سنگین تر از شکست پادشاهان «خائن» عرب (در جنگ ۱۹۴۸) بر اعراب تحمیل شد. اسرائیل در تمام جنگ ۴۸ توانسته بود بیست هزار کیلومتر از اراضی عربی را اشغال نماید اما در عرض شش روز این مساحت را به بیش از هفتاد هزار کیلومتر رساند.

پس از این شکست سنگین، ناصر (به تعبیر حسنین هیکل) در سال ۱۹۶۷ مرد و در ۱۹۷۰ به خاک سپرده شد! رهبری جهان عرب (در مبارزه با اسرائیل) پس از او به دست پادشاه محافظه کار عربستان، ملک فیصل، افتاد. همان پادشاهی که از نظر تندروهای عرب مرتجع و خائن بشمار می آمد. اما در دوران رهبری همین پادشاه غربگرا جهان عرب توانست بخشی از سرزمینهای عربی را که در دوران ناصر از دست داده بود، بازپس گیرد.

داستان ناصر و شکست او داستان همه دوره های مبارزه با اسرائیل در منطقه بوده است. پس از ناصر، صدام حسین پرچم مقاومت و حمایت از فلسطین در منطقه را در دست گرفت و با همان فرمان به جنگ «خائنان» عرب رفت. در واقع از ابتدای شکل گیری مبارزه اعراب با اسرائیل، دوگانه کاذب و مخربی تحت عنوان محور خدمت (و عناوین مشابه دیگر مانند ممانعت و پایداری) و محور خیانت  شکل گرفته و جهان عرب و اسلام را به دو دسته متضاد و متخاصم پاره کرده است. این تضاد، مبارزه منطقه با اسرائیل را به سوی مبارزه با یکدیگر و جنگ درون عربی یا درون اسلامی منحرف نموده و به این ترتیب زمینه فرسایش و تضعیف جبهه عربی و تقویت و برتری جبهه اسرائیلی را فراهم آورده است.

در این دوگانه، گروهی که به ظاهر (یا در واقع) در مبارزه با اسرائیل صریحتر، تندتر یا فعالتر هستند به گروهی از کشورهای منطقه که به ظاهر (یا در واقع) کندتر یا کم صداتر هستند، تاخته و آنها را خائن به فلسطین و همدست رژیم صهیونیستی بشمار می آورند. این اتهام سنگین سپس زمینه هر گونه اقدامی علیه آنها را فراهم نموده و دشمنی و جنگ با آنان را مجاز و حتی ضروری می سازد.

این دوگانه کاذب و غیرواقع بینانه است زیرا با حقایق مبارزه با اسرائیل و دستاوردهای حاصله مطابقت ندارد. رهبرانی مانند ناصر و حسین، هر چند در مبارزه با اسرائیل تند، صریح و فعال بودند اما در عمل با ایجاد تفرقه در جهان اسلام ضرباتی به آرمان آزادی فلسطین زدند که بسیار بیشتر از خدمات آنان بود. اما در مقابل رهبرانی مانند ملک فیصل، که به محور خیانت منتسب می شدند، دستاوردهای بسیار بزرگتری برای محور مقاومت به ارمغان آوردند.

این دوگانه خطرناک علاوه بر اینکه با واقعیات صحنه مطابقت ندارد و حقایق مبارزه منطقه با فلسطین را به درستی منعکس نمی کند، بسیار مخرب و مضر است: این دوگانه، دوگانه اصیل و حقیقی «جهان اسلام و اسرائیل» را به تضاد و دوگانه ای انحرافی تبدیل می کند که نتیجه آن ایجاد شکاف و دشمنی در میان جبهه اسلامی و درگیری کشورهای این جبهه به مبارزه با یکدیگر است. در سایه این تخاصم درون گروهی، مبارزه منطقه با اسرائیل از مسیر خود منحرف شده و با مبارزه با یکدیگر تبدیل می شود. این مبارزه داخلی محور خدمت علیه محور خیانت در نهایت موجب تضعیف جهان اسلام و تقویت اسرائیل می شود.

در سایه این تقابل زیانبار، اسرائیل از فشار و دشمنی دشمنان در امان می ماند و مردم نگون بخت فلسطین بهای این تفرقه را با جان و نان خود می دهند. همچنین این دوگانه مخرب در منطقه وضعیت خطرناکی ایجاد می کند که شکست اسرائیل به شکست دسته ای از کشورهای (اسلامی) منطقه گره می خورد. اگر مصر ناصر با آن مواضع تند علیه پادشاهی های «خائن» عرب می توانست اسرائیل را شکست دهد، ناسیونالیسم تهاجمی عربی منطقه را تصرف می کرد و پادشاهی های عربی را از میان برمی داشت.

از اینرو براساس یک منطق رئالیستی، حکومتهای محافظه کار منطقه پیروزی ناصر بر اسرائیل را (به درستی) تهدیدی جدی برای خود می دیدند و هرچند دلیلی برای دلبستگی به اسرائیل نداشتند اما با پیروزی اسرائیل بر مصر در جنگ ۱۹۶۷ نفس راحتی کشیدند.

ایده دوگانه «خدمت و خیانت» به شکل جدی وامدار ایدئولوژی مارکسیستی/سوسیالیستی است. از چشم انداز این ایدئولوژی، مبارزه با امپریالیسم آمریکا و پایگاه منطقه ای آن (اسرائیل) از طریق رژیمهای محافظه کار و غربگرا میسر نیست. لازمه فراهم کردن چنین مبارزه ای تاسیس جمهوریهای سوسیالیستی شرق گراست. بلوک شرق که خود در تاسیس اسرائیل نقش جدی داشت و در واقع تسلیحات این بلوک (در زمانیکه قدرتهای غربی از فروش اسلحه به اسرائیل امتناع می کردند) موجب تغییر موازنه قوا در اولین جنگ اعراب و اسرائیل و تصرف سرزمین فلسطین از سوی صهیونیستها شده بود، پس از مدتی (که اسرائیل به سوی غرب گرایید) پرچمدار مبارزه با صهیونیسم شد و نقش خویش در حمایت از اسرائیل را انکار نمود.

اولویت خاورمیانه ای این بلوک (در دوران جنگ سرد) مبارزه با رژیمهای غربگرای منطقه و سرنگون کردن آنها با هدف تاسیس جمهوریهای شرق گرا بود. لذا مبارزه آنها با اسرائیل به سرعت به سوی این رژیمها، به عنوان خائنان به آرمان فلسطین، تغییر مسیر می داد. براساس تعریف سوسیالیستی میدان مبارزه با اسرائیل، در واقع هر کشوری که غرب گرا بود خائن به آرمان فلسطین و هر کشوری که شرق گرا بود حامی مقاومت قلمداد می گردید.

جهان اسلام بزرگترین ظرفیت موجود برای مقابله با تجاوزات اسرائیل به منطقه و آزادسازی سرزمینهای اسلامی فلسطین است. دوگانه واقعی که نماینده واقعیتهای کلان صحنه خاورمیانه و منازعه مرکزی آن است دوگانه «جهان اسلام و اسرائیل» است و هر دوگانه ای که این صحنه را متفاوت نشان دهد و منطقه را از مسیر مبارزه با اسرائیل منحرف نماید، خواسته یا ناخواسته به تداوم رنج مردم مظلوم فلسطین و ادامه اشغال این سرزمین کمک کرده است.

این امر به معنای انکار این واقعیت نیست که کشورهای اسلامی در مبارزه با فلسطین مواضع متفاوتی دارند؛ برخی بیشتر به آرمان فلسطین خدمت کرده و برخی کمتر بدان همت گماشته اند. حتی این معنا در صدد انکار وجود اصل خیانت در جهان خارجی نیست. اما بزرگنمایی این مسئله، اصلی کردن این مسئله فرعی و دیدن کلیت موضوع و تمام داستان از دریچه این مسئله جزئی انحراف فاجعه بار از مسیر اصلی موضوع (تقابل جهان اسلام و اسرائیل) و موجب ایجاد هرج و مرج مخربی در جهان اسلام است که سالهاست منطقه را در برابر اسرائیل ذلیل کرده است.

واقعیت موجود در جهان اسلام در رابطه با مبارزه با اسرائیل واقعیتی ساده و سیاه وسفید نیست که در آن کشورهای اسلامی به راحتی به دو دسته خائن و خادم تقسیم شوند. واقعیت در جهان اسلام رنگی است  که در آن طیفی متنوع از رنگها و مواضع مختلف وجود دارد. اما در نهایت همه کشورهای اسلامی از ظرفیت ضداسرائیلی جدی برخوردار می باشند که در فضای مناسب می تواند به جبهه مبارزه با صهیونیسم خدمت نماید و بر سرمایه های آن بیافزاید.

البته بطور طبیعی کشورهای اسلامی در این مبارزه مساوی نیستند؛ برخی چون حزب الله و انصارالله از جان مایه می گذارند و کمک برخی شاید به چند درهم و دینار محدود شود اما اگر نگاه مسئولانه و واقع بینانه ای به مسئله و دوگانه جهان اسلام-اسرائیل وجود داشته باشد همه این کمکها می تواند اندک اندک جمع گردد و به دریایی از قوت و قدرت بدل شود که تجاوز اسرائیل را از سطح منطقه بشوید و پاک نماید.

در شرایط کنونی منطقه و بحران غزه نیز آثار سوء این دوگانه کاذب شبه مارکسیستی دیده می شود. در این دوگانه که محور خدمت آن محدود (به چند کشور) و محور خیانت آن مشخص شده، تقریبا همه طرفهای محور اول شرق گرا و همه طرفهای محور دوم غربگرا هستند. در این طبقه بندی اعضای محور اول به طور اتوماتیک ( و فارغ از اینکه کاری برای فلسطین بکنند یا نکنند) حامیان واقعی فلسطین و اعضای محور دوم هم (فارغ از عملکرد آنها) هم پیمانان اسرائیل قلمداد می گردند. در حالیکه در محور اول کشوری مانند سوریه قرار دارد که از حیث کمک به غزه و حماس در قعر جدول کشورهای اسلامی است و از آن طرف در میان کشورهای غربگرای منطقه کشورهایی مانند قطر و کویت قرار دارند که در بالای جدول نقشی فعال ایفا می نمایند.

دولت جمهوری اسلامی ایران و وزارت خارجه آن تلاش می کنند در هماهنگی و همکاری با همه کشورهای اسلامی جبهه واحدی برای کمک به مردم غزه سامان دهند اما در لایه های مختلف تصمیم گیری و گفتمان سازی در منطقه (و ایران) عناصری حضور دارند که بر طبل دوگانه خدمت و خیانت می کوبند و در بحبوحه نبرد با اسرائیل برای کشورهای به زعم آنها خائن خط و نشان می کشند و اثرات گفتمان مخرب آنها گاه و بیگاه بر مواضع مسئولین بالاتر تاثیر می گذارد. برخی از آنها حتی از تصریح این معنا ابا ندارند که این کشورها از اسرائیل بدترند! نتیجه منطقی این حملات و تهدیدها، همانند تهدیدهای ناصر علیه محافظه کاران عرب، این است که این کشورها محور مقاومت را تهدیدی فوری تر از اسرائیل ببینند و پیروزی این محور و شکست اسرائیل را نهایتا شکستی برای خود بشمار آورند و این در دنیای رئالیسم که اولویت نظامهای رسمی امنیت و موجودیت خود آنهاست امر غریبی نیست.

اگر دولتهای مصر و امارات احساس کنند پیروزی حماس در غزه پیروزی و پیشروی اخوان المسلمین در منطقه را در پی خواهد داشت و پس از این پیروزی، پیروزمندان به سراغ محافظه کاران (یا خائنان) خواهند آمد حتما چونان جنگ ۱۹۶۷ از پیروزی محور مقاومت استقبال نخواهند کرد.

متاسفانه واقعیت جاری در جهان اسلام، واقعیت مبارزه با اسرائیل در طول همه دوره های گذشته بوده است و تا این واقعیت حاکم باشد، تا دوگانه اصلی در جهان اسلام دوگانه ای درون اسلامی باشد، تا اهمیت و اولویت دوگانه اصیل جهان اسلام-اسرائیل درک نشود، تا جهان اسلام بر مبارزه با اسرائیل متمرکز نگردد و از درگیری های داخلی پرهیز ننماید، تا نفرت پراکنی (علیه کشورهای اسلامی) و دشنام و خائن انگاری در جهان اسلام بازی رایج سیاست و مبارزه با اسرائیل باشد، وضعیت فعلی در فلسطین و ناتوانی ذلت آلود جهان اسلام در حمایت موثر از آن ادامه خواهد یافت.

نشانه های این حقیقت تلخ در شرایط کنونی منطقه نیز کاملا قابل ردیابی است. کشورهای اسلامی در سطح مواضع علنی و رسمی همه اسرائیل را محکوم می کنند و از حقوق مردم فلسطین دفاع می کنند و خواهان خاتمه تجاوز اسرائیل به نوار غزه هستند. این کشورها تاکنون چندین اجلاس و کنفرانس در حمایت از مردم غزه برگزار کرده و بیانیه های متعددی صادر کرده اند. اما در واقع، هر یک از این کشورها در نهایت موضوع را از دریچه مصلحت و امنیت خود ارزیابی می کند و متاسفانه در اثر وجود و کارکرد دوگانه خدمت و خیانت و دشمنی میان دو طرف و تضاد مصالح و منافع این دو گروه، برخی از کشورهای اسلامی شکست اسرائیل در غزه و پیروزی حماس را مغایر امنیت و مصلحت خود می بینند.

در چنین شرایطی نمی توان توقع داشت ظرفیتهای جهان اسلام مجتمع شده و به کمک مردم مظلوم فلسطین بیاید. نتیجه این امر ناگوار تداوم وضعیت اسفبار غزه و ادامه کشتار کودکان فلسطینی است. زمانی می توان به توقف تجاوزات اسرائیل به فلسطین و منطقه امیدوار بود که همه کشورهای اسلامی پیروزی مقاومت و شکست اسرائیل را به نفع خود ارزیابی نمایند و در پیروزی مقاومت تهدیدی برای خود و منافع خود نبییند و لازمه این امر بازتعریف محور مبارزه و مقاومت و کنترل دوگانه زیانبار و تفرقه آفرین خدمت و خیانت است.

نظرات بینندگان