سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشت های روزنوشت علم را منتشر می کند.
۲۱ مرداد ۱۳۴۸: صبح به مجلس فاتحه مجید بختیار رفتم که با هواپیمای شخصی به اتفاق دوست خودش مهندس پالانچیان ارمنی در دریای [مازندران] سقوط کردند و مردند. پالانچیان دوست والاحضرت شاهدخت اشرف بود. این واقعه چند روز پیش اتفاق افتاد ولی جنازه آنها اخیرا در دریا پیدا شد من نمیدانم چه بوده.
ظاهر امر این بود که نصف شب مست خواستهاند با هواپیمای کوچک از رامسر به تهران بیایند. هرچه بود،مرده اند و گذشتهاند اما اگر اشتباه نکنم شانس و بخت شاه را من بزرگ میدانم اینها به ظاهر دوست و به باطن دشمن بودند و به سزای خود رسیدند.
بعد شرفیاب شدم. سر کارهای کوچک، اوقات شاه تلخ بود. حق هم با ایشان بود اولاً لوله های آب کاخ، شب صدا میکند و نمیگذارد بخوابند. ثانیا با آن که همه میدانیم شاه از کولر خوششان نمیآید پیشخدمت احمق کولر دفتر را باز کرده بود و احساس سرماخوردگی میکردند. من خجل شدم، زیرا مآلاً مسئولیت همه [این] امور با من است.... شاهنشاهفرمودند: "دستور" دادم وزرای کشور و آبادانی و مسکن عوض شوند زیرا این احمقها به یکدیگر فحش داده و بعد به من تظلّم کردهاند. البته من این را نمی بخشم... به علاوه فرمودند: امروز به دفتر نظامی رفتم و دستور دادم در نیروی دریایی تمام دریاسالارها و درجات بالا را بازنشسته کنند و افسران جوان کم درجه جای آنها بگذارند زیرا گزارش داشتم که کار آنها بسیار بد بود عرض کردم: "پس کودتا فرمودید این کار به خصوص در روحیه افسران جوان بسیار [اثر] مطلوب دارد.
راجع به بازرسی دانشگاهها عرض کردم دولت پولی برای تأمین بودجه آن نمیدهد امر هم فرموده اید ما این کار را بکنیم گزارش دروغ هم که نمیشود عرض کرد فرمودند هرچه میتوانید تشکیلات خودتان را کوچک بکنید عرض کردم: تا حدی ممکن است، ولی حداقل تشکیلات را باید داشت مدتی بحث شد و من قدری زیادی جسارت کردم، در خصوص این که اگر کار صحیح میخواهند باید اجازه بفرمایند ما روی پایه صحیح کار خودمان را قرار بدهیم. بالاخره اجازه
فرمودند برای این کار پولی از شرکت ملی نفت بگیریم. (در شورای انقلاب آموزشی در شیراز فرموده بودند باید دربار به دانشگاهها نمره بدهد. این کار آسان نیست، بررسی دقیق میخواهد.)
از سفیر انگلیس [خواسته بودم عصری به دیدنم بیاید] امر شاهنشاه را ابلاغ کردم. گفتم راجع به جزایر تنب و ابوموسی از اقدام شما و دولت شما شاهنشاه راضی هستند و امیدواریم که این جزایر را بگیریم ولی در خصوص بحرین و مراجعه به آراءعمومی شما راه غلطی پیشنهاد میکنید که قابل قبول نیست. شما میگویید، به اوتانت پیشنهاد خواهید کرد که به محافل خاصی در بحرین جهت [کسب] عقیده مردم مراجعه نماید و نماینده اوتانت هم به آن محافل مراجعه و نظر خود را به دبیرکل سازمان ملل خواهد داد. میخواهید ما هم پای آن صحه بگذاریم، این غیرممکن است ما جواب ملت ایران را چه میتوانیم بدهیم؟ سفیر انگلیس گفت: اولاً این طور نیست زیرا ما گفته ایم اگر نماینده اوتانت در مراجعه به این محافل نتوانست نظر قاطع دائر به اظهار نظر مردم به دست بیاورد میتواند به محافل دیگری هم مراجعه نماید (بسته به میل خودش).ثانیا، تا این نظر را به شیخ بحرین، قبولاندهایم، جانمان به لبمان رسیده است. و اصولاً این نظر را از اوّل قبول نداشت که باید به آراء مردم مراجعه کرد من جواب دادم، گور پدر شیخ بحرین شاهنشاه با نهایت بصیرت و مآل اندیشی فکر فرمودند باید مسأله بحرین حل و وضع ما هم در خلیج تثبیت شود راه حل مراجعه به آراء عمومی هم به نظرشان رسید و با نهایت جرئت و شهامت اعلام فرمودند که مورد تحسین و اعجاب جهانیان و حتی ملّت ایران که حساسیت خاص نسبت به بحرین دارد واقع شد حالا شما میخواهید این راه حل را به کثافت بکشید غیر ممکن است. من که مشاور شاه و وزیر دربار شاه و مدافع منافع این سلسله سلطنت ایران هستم، محال است خود را به چنین راه حلی راضی کنم