arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۸۰۲۹۸
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
خاطرات نخستین وزیرمختار انگلیس در ایران؛ شماره سی و هفت؛

شاه درباره آمریکا سوالات گوناگونی داشت/ مردم ایران درباره آمریکا تصورات عجیب و غریبی دارند/ شاه متعجب بود که چرا پادشاه انگلستان هرکاری که دلش می‌خواهد را نمی‌تواند انجام دهد

آنگاه سؤالات گوناگونی درباره چگونگی وضع کشور، دولت، ساختمان‌ها و غیره در انگلستان پرسید و از نحوه تقسیم قدرت و اختیارات پادشاه و کمپانی - خصوصاً در هندوستان - فوق‌العاده متعجب شد و برایش شگفت‌انگیز بود که چگونه پادشاه انگلستان اجازه داده است که کمپانی برای خودش ارتش داشته باشد و شگفت انگیزتر این که چرا پادشاه بریتانیا نمی‌تواند هر کاری دلش بخواهد با درآمد‌ها و عواید کشورش بکند همچنین هنگامی که فهمید من به آمریکا هم سفر کرده ام سؤالات گوناگون بسیاری درباره آن کشور که مردم ایران در باره‌اش تصورات عجیب و غریبی دارند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
شاه درباره آمریکا سوالات گوناگونی داشت/ مردم ایران درباره آمریکا تصورات عجیب و غریبی دارند/ شاه متعجب بود که چرا پادشاه انگلستان هرکاری که دلش می‌خواهد را نمی‌تواند انجام دهدسرویس تاریخ «انتخاب»: سر هارفورد جونز بریجز (۱۱۴۲-۱۲۲۵) دیپلمات و نویسنده اهل انگلستان بود. او نخستین وزیرمختار دولت بریتانیا در ایران بود. هارفورد جونز در جوانی به کمپانی هند شرقی پیوست و در جایگاه نمایندهٔ این شرکت میان سال‌های ۱۱۶۱-۱۱۷۲ در بصره خدمت کرد. همچنین از ۱۱۷۶-۱۱۸۴ را در بغداد سپری کرد. او که چیرگی بسیاری در زبان‌های شرقی یافته بود با پشتیبانی رابرت داندس در سمت نمایندهٔ فوق‌العادهٔ بریتانیا به ایران در دوره فتحعلیشاه فرستاده‌شد. وی در ۱۸۳۳ کتابی را به نام دودمان قاجار که ترجمه‌ای از کتابی دست‌نویس ایرانی بود را به چاپ‌رساند. در ۱۸۳۸ نیز جزوه‌ای را دربارهٔ علایق انگلستان در ایران منتشر کرد.

بخش اعظم آن روز را با دوست ساده و درستکارم به قدم زدن در زمین‌های اطراف روستا گذراندیم. به نظر می‌رسید او تا حد زیادی حرف‌های مرا در باره روش‌های کشت و زرع در انگلستان می‌فهمد و تحسین می‌کند اما هیچ کدام از حرف‌هایم به اندازه توضیحی که در باره ماشین خرمنکوب دادم، برایش جالب نبود من واقعاً از این که مجبور بودم از این مرد جدا شوم، متأسف بودم و اگر کار و مسئولیت دیگری نداشتم، در «تیکمه داش» می‌ماندم و بر پیشرفت کشاورزی در آن روستا نظارت می‌کردم هنگام خداحافظی به دوستم گفتم که اگر مدتی در اردوی سلطنتی، بمانم حتماً به او سر می‌زنم و او گفت: اگر در بهار سال آینده در این مملکت بودید از صمیم قلب خوشحال می‌شویم که اسب‌هایتان را برای پروار شدن به اینجا بیاورید مطالب فوق را برای خواننده شرح دادم چون در ضمن گفتگو‌هایم با میرزابزرگ در رابطه با چگونگی پیشرفت امپراتوری ایران در شاخه‌های گوناگون، مکرراً به آن اشاره خواهم کرد.

 در مدتی که در اردوی سلطنتی ماندم به قولم وفا کردم و چندین بار به دیدن دوستانم در تیکمه داش رفتم و هر بار احترام و علاقه‌ام به آن‌ها افزایش یافت.  عصر روزی که نایب السلطنه، اردوی سلطنتی را ترک کرد شاه به دنبالم فرستاد تا نزد او بروم.

او با لطف و مهربانی هر چه تمامتر از من استقبال کرد و بعد از آیا نایب السلطنه را قبل از خروجش از اردو آن که پرسید ملاقات کرده‌ام، یا نه گفت اکنون به دنبالم فرستاده چون فکر کرده که شاید من تصور می‌کنم او از حرف‌های آن روز من ناراحت شده و به من اطمینان داد که این طور نیست من در جوابش گفتم که ناراحتی و نارضایتی او در هر حال و در هر، زمان برای من بسیار مهم است و امیدوارم که هرگز باعث آن نشوم اما هرگز گمان نمی‌کنم که با گفتن، حقایق خصوصاً حقایقی که به خاطر منافع او باشد باعث ناراحتی‌اش شوم.

آنگاه سؤالات گوناگونی درباره چگونگی وضع کشور، دولت، ساختمان‌ها و غیره در انگلستان پرسید و از نحوه تقسیم قدرت و اختیارات پادشاه و کمپانی - خصوصاً در هندوستان - فوق‌العاده متعجب شد و برایش شگفت‌انگیز بود که چگونه پادشاه انگلستان اجازه داده است که کمپانی برای خودش ارتش داشته باشد و شگفت انگیزتر این که چرا پادشاه بریتانیا نمی‌تواند هر کاری دلش بخواهد با درآمد‌ها و عواید کشورش بکند همچنین هنگامی که فهمید من به آمریکا هم سفر کرده ام سؤالات گوناگون بسیاری درباره آن کشور که مردم ایران در باره‌اش تصورات عجیب و غریبی دارند.

 از من پرسید اما به رغم عجیب بودن و شاید حتی به قول بعضی‌ها احمقانه بودن سؤالاتش، کاملاً پیدا بود که شاه از ذهن بسیار قوی و زیرکی برخوردار است و اظهار نظر‌هایی که گاه به گاه در میان سخنان من فرصت ابرازشان را می‌یافت نشان‌دهنده قدرت تعقل و استدلال منطقی او بود.

 او گفت: به راحتی می‌توان درک کرد که چطور یک کشور تحت قوانینی که در باره انگلستان شرح دادید می‌تواند همه آن کار‌هایی را که گفتید انجام دهد، اما اصلاً نمی‌دانم که اگر قرار بود همین، فردا چنین چیز‌هایی را در ایران مطرح کنم زندگیمان چگونه می‌شد یا اصلاً می‌توانستیم دولتی داشته باشیم یا نه. فرض کنیم من در تهران یک پارلمان تأسیس و همه اختیارات مالیاتی را به آن تفویض می‌کردم آن وقت دیگر حتی یک قرآن هم نمی‌توانستم بگیرم چون هیچ ایرانی حاضر نیست پولش را از دست بدهد مگر مجبور شود.

از این گذشته اگر تصمیم‌گیری درباره پرداخت مالیات به مردم محول شود، آن وقت خان‌ها رأی می‌دهند که بقال‌ها همه مالیات را بپردازند و بقال‌ها همین کار را در مورد خان‌ها می‌کنند درست کردن دولتی مانند دولت شما و مردمی مردم شما مدت خیلی زیادی طول خواهد کشید.

روش حکومت ما بسیار ساده است و مردم می‌توانند یک روزه همه چیز را در باره‌اش بفهمند. قوانین ما هم از قوانین شما بسیار ساده‌تر است و تاکنون نشان داده شده که بهتر کار می‌کند؛ و من از روی تجربه می‌دانم که تحت این قوانین و این روش حکومتی، از هنگامی که من به تاج و تخت، رسیدم ایران پیشرفت‌های زیادی کرده است.

آن گاه شاه شروع کرد به تعریف و تمجید از نایب السلطنه که چقدر مایل است به کسب هرگونه اطلاعات و در خاتمه به شوخی گفت اگر اجازه دهم که شما همه زمستان را در تبریز، بمانید او خیلی بیشتر از من سؤال پیچتان خواهد کرد من حدود دو ساعت نزد شاه ماندم و از لطف و عنایتی که به من ابراز می‌کرد بسیار خوشوقت شدم هنگام خداحافظی شاه گفت: سعی کنید زیاد در تبریز نمانید و به محض خاتمه کار‌هایتان با میرزا بزرگ به اردو بازگردید.

نظرات بینندگان