arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۸۱۰۰۵
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۸ - ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
خاطرات «سایه»؛ شماره چهار

دلکش نقطه مقابل مرضیه بود که با سناتورها مجلس داشت/ تمام کنسرت دلکش را گریه کردم

تو این کنسرت‌های اروپا که اومد با عصا تک و تنها، وارد صحنه شد و بعد نوازنده‌ها دنبالش اومدن نشست و یکی یکی نوازنده‌ها رو معرفی کرد. خیلی جالب بود. هنوز همون گردنکشی رو داشت. بعد گفت من هرچی بخونم شما ازش خاطره دارین. شما چشمتونو که می‌بستی خیال می‌کردی که دلکش جوون داره می‌خونه. انقدر صداش خوب بود
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب پیر پرنیان اندیش، جمع‌آوری خاطرات هوشنگ ابتهاج توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در سال ۱۳۹۱ توسط انتشارات سخن منتشر شد. هوشنگ ابتهاج در این کتاب به خاطرات خود در مواجهه با سؤالات گردآورندگان می‌پردازد. این کتاب در دو جلد و بیش از هزار صفحه منتشر شده است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی کوتاه از این کتاب را در سی قسمت برای علاقه‌مندان به تاریخ منتشر خواهد کرد.

 

قسمت سوم: دلکش

-استاد با خانم دلکش آشنا بودید؟

بله... فراوون.

- عاطفه خانم دلکش دوست قدیمی مادربزرگ میلاد بود.

بله... عصمت بابلی اسم دلکش عصمت بابلی بود.

- عاطفه خواننده خوبی بود استاد! ؟

بله... فوق‌العاده بود یه صدای عجیب و غریب من بین خواننده‌های زن صدایی به غرایی صدای دلکش نشنیدم اما صداش تربیت نشده بود من خیلی صدای دلکشو دوست دارم و با همۀ آواز‌های او آشنا هستم.

- استاد درباره دوست مادرجون - مادر بزرگ من بیشتر بگید.

- عاطفه استاد نمی‌دونید میلاد مادربزرگش چقدر دوست داره. مادربزرگش هم خیلی لیلی به لالاش می‌ذاره

لبخند حکیمانه‌ای می‌زنم. سایه هم بشرح ایضاً. من که اومدم رادیو از دلکش دعوت کردم در زمان مرحوم پیرنیا، که برنامه گل‌ها رو درست می‌کرد دلکش تو رادیو راه ندادن برای اینکه دلکش خیلی جسور بود. یه روز هم رفت تو اتاق پیرنیا و گفت من به فلانم حساب نمی‌کنم تمام رادیو رو. تو به من سخت می‌گیری که بیام فلان چیزو بهت بدم خیلی بی حیا و آشکارا با همون کلمات مستهجن این حرف‌ها رو به پیرنیا گفت. طفلک پیرمرد پیرنیا!

سرش را تکان می‌دهد و تکه‌ای باقلوا مزه مزه می‌کند ... این اواخر هم دلکش برای کنسرت اومده بود اروپا وقت استراحت من رفتم پشت صحنه تا منو دید پا شد و حال و احوال کردیم گفتم: بشین و نشست. من سرشو بوسیدم. بعد رفت همه جا با ذوق تعریف کرد که آقای ابتهاج سرمو بوسید. من تمام اون کنسرتشو با گریه شنیدم اون جلال (الف جلال را کشیده تلفظ می‌کند) صدای جوانیش به ذهنم می‌اومد... از مازندران که اومده بود تهران آتشفشان به پا کرده بود. خیلی خوب می‌رقصید و تصنیف‌های محلی مازندران مثل «مریم جان» و «ربابه جان» رو می‌خوند و اصلاً تمام ایرانو تسخیر کرده بود بعد هم شمع مجلس بزرگان شده بود. دیگه دعوا بود که امشب تو مجلس کی بخونه

- عاطفه اخلاقش چطور بود؟

خیلی زن مردمی بود درست نقطه مقابل مرضیه؛ مرضیه با سناتور‌ها و وزراء و امیران لشکر مجلس داشت اما دلکش این طور نبود.

- دلکش تو رادیو چه کاری براتون اجرا کرد؟

در پنجاه یکی دو سالگیش آوردمش به رادیو سال ۱۳۵۵... دو تاکار قدیمی رو بازسازی کردیم یکی به کنارم بنشین بود؛ عاطفه خانم نمی‌دونید چه روزی بود. من در تمام مدتی کو که اتاق فرمان ایستاده بودم گریه می‌کردم که این زن چقدر باشکوه داره می‌خونه. دو تاکار با کیفیت خیلی خوب ازش ضبط کردم. بعد این آقای خالدی به یه فکرایی افتاد خُب این کار‌ها مال رادیو بود. مثلاً اینا بیست سی مهدی. سال پیش دویست تومن پول آهنگ گرفته بودن و رادیو دیگه نمی‌تونست به این‌ها پول آهنگ بده مهدی خالدی اومد گفت من برای هر آ آهنگ صد هزار تومن می‌خوام. (می‌خندد) گفتم آقای خالدی اصلاً ممکن نیست چنین چیزی؟ قیمت یه آهنگ خیلی عالی تو رادیو حالا دوهزار تومنه ضمن اینکه طبق مقررات نمی‌شه برای کاری که پولش داده شده پول داد ولی شما اجازه بدید که من از طریق دیگه‌ای جبران کنم. بعد رفتم به آقای قطبی گفتم که به بودجه‌ای معین کنه تا من بتونم به بهانه قدردانی و تجلیل به پولی به عنوان هدیه به آقای خالدی بدم. قرار بود ده بیست هزار تومن برای هر آهنگ بدیم که آقای خالدی گفت نه خیر صد هزار تومن می‌خوام. اگه این اتفاق نیفتاده بود ما تا موقعی که دلکش می‌تونست بخونه کارهاشو بازسازی می‌کردیم. حیف شد. خیلی حیف شد. تو این کنسرت‌های اروپا که اومد با عصا تک و تنها، وارد صحنه شد و بعد نوازنده‌ها دنبالش اومدن نشست و یکی یکی نوازنده‌ها رو معرفی کرد. خیلی جالب بود. هنوز همون گردنکشی رو داشت. بعد گفت من هرچی بخونم شما ازش خاطره دارین. شما چشمتونو که می‌بستی خیال می‌کردی که دلکش جوون داره می‌خونه. انقدر صداش خوب بود

 

نظرات بینندگان