arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۸۹۵۳
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۱ - ۱۶ مهر ۱۳۹۱
گفتم مي خواهم بروم ديدن آشيخ اكبر...

خاطره شنیدنی آیت الله خامنه ای از سربازی رفتن آیت الله هاشمی و ... / يكي از فرزندان هاشمی به مادرش گفت: مامان، بابا آژان شده؟

"اين منظره يادم نمي رود. ما خيال مي كرديم آقاي هاشمي با قيافه گرفته اي ممكن است بيايد ...ديديم به عكس؛ قيافه بشاش ... مي خندد و شوخي مي كند ...بچه هايش را بغل گرفته است." سر تراشيده، همچنان بي ريش، لباس سربازي گشادي كه به تن داشت؛ "يك قيافه عجيب و غريب پيدا كرده بود كه ما خنده مان گرفت، [اما] متأثر هم بوديم كه رفيق مان را آورده اند اين جا."
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
در بخشی از کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب ، به ماجرای «تصمیم دولت مبني بر به سربازي بردن طلاب علوم ديني با وجود معاف بودن آنان» اشاره شده است.

به گزارش سرویس سیاسی «انتخاب» ؛ مأموران موظف بودند طلاب را در خيابان دستگير كرده، به پادگان بفرستند.

آیت الله خامنه ای به خاطره ای در این مورد اشاره کرده و آورده اند: " يك روز من و برادرم آسيدمحمد [در راه رفتن به خانه آشيخ علي حيدري همداني يا برگشت از آن ]... از پل كه عبور مي كرديم، ديديم يكي دو پاسبان افتادند دنبال ما، مثل اين كه با ما كار دارند... مثلاً حس ششمي به ما گفت كه در برويم... فرار كرديم ... خودمان را به مأمني رسانديم ... بعد از چند ساعتي اطلاع پيدا كرديم كه بله امروز پاسبانها توي شهر طلبه ها را مي گيرند و مي برند سربازي. به نظرم آن روز 400 طلبه را گرفتند."

اما خمینی در واکنش به این اقدام فرمودند: "نگران نباشيد، تزلزل به خود راه ندهيد ... هر كجا كه باشيد سربازان امام زمان(عج) مي باشيد؛ و بايد به وظيفه سربازي خود عمل نماييد. رسالت سنگيني كه اكنون به عهده داريد روشن ساختن و آگاه كردن سربازان و درج هداراني... است كه با آنان سر و كار داريد. "

پيام امام موضوع را براي طلبه ها حل كرد، كنار آمدند و فهميدند سربازي رفتن اشكالي ندارد . كاري كه بايد هنگام تبليغ در شهرهاي شان انجام دهند، اينك بايد در پادگان ها مي كردند. حربه حكومت به سوي خودش برگشته بود . چه بايد مي كرد با هزاران طلبه جوان در پادگان ها؟

در ادامه آمده است: آن روز آقای هاشمي رفسنجاني، بي خبر از همه جا "بي خيال راه مي رفته كه پاسبان مي رسد [و] ايشان را مي برد." آقاي هاشمي را نيز چون بقيه طلبه ها به پادگان باغ شاه تهران كه مركز آموزشي بود مي برند. آقاي خامنه اي كه به تهران آمده بود با آقاي محمدجواد باهنر تصميم مي گيرند به ملاقات دوست شان بروند. " بلد نبودم كجا بروم ... ايشان بلد بود. گفتم مي خواهم بروم ديدن آشيخ اكبر...آمديم دم چهارراه گلوبندك ... آجيل و ميوه و شيريني خريديم ... چند تا بسته سنگين ... سوار تاكسي شديم رفتيم طرف پادگان. دم پادگان، به نظرم جمعه بود، شلوغ بود . آمده بودند ملاقاتي و از جمله ملاقاتي خود آقاي هاشمی. "

فرزندان آقاي هاشمي پدر را نشناخته بودند. يكي از آنان به مادرشان گفته بود كه مامان، بابا آژان شده؟ "اين منظره يادم نمي رود. ما خيال مي كرديم آقاي هاشمي با قيافه گرفته اي ممكن است بيايد ...ديديم به عكس؛ قيافه بشاش ... مي خندد و شوخي مي كند ...بچه هايش را بغل گرفته است."

چهره آقاي هاشمي نيز با تركيبات تازه اي كه اجباراً همراه او شده بود، در ياد آقاي خامنه اي ماند. سر تراشيده، همچنان بي ريش، لباس سربازي گشادي كه به تن داشت؛ "يك قيافه عجيب و غريب پيدا كرده بود كه ما خنده مان گرفت، [اما] متأثر هم بوديم كه رفيق مان را آورده اند اين جا."
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۲
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۷/۱۶
124
45
عشق من, رهبرم امام خامنه اى
از اهالی سار کاشان
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۵:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۷/۱۶
110
53
درود بر این دو دوست. خدا بدخواهانشان را هدایت فرما
نظرات بینندگان