سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبههای محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخوردهای امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این گفتگوها را برای علاقهمندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شوندهها ذکر نشده و تنها عنوان آنها در متن آمده است.
گفتگو با یکی از کارشناسان امنیتی شاغل در دادسرای انقلاب مرکز
-نظر خود شهید لاجوردی در مورد گرفتن نیروها بیشتر روی چه تیپ افرادی بود؟ رابطهشان با بچههای سپاه چطور بود؟
جالب این است که زمانی که اتاق ما پشت اتاق آقای لاجوردی بود عضو سپاه بودیم؛ یعنی ما جزء مجموعهای بودیم که از نمایندگی امام و دفتر سیاسی سپاه درخواست کردند و شهید لاجوردی اتاقی را که پشت اتاق خودش بود و به این اتاق در داشت به بچههای سپاه داد تا به این حد اعتماد داشت. البته بعد مسائلی پیش آمد. مباحث مربوط به مجاهدین انقلاب به وجود آمد اختلاف در روش کار مطرح شد. بعضی جاها دوستان سپاه اشتباه کردند و اعتماد بیش از حد به متهمین کردند. مباحث تشکیلات داخل زندان مطرح شد که منجر به اختلاف نظر بین شهید لاجوردی و بچههای سپاه شد و بچههای سپاه به تدریج از اوین خارج شدند این مال بعد است؛ یعنی زمانی که آبها از آسیاب افتاده بود اوج بحران در سالهای ۶۱ و ۶۲ بود.
-مثل این که بین سپاه دادستانی و نخست وزیری ستاد مشترکی هم درست میشود.
یک ستاد که سر قضایای کودتا بود.
-کودتای نقاب؟
بله بعد هماهنگی بود. تقریباً از نیمهی دوم سال ۶۰ که افرادی دستگیر شدند و عدهای فرار کردند، هم در دادستانی هم در کمیته هم در سپاه؛ البته کار تشکیلاتی سپاه تقریباً از آذرماه شروع شد و اولین دستاورد آن هم خانهی موسی خیابانی بود.
-کسی روایت دقیقی از این ماجرا نقل نکرده است. توضیح میدهید؟
شنیدههایم را میگویم خودم نبودم ولی دوستانی عضو آن تیم بودند. گزارش خانهی تیمی را مسئول التقاط سپاه خدمت امام داد و اطلاعات دقیق را ایشان دارد. من هم دارم از قول ایشان عرض میکنم تقریباً از آبان ماه یک کار سازمان دهی شده شروع میشود. قبل از آن طرف را میگرفتند و میآوردند آقا تو با کی بودی؟ من با قلانی بودم و میرفتند این طرف و آن طرف کار تشکیلاتی به آن صورت نبود؛ چون هم تجربهاش نبود، هم کسی تصور نمیکرد طولانی مدت شود تصور اولیه این بود که ۳۰ خرداد بود و جمع، تمام میشود دانشگاهها و مدارس باز میشوند و افرادی که فراری هستند، سرخانه و زندگیشان بر میگردند؛ ولی وقتی مستمر، شد قرار شد کار یک مقدار منسجمتر انجام شود. مثلاً دادستانی روی طرح مالک و مستأجر کار کرد و هر بخشی کار خاصی را به شدند و عهده گرفت. خود دادستانی تا آن موقع تعقیب و مراقبت نداشت و فقط عملیات بود. تعقیب و مراقبت یک کار سازمانی است. در آنجا مقرر شد هر جا که میخواهد کار شود، مثلاً داریم در این کوچه کار میکنیم و مثلاً کمیته هم دارد رصد میکند، برویم به کمیته بگوییم این به عهده ما تو برو جای دیگر خانه موسی خیابانی را هم دوستان از متهمان ردش را گرفته بودند و چیزی حدود چهل و پنج روز مراقبت ثابت از شش صبح تا یازده شب گذاشتند و هیچ چیزی به دست نیاوردند اگر چه فرد مطمئنی اطلاعات را داده بود اما به این نتیجه رسیده بودند که این جا پوچ است و احتمالاً تخلیه شده و رفته است.
در زمستان یک شب بچههایی که قرار بود بروند ماشینشان پنچر میشود و به جای این که ساعت بازده منطقه را ترک کنند، ساعت دوازده میروند در همین فاصله میبینند کسی از خانه بیرون آمد و زباله دم در گذاشت تا آن موقع تصور دوستان این بود که کسی در آن خانه نیست شب آخر متوجه میشوند که هست. ظاهراً یک نفوذی به آنها اطلاع داده بود خانه از شش صبح تا یازده شب تحت نظر است. همان شب تصمیم میگیرند فردا شب عملیات کنند باز لطف و عنایت الهی بود که برف سنگینی آمد و ماشین موسی خیابانی که ظاهراً یک پژو ضد گلوله هم، بود، یخ میزند و نمیتواند آن را روشن کند و از صحنه در برود.
-نقش شهید لاجوردی در تعیین حد و حصر برای سپاه چه بود؟
اصلاً نوع کار لاجوردی با کار تشکیلاتی سپاه متفاوت بود و اساساً بضاعت و امکاناتی که در واحد اطلاعاتی سپاه بود در دادستانی وجود نداشت قدرت دادستانی حکمی بود که صادر میکرد زندانی بود که در اختیارش بود و عملیات و بازجویی بود. اساساً در واحد اطلاعات سپاه نگاه اطلاعاتی دراز مدت بود که از قبل تعقیب و مراقبت کار میکردند. چنان چه چیزی میگویند فکر میکنم از این زاویه است.