پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند.
دوشنبه ۸ دی ۱۳۴۸: صبح شرفیاب شدم شاهنشاه را کسل دیدم. فوری مطلب را درک کردم. عرض کردم: نمی دانم شاهنشاه اخبار را گوش کردند که ناصر فاصله بین فرودگاه بنغازی و شهر را در ۴ ساعت طی کرده است- به علت هجوم و تظاهرات دوستانه مردم. فرمودند: بلی، صبح گوش کردم (البته در رادیو تهران نبود، در B.B.C. بود، این هم یک اشتباه است که اخبار صحیح نمی دهیم) فرمودند چشم آمریکایی ها روشن. دائما به او پول می رسانند که او هم فحش بدهد، گو این که ممکن است به ظاهر باشد. عرض کردم: ممکن است منابع لیبی را در اختیار او گذاشتند که از روس ها دست بکشد، به خصوص اگر خیال کنیم که کودتای لیبی یک کودتای آمریکایی و متعلق به شرکت های نفت است. فرمودند: درست می گویی ولی اینها فکر نمی کنند که با این بازی ها، دیگر دوست و رفیقی برای آنها باقی نمی ماند؟ عرض کردم: اوّلاً مثل این که سیاست دنیا، سیاست روزمره شده. ثانیا آنها فکر نمی کنند که دیگران دستشان را بخوانند، ثالثا واقعا شاید فرضيه ما غلط باشد. فرمودند: ما بیش از ۱۴۰ ملیون دلار بیش از آن چه آنها می گویند نمی خواهیم و این همه بازی در می آورند.
بعد راجع به ریپیر عرض کردم که انگلیسی ها می گویند، این که در گرو معامله پارسال نفت بود، آن که حل شد ما فکر کردیم این هم حل می شود. فرمودند: کی حل شد؟ پول اضافه که به ما ندادند، به ما پول قرض دادند (هشتاد ملیون دلار) که به رقم مورد تقاضای ما رسیدند. درست می فرمودند.
بعد مرخص شدم به مجلس فاتحه خانم مبشر، خاله شاهپور محمودرضا، رفتم.
بعد از ظهر منزل ماندم، سفیر آمریکا دیدنم آمد. دو ساعت حرف زدیم که خلاصه آن این است: در خصوص عربستان سعودی و وضع فعلی آن که در نتیجه فتح در مرز یمن جنوبی بهبود یافته است و وضع آینده آن که به علت ارتجاعی بودن رژیم مبهم و خطرناک است و این مطلب را رئیس جمهور در واشنگتن با پرنس فهد صحبت کرده است. می گفت اگر اتفاقی در داخل عربستان بیافتد یا بخواهد بیافتد ما از همه دیرتر مطلع می شویم. زیرا عناصر روشنفکر خیال میکنند ما طرفدار رژیم کهنه هستیم و در این خصوص به ما حرفی نمی زنند. گفتم: پس خوش به حال شما و دستگاه [سيا] CIA. بالاخره قرار شد ما به سعودیها بگوییم که وضع خودشان را به [آمریکاییها] بگویند و کمک بطلبند.
بعد راجع به مسافرت شیخ صقر حاكم رأس الخيمه پرسید. گفتم ما هیچ راضی نیستیم، زیرا در خصوص مالکیت [جزایر] تنب به توافق نرسیدیم. او حرف خودش را چسبیده بود که زمین های عربی را نمی تواند به دیگران بدهد! در صورتی که این زمین ها غصبی و از آن ایران است و میراث امپراتوری بریتانیاست که به آنها رسیده است. سابقه تاریخی این جزایر را به او گفتم و گفتم که موقعی که من نخست وزیر بودم سعی کردم (برحسب اشاره شاهنشاه) که اینها را یکی یکی یا به زور و یا با ایرانی کردن سکنه آن بگیرم. موفق شدم جزیره سری را گرفتم، تنب را هم در شرف تصرف بودم که دولت من افتاد، ولی راجع به ایرانی کردن [ابوموسی] انگلیسی ها با کمال حمق از ما جلوگیری می کردند. (آنجا را نمی شد با زور گرفت، چون در آن وقت انگلیسی ها هم قوا در آن جا داشتند) و می گفتند تا بیست سال دیگر در آن جا هستیم، اگر شل بدهیم وضع ما در کلیه شیخ نشینها متزلزل می شود. بعد از پنج سال گفتند حالا ما می رویم. [سفیر آمریکا] گفت: حزب کارگر عملی تر فکر می کند و به هر حال عمل انگلیس از جهت یک قدرت جهانی گذشته است و حرف های محافظه کارها هم که تا دو سال دیگر به این جا برمی گردیم، حرف مفت است. درست هم می گوید. مجددا به صحبت های عربستان برگشتیم و من گفتم: تنها کشوری که می تواند و می خواهد به آنها کمک بکند ما هستیم. ما هم که وسیله کمک نداریم. حالا می گوییم نفت خود ما را شما زیادتر ببرید و به ما پول آن را بدهید که صرف منافع کلیه این منطقه بشود، شما هم گوش شنوایی ندارید. یک دفعه دیدید عربها نفت شما را قطع کردند و ما نکردیم باز هم متنبه نمی شوید. حالا هم تفاوت آنچه که ما می خواهیم [و آنچه] شرکت های نفتی می گویند که می دهیم فقط ۱۴۰ ملیون دلار است که آنها زیر بار نمی روند و حکومت های شما هم چیزی نمی گویند و اقدامی نمی کنند. گفتم: اگر حکومت های منطقه در دست طرفداران] شوروی بیفتد، چنان که [در] لیبی افتاد، شما چه کار می توانید بکنید؟ الّا این که حکومت های پر قوتی مثل ما جلو آنها در بیایند. هم نمی خواهید ما قوّت بگیریم. به جای آن که نفت ما را زیادتر استخراج بکنید، نفت لیبی و کویت و عربستان را بی جهت بالا می برید که آنها این پول را چه بکنند؟ در این جا حرف عجیبی گفت، که بر فرض حکومت های چپ در این کشورها روی کار بیایند باید نفت را بفروشند و بازار بین المللی در دست ماست. گفتم: می دانید حکومت چپ چه می کند؟ نفت را با قیمت دمپینگ در بازار می فروشد، هم بازار را از دست شما می گیرد و هم نفت خود را به فروش می رساند.
حتی بازار داخله آمریکا را متزلزل می کند، زیرا آمریکایی [نفع] پرست واقعا اگر نفت ارزانی گیر بیاورد آن را می خر گفت: آخر این حکومت ها منافع خودشان را باید در نظر بگیرند که به چه صورت منفعت بیشتر خواهند برد. گفتم اولاً وقتی نفت را فروختند پول به دست میآورند، کمی بیشتر یا کمتر. ثانیا این حكومت ها وقتی دست نشانده شدند و الهام از جای دیگر گرفتند، کجا منافع ملی را در نظر می گیرند؟ مگر در اروپای شرقی نمی بینید چه می گذرد؟ مثل این که از خواب بیدار شده باشد، گفت: صحیح است. گفتم: حالا که صحبت به اینجا کشید، بد نیست من یک مطلبی که از شاهنشاه الهام گرفته ام به شما بگویم. وقتی ما گاز خودمان را به روس ها فروخته بودیم، سفیر پیشین شما که اتفاقا با من دوست بود خیلی ناراحت بود. من مطلب را به شاهنشاه عرض کردم، شاهنشاه فرمودند: چرا ناراحت است؟ اگر روس ها در کشورهای ما منافعی داشته باشند به ثبات این منطقه کمک می شود....
شاهنشاه حقیقتا چه فرمایش حکیمانه ای فرمودند، زیرا بلافاصله روس ها گاز را به همان اندازه که از ما خریدند به ممالک اروپای شرقی و غربی فروختند، من جمله به اتریش. معنی آن این است که روی ثبات این منطقه دیگر دارند برای مدتی مدید حساب می کنند. حالا هم شما به جای آن که در خاورمیانه با روس ها در بیفتید، بهتر این است که آنها را منطقا در منافع عظیم اینجا با خودتان شریک و سهیم بکنید. البته روس ها هم ترجیح می دهند به جای آن که هزار آتش بسوزانند تا منافعی به دست بیاورند، از راه آسان تر و ساده تر آن منافع را گیر بیاورند. مثلاً حالا روس ها روی مناطق رمیله عراق دست انداخته اند، ببینید چه زحماتی برای همه و خودشان فراهم کردند تا آن را به دست آورند و بعد هم باید هنوز در آتیه روی کمونیست کردن عراق و در دست داشتن حکومت آنجا چه قدر فشار بیاورند تا نفت استخراج و بهره برداری کنند. درصورتی که اگر از اوّل در شرکت نفت عراق به آنها هم سهمی داده بودند، البته که راه سهل تر را بر می گزیدند، نه خود و نه شما را به زحمت نمی افکندند. من گمان نمی کنم روس ها فعلاً آن قدرها که در پی منافع هستند، در پی دکترین کمونیستی و اشاعه آن باشند، زیرا وضع داخلی آنها ایجاب می کند وضع مردم را بهبود بخشند. به علاوه از لحاظ کمک به نفت اروپای شرقی خود در مضیقه افتاده اند، باید این نفت را از جایی به دست بیاورند. فرق در این است که با دردسر یا بی دردسر باشد.
گفتم: من این حرف ها را از طرف خودم می زنم. آن هم چون صحبت به این جا کشید. مأموریتی ندارم که چنین مطالبی به شما بگویم. گفت: من می فهمم که مطالب واقعا مهمی است و اتفاقا پرزیدنت نیکسون هم به این فکر افتاده است که با روس ها روی یک معاملات تجارتی که طرف احتیاج آنهاست، یک معاملات سیاسی با آنها بکند. آن وقت از روشن بینی و دوراندیشی شاهنشاه خیلی تعریف کرد. دوباره من گفتم: پس باید به ما کمک بکنید. ما صدقه نمی خواهیم، می گوییم نفت بیشتر ببرید، پول بیشتر به ما بدهید که در راه حفظ منافع این منطقه خرج شود، حتی چنان که راجع به صدور نفت به آمریکا شاهنشاه فرمودند: ما حاضریم پولی که به دست می آوریم در کشورهای شمابیشترش را خرج کنیم. بعد راجع به همین مسأله [سهمیه وارداتی نفت آمریکا] پرسیدم: جریان چه شد؟ گفت در کمیته مخصوصی که رئیس جمهور برای مطالعه این امر تشکیل داده، اختلاف افتاده است. وزیر کشور که اهل آلاسکاست طرفدار شرکت های داخلی است و می گوید نباید با ورود نفت خارجی قیمت زیاد پایین بیاید. وزیر تجارت می گوید باید قیمت خیلی پایین بیاید. گمان نمی کنم بتوانند به توافق برسند. پانزدهم ژانویه معلوم خواهد شد.