سرویس تاریخ «انتخاب»: برخیز و اول تو بکش: تاریخ مخفی ترورهای هدفمند اسرائیل؛ کتابی است که در سال ۲۰۱۸ میلادی به قلم رونن برگمن نوشته شدهاست. این کتاب تاریخچه ترورهای مخفی موساد است. نویسنده که خبرنگار روزنامه یدیعوت آحارانوت و از نویسندگان ارشد سابق بخش نظامی روزنامه «هاآرتص» است، از طریق مصاحبه با افراد مطلع و بررسی اسناد تلاش کردهاست که تاریخچهای از عملیات ترور مخفیانه اسرائیل را ارائه دهد. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را در ساعت 6 عصر منتشر خواهد کرد.
سیزدهم مارس ۱۹۷۸ ؛ یک جت لوکس تشریفاتی در پروازی محرمانه از تهران برخاست که دو مسافر نگران داشت. یوری لوبرانی سفیر اسرائیل و ریوین مرهاب رئیس ایستگاه موساد در ایران آنها داشتند به ملاقات محمدرضاشاه میرفتند که در اقامتگاه تفریحی خود در جزیره کیش بود. شاه حاکم مطلق ایران بود؛ یک مستبد ظالم و خودبزرگ بین که میخواست کشورش را خیلی سریع به سرزمینی پیشرفتهتر از فرانسه تبدیل کند. او درآمدهای هنگفت نفتی را برای ایجاد ارتشی قدرتمند زیر ساختهای به روز و اقتصادی مدرن صرف کرد. محمدرضا روند پرسرعت غربی شدن را بر مردم تحمیل کرد؛ چیزی که بسیاری از ایرانیان از تجار بازار بزرگ تهران گرفته تا روحانیان مسلمان آن را زننده و زیانآور میدانستند؛ اما اعتراضهای آنها شاه را آشفته نکرد و او به ارتش و ساواک، سرویس مخفی بیرحم خود دستور داد هرگونه اعتراض و مخالفتی را با مشت آهنین سرکوب کنند.
سیاست خارجی شاه بر اساس رابطه نزدیک سیاسی، نظامی و مدنی با ایالات متحده بود. همچنین پیوند اطلاعاتی نزدیکی با اسرائیل تشکیل داد. این پیوند شد ایران در عوض پول و نفت؛ حجم بالایی تسلیحات و تجهیزات نظامی از اسرائیل تهیه کند همچنین به اسرائیلیها اجازه داد تعدادی از عملیاتهای خود علیه کشورهای عربی را از خاک ایران انجام دهند. اما لوبرانی و مرهاب دلیل قابل قبولی برای نگرانی داشتند. علی رغم پیوند ایران با ایالات متحده و اسرائیل که مانند همیشه قوی بود؛ حاکمیت شاه بر کشورش در حال فروریختن بود. تظاهرات علیه او روزبه روز شدیدتر میشد و جریانهای اعتراضی مانند بازاریان، کمونیستها، راست گراها و اسلام گراها از همه سو در حال قدرت گرفتن بودند.
کاخ سفید که سابق بر این چشم خود را بر نقض حقوق بشر از سوی شاه بسته بود، حالا در اختیار جیمی کارتر بود او ناراحتی خود را نسبت به اعمال زور علیه معترضان بروز داد و موجب شد شاه در استفاده از ارتش علیه آنها درنگ کند اما خاندان سلطنتی ایران و مقامات دولت در سبک زندگی پرزرق و برق و افراطی خود هیچ تغییری نداد مرهاب و لوبرانی کمی پس از نشستن هواپیما در جزیره کیش شاهد این قضیه بودند. این جزیره اقامتگاه مورد علاقه شاه و بخشی از سال دفتر کار اصلی او بود.
مرهاب میگوید: «آنجا یک زمین بازی برای همه افراد رده بالا بود. شواهد فساد حیرتانگیز همه جا بود ما از دیدن آن فضای لذت جویانه و آن همه اسراف شوکه شده بودیم. » لوبرانی و مرهاب برای ملاقات شاه و مشاوران نزدیکش به جزیره کیش آمده بودند تا قدرت رژیم را در مواجهه با اعتراضهای رو به افزایش ارزیابی کنند. چیزی که نگرانی آنها را تشدید میکرد این حقیقت بود که مهمترین گروه مخالفان یعنی شیعیان افراطی به برادران خود در لبنان ملحق شده و شروع به تمرین و آموزش در کمپهایی کرده بودند که یاسر عرفات برایشان آماده کرده بود.
مرهاب میگوید از نظر ما این ترکیب بین آنچه که بعداً به نیروی خرابکار اصلی علیه ما تبدیل شد، یعنی سازمان فتح عرفات در لبنان و شیعیان افراطی پتانسیل خطرهای قابل توجهی داشت. برجستهترین رهبر مخالفان مذهبی [آیت الله] روح الله خمینی بود که یک عنوان موروثی داشت. سید به معنای کرد یا آقا که تنها برای فرزندان پیامبر اسلام استفاده میشد همچنین او بالاترین درجه در روحانیت شیعه یعنی آیت الله العظمی را کسب کرده بود.
انقلابی! هوشمند در ریزه کاریها و پیچیدگیهایی به معنای ایمانداری بود. آینده و مرد جوان در زادگاهش خمین یک واعظ سرشناس و متخصصی او پایههای جدایی مرجعیت مذهبی از سیاست و امور حکومتی را که همواره در امپراتوریهای اسلامی وجود داشت به هم ریخت و اعلام کرد دیگر نیازی به یک پادشاه که مورد نصیحت حکیمان مذهبی قرار بگیرد نداریم. حکومت باید در دست خود حکیمان مذهبی باشد همه پادشاهیها و سایر رژیمها در جهان اسلام که آشکارا مذهبی نیستند مانند رؤسای جمهور مصر و سوریه پادشاه عربستان سعودی و شاه ایران نامشروع بوده و باید جایگزین شوند او مقرر کرد «اسلام تنها راه حل است.»
او در دهه ۱۹۷۰ به قدرتمندترین دشمن شاه از فاصله دور تبدیل شد. آن زمانی که لوبرانی و مرهاب به کیش رفتند؛ [آیت الله] خمینی ایران را با حدود ششصد هزار نوار کاست از سخنرانیهایش فراگرفته بود میلیونها نفر در مساجد و مغازهها در مناطق روستایی و کوهستانهای اطراف تهران در بازارها و حتی خیلی بی سروصدا در ادارات دولتی به صحبتهای او گوش فرا می. دادند آنها از ایشان چیزهایی از این قبیل شنیدند شاه منفور آن جاسوس یهود آن مار آمریکایی که سرش باید با سنگ خرد شود یا شاه میگوید به مردم آزادی میدهد؛ به من گوش کنید ای وزغهای ورم کرده شما کی هستید که آزادی بدهید؟ این خداوند است که آزادی میدهد. این قانون است که آزادی میدهد این اسلام است که آزادی میدهد، این قانون اساسی است که آزادی میدهد منظورتان چیست وقتی میگویید که شما به ما آزادی دادهاید؟ اصلاً چی به شما توانایی میدهد که چیزی بدهید؟ شما فکرمیکنید کی هستید؟
البته توزیع نوارهای [آیت الله] خمینی با چشمان بیدار ساواک رصد میشد. سران ساواک از شاه اجازه خواستند به مراکز توزیع نوارهای آیت الله حمله کنند؛ اما این درخواست به دلیل فشار جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا به دلیل خودداری از نقض حقوق بشر و همچنین ضعف و پریشانی شاه به خاطر درمان سرطانش رد شد لوبرانی و مرهاب از بیماری شاه اطلاع نداشتند؛ رازی که خیلی خوب پنهان شده بود.
لوبرانی تنها یک مخاطب پیدا کرد شاه به گرمی از او استقبال کرد؛ اما آقای سفیر خیلی زود متوجه شد صحبت به جایی نمیرسد. لوبرانی اتاق مجلل و طلاکاری شده را با حالتی مغموم ترک کرد او به مرهاب گفت: «شاه از حقیقت و دنیای واقعی جدا شده و در دنیای تقریباً توهمی خودش زندگی میکند. او با چاپلوسانی احاطه شده که حقیقت را درباره وضعیت کشور به او نمیگویند.»
دیدارهای مرهاب با سران اطلاعاتی ایران او را هم به همین نتیجه رساند. مرهاب و لوبرانی کمی پس از ملاقات با شاه پیام هشداری به سازمان امنیت اسرائیل مخابره کردند که حکومت شاه در حال فروپاشی است. ائتلاف عجیب ایجاد شده بین مخالفان سکولار و مذهبی رژیم او در کنار فساد آشکار و عدم توجه شاه به دنیای خارج دارد به زوال قریب الوقوع دودمان پهلوی منجر میشود.
اما گوش شنوایی برای این هشدارها وجود نداشت در وزارت خارجه و موساد و همین طور در سیا مقامات به این نتیجه رسیدند که لوبرانی و مرهاب اشتباه میکردند و حکومت شاه مستحکم است و ایران برای همیشه متحدی برای اسرائیل و ایالات متحده باقی خواهد ماند. این یک اشتباه جدی بود. [آیت الله] خمینی از آخرین مقرش در پاریس تظاهرات هزاران نفری را رهبری میکرد تظاهراتی که خیلی زود در شهرهای سراسر ایران به تظاهرات دهها هزار و صدها هزار نفری تبدیل شدند. شاه در تاریخ شانزده ژانویه رنجور و ناتوان به این نتیجه رسید که بهترین کار بدون حمایت آمریکا این است که دست از کار بکشد و برود.