آیت الله هاشمی رفسنجانی در سخنرانی سال 68 خود پیرامون تبیین عدالت
اجتماعی از منظر اسلام و مکاتب انحرافی با اشاره به اینکه شیعه دین اعتدال
است و عدالت جامعه شیعی هم بدور از افراطی گری ها انحرافی است، به بحث
"عدالت اجتماعی در آینده نظام" اشاره کرد و گفت: چاه شعارهای عدالت افراطی و
انحرافی همیشه در مقابل ماست چاهی که سرنوشتش قطعا نظیر مساوات مارکسیستی،
فروپاشی خواهد بود.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی هاشمی رفسنجانی، گزیده سخنرانی منتشر نشده سال 68 رئیس جمهور وقت بدین شرح است:
* یک افراط و تفریطى در برداشتها ازعدالت اجتماعی همواره در دوران
مبارزه وجود داشت. اصطلاحات قشر مبارز عمدتاً تحت تأثیر فرهنگ مارکسیستها
بود. این فقط مربوطه به ما نبود اینها عموما در میدان های مبارزه این یک
قرن و نیم اخیر سلطه خودشان را داشتند. اصولا" در فرهنگ مبارزه، اصطلاحات
مبارزه، عمدتا" اصطلاحاتى بود که در فرهنگستان مارکسیستها خلق مىشد و اگر
هم اصطلاحات آنها مستقیم جایى نبودند، غیر مستقیم از طریق رسانههاى جهانى
که معمولا" مقالات اینها ترجمه مىشد و در نشریات هر کشورى فکر آنها منتقل
مىشد. مارکسیستها دوران داغى را گذراندند. البته الان که ما زندگى
مىکنیم و مىبینیم که اینها پشیمانند و از خیلى چیزها سر خورده اند و به
تعادل دارند مىآیند.
* امروز را شما نگاه نکنید. زمانى بود که مارکسیستها حسابى سلطه فرهنگى و
فکرى در جو مبارزات داشتند و بسیار بسیار مشکل بود مخصوصا" در محیط
دانشگاهها، خیلی سخت بود که از دانشجوها کسى بخواهد مبارزهاى بکند و تحت
تأثیر فرهنگ و اصطلاحات و القائات الحادى مارکسیسمى قرار نگیرد. حتى در
تفسیر تاریخ، در توضیح معارف، کوشش نویسندهها و گویندهها و خطابه گوها
این بود که با این اصطلاحات حرفهای شان را بزنند و در میان مجامع که
سخنرانى مىشد یا مقاله خوانده مىشد یا شعر خوانده مىشد، این اصطلاحات
زینت بخش مقالات بود.
* از لحاظ عملى هم مارکسیستها در بحث عدالت اجتماعی افراطهاى عجیب و غریبى
شد، یک دورانى مارکسیستها آنقدر پیش رفته بودند در معناى مساوات و
عدالت که فکر مىکردند هیچ چیز اختصاصى اصلا" در زندگى با مفهوم عدالت معنا
ندارد، حتى زن در خانواده، ، برنامههاى مارکسیستها این بود که مىگفتند
اشتراکیت در خانواده و بهطورکلى هر چیز اختصاصى که انسان را یک بعدى
مىکند، اصلا"در زندگى نباید باشد. بچه اینکه متعلق بهیک خانواده باشد این
را از بقایاى روحیه خرده بورژوازى یا بورژوازى مىدانستند و راه صحیح را
این مىدانستند که بچه را از اول به پرورشگاهها و مراکز تربیت عام بدهند
که او را با روحیه عام و غیر متعلق بهیک خانواده بار بیاورد. زن را اجازه
نمىدادند و موافق نبودند که منحصر براى یک نفر باشد و یا مرد منحصر به یک
زن باشد که البته این در خود جامعه روسیه هم خیلى جا نیافتاد و زود شکست
خورد ولى بقایایى از آن، هنوز هم هست که از آثارش فصلى بود در نوشتههاى
اینها که کم کم این را پس گرفتند. حالا من آن نقطههایش را گفتم، دیگر
تکلیف در ملکیت و در اموال روشن است.
* در خود ایران، این دوران اخیر از سال چهل و هشت و نه که نهضت چریکى اوج
گرفت بهخاطر این بود که اینها رسالت خودشان را در این مىدانستند که پل
هستند بین اسلام و مارکسیسم. و از گفتن این هیچ ابایى نداشتند. یعنى اصلاً
با صراحت در تعلیمات شان، در برخوردهای شان، در مباحثى که در زندان یا
بیرون با اینها داشتیم، این را خیلى صریح یعنى رسمىترین رهبران اینها و در
رسمىترین جلسات، این مسأله را مطرح مىکردند و افتخارشان هم این بود که
ما پلى بین اسلام و مارکسیسم هستیم و حتى مىگفتند اینکه رژیم شاه خیلى از
ما مىترسد دلیلش این است که مىبینند یک کار تازهاى در عدالت اجتماعی
دارد مىشود.
* مارکسیسم که در دوران گذشته خود بهخود خنثى مىشد و در جامعه اسلامى
میدان نداشت، با بروز حرکت منافقین آنها مدعى بودند ما داریم براى آنها
زمینه اجتماعى درست مىکنیم و آن افکار بهنام اسلام در جامعه اسلامى
اینطور مىتواند رشد کند و این مایه وحشت امپریالیسم هست. تفسیر خودشان
این بود که حساسیت بیشتر رژیم نسبت به بچههایى که ظاهرا" مسلمان بودند و
مبارزه مىکردند بهخاطر این است. آنها قبول نمىکردند که حساسیت این رژیم
بهخاطر این است که عمق مذهب در جامعه زیاد است و مردم تابع مذهب هستند و
اگر مذهب بهعنوان مبارز و منادى عدالت اجتماعى در دنیا پرچم را در دست
بگیرد طرفداران زیادى مىتواند پیدا بکند. سربازان زیادى مىتواند بگیرد،
آنها اینجور تحلیل نمىکردند، آنها مىگفتند که بهدلیل پل خوردن بین
مارکسیسم و مذهب که زمینه را براى رشد مفاهیم مارکسیسمى در مردم فراهم
مىکند و بهمردم میدان مىدهد، بهاین دلیل رژیم بهاینها حساسیت دارد.
حرف خودشان این بود. اینها خیلى افراط داشتند در تحلیل مسائل و تفسیر عدالت
اجتماعى، آقایانى که در زندان بودند، اگر در این جلسه باشند، وقتى که
مىدانند آدم با اینها زندگى مىکرد، مىدانست چه خبر است.
* در زندان اگر یک کسى چیز اختصاصى براى خودش داشت، این بورژوا معرفى
مىشد و طرد مىشد. مثلا" اگر کسى بر عقیده خود کفش خاص خود را داشت ، مثل
یک دمپائى شخصی و به مارکسیستها مىگفت چون پا عرق مىکند نمىخواهم
دمپایى دیگران را بپوشم، حسابى محکوم مىشد و بههمین دلیل آدم را از سر
سفره طرد مىکردند و بر سر سفره راه نمىدادند و در جمعیتها نمىبردند.
اگر مثلا" ملاقاتى براى کسى مىآمد و یا اگر یک کسى مریض بود و نمىتوانست
غذاى زندان را بخورد، خانوادهها براى آنها غذا مىآوردند آنها اجازه
نمىدادند که او بتواند اختصاصى استفاده بکند، اصلاً این را با اصول مبارزه
مخالف مىدانستند، عدول از مکتب عدالت اجتماعی مىدانستند!
* اگر شهید مطهرى در چنین شرایطى مىخواستند براى انسانهاى مبارز، عدالت
اجتماعى را توضیح بدهند، طبعا" آنها نمىپسندیدند. یعنى بحثهاى آقاى مطهرى
یک بخشش براى آنها طرح مسائلمطلوب نبود. شاید براى خیلى معتدلتر از آنها
هم مطلوب نبود. اخیرا" یک کتابى درباره اسلامى وقرآنى اقتصاد ایشان را که
براى چاپ آماده می کنند، من یک کمى از آن کتاب را خواندم، فهرستهایش را
خواندم، مطالب را خواندم، مىبینم که ما بعد از ده سال تجربه حکومت و اداره
کشور و بعد از آنکه دنیاى مارکسیسم سرش بهسنگ خورد و برگشت از مسیرى که
رفته بود و احساس کرد که آن طرز تفکر عامل عقب افتادگى در دنیا شده و
مىرود که امپریالیسم را بهکلى بر مقدرات جهان حاکم بکند، حالا وقتى که من
آثار شهید مطهرى را مطالعه مىکنم و چون من هم در آن مقطع حاد در کوران
بحثها بودهام مىدانم چه بحثهایى بین بچهها مطرح بود، احساس مىکنم که
شهید مطهرى خیلى شجاعت قلمى و فکرى داشته که آن زمان مسائل را خیلى روشن و
صریح و بر مبناى اسلامى و قرآنى مطرح مى کرده است.
* آنموقع شهید مطهری را متهم مىکردند که به ضدیت با عدالت اجتماعى به
اینکه ایشان عدالت اجتماعی را منحرف مىکنند ، صریحا" می گفتند و اواخر هم
طرد کرده بودند به اصطلاح خودشان شهید مطهرى را و یکى از ادلهاى که ایشان
جزء اولین احساس خطرآنها شد و ایشان در صف اول ترورها قرار دادند همینها
بود. یعنى مىگفتند خطر ایشان بهخاطر تفکر معتدلشان که بنیان فکرى
جوانها را مىسازد بیشتر از دیگران است. لذا اینها اول رفتند سراغ شهید
مطهرى بهاین دلیل که خطر جدى را آنجا مىدانستند و اواخر انقلاب دیگر همین
بحثها باعث شده بود که حسابى فاصله افتاده بود. حالا در دو بخش من روى
حرفهاى شهید مطهرى تکیه مىکنم. چون بناست بهعنوان شهید مطهرى ما اینجا
حرف بزنیم نه بهعنوان خودمان که بحث بکنیم، من یک مقدار از نوشتههاى
ایشان را یادداشت کردهام، شما هم حتما" خواندهاید، آنها در این بحث
مىگنجد و من آنها را اینجا برایتان مىخوانم.
اصولاً شیعه بر خلاف آنچه که امروز برایش تبلیغ مىشود که شیعه را بهعنوان
یک جریان افراطى معرفى بکنند در دنیا، برعکس این است. شیعه همیشه از اول
تا بهحال در مسائل اختلافى موضع معتدل داشته، نه اینکه اینجور بوده که
ببیند آن چه مىگوید، موضع اعتدال چه مىگوید بعد وسطش بیاید یک چیزى را
بگیرد. راه شیعه راه اعتدال درمکتب خودش بوده، افراط و تفریطها در غیر
شیعه بوده است. در شیعه همین بحث عدل و عدالت ، ما مىبینیم اشاعره و
معتزله در افراط و تفریط بهسر مىبردند. بحث عدل که آنجا مطرح است حالا نه
این عدل اجتماعى نیست، عدل خدا آنجا مطرح است. که بر مىگردد به جبر و
تفویض. اشاعره مىگفتند هر چه هست خداست و انسان از خودش هیچ اختیارى ندارد
و تمام اعمال انسان مال خود انسان است.
معتزله انسان را آنقدر مستقل مىکردند که نقش الهى را در زندگى انسان
خیلى ضعیف مىکرد. شیعه از اول مىگفت: (( لا جبر و لا تفویض بر امربین
امرین )) در این بحث اشاعره و معتزله خیلى اختلاف داشتند. یک بحث دیگرى بود
بین اهل حدیث و اهل قیاس - علماى مدینه زیاد حدیثى بودند و علماى عراق
زیاد قیاسى بودند - یعنى حسابى دو مکتب از هم جدا شده بود. آنها بر حدیث و
گفتهها و حداکثر اجماع روات تکیه مىکردند. اهل حدیث و اخباریون، اینها
ضمن اینکه قرآن و حدیث و اجماع را قبول داشتند، رأى و قیاس را هم معیار
قرار مىدادند و با استحسان خیلى مسائل را حل مىکردند ولى شیعه در بین
اینها بهجاى قیاس، اجتهادى قائل بود که متکى بر رد فروع و اصول بود که
کلیات را مىگفت که ما از قرآن و سنت و اجماع مىگیریم اما فروع را با
اجتهاد تطبیق بر اصول مىکنیم که البته همین را اهل قیاس، با قیاس و تشبیه و
با استحسان عمل مىکردند که ما بهخاطر اینکه آن ظنّ نیست و یک مقدار
زیادى این قیاسها انسان را بهانحراف مىکشد، ما آن را قبول نداریم.
* مفهوم تفکرشیعه در این بین که رد جزئیات به کلیات و تفریق فروع از اصول
به شیعه ازعنوان نقطه حرکت در اجتهاد انتخاب کرده، حدّ معتدل است . بین دید
اخبارىها و قیاسىها- ، در مسائل عدالت اجتماعى هم همین است، یعنى در
مسائل عدالت اجتماعى تفکر شیعى همان تفکر قرآن است که مرحوم شهید مطهرى در
خیلى جاها حسابى این را باز کردهاند و آن این است که نه آنجور جنود
مىکند بر طرز تفکر کسانى که سرمایه دارى را تا اعماق وجود انسانها
مىبرند و نه جمود مىکند بر شعارهاى خاصى که هیچ چیز براى انسان باقى
نمىگذارد، انسان را خالى مىکند از محصول کار خودش، از محصول فکر خودش، از
مطالب کتاب امتیازهاى شخصى خودش و از امتیازات اکتسابى خودش. ببینید ایشان
چه عدالتی را انحرافی می دانند د. حال من عبارات را بهجاى این که خودم
توضیح بدهم، عبارات شهید مطهرى را مىخواهم براى شما بخوانم. گفتم اخیرا"
کتابى از ایشان در دست تهیه است که چاپ بشود. اقتصاد اسلامى را که
مىنویسد، آدم مىبیند که حسابى مثل کسى است که اصلا" تجربه کشور دارى دارد
و مشکلاتى که از ناحیه این افراط ها دامنگیر کمونیستها شده ، ایشان
آنروز مثل این که پیشبینى مىکرده و در حرفهایش هست که بهنظر مىرسد که
آن سوسیالیسم به بنبست رسیده و یک نوع دیگرى از سوسیالیسم دارد در دنیا
پا مىگیرد. همین است که حال آدم مىبیند و اینها دارند مىگویند. من یک
مقدار اینها را که یادداشت کردهام براى شما مىخوانم.
* دو نکته مورد نظرم است، یکى اصل عدالت اجتماعى که چهقدر شهید مطهری
تأکید داشت بر عدالت اجتماعى؛ یعنى اصلا" مکتب را و جامعه را بدون عدالت
اجتماعى پوچ و مثل ساختمان روى آب تلقى مىکرد و دوم اینکه این عدالت
اجتماعى را از آن حالت افراطى و تفریطىاش در بیاورد، نه آن طرز تفکر
انحرافی که مانع هر حرکت و کار اقتصادى و اجتماعى در دنیا بشود، آدم را
حسابى زمینگیر بکند و نه آن طرز تفکر بسیار بدى که خیلى از مقدسها و
بعضى از آقایان روحانى که تحت تأثیر آنها هستند و تصور مىکنند که در عصر
ماشین، حالا که با یک ماشین مىشود این همه ثروت را نقد کرد یا از اعماق
زمین منابع زمین را چگونه بیرون کشید، یا از اعماق دریا چگونه ثروت در آورد
و با یک معامله و امضاء کردن چک و سفته و منتقل کردن این حساب از این بانک
بهآن بانک چه در آمدهایى انسان مىتواند در یک معامله داشته باشد، در این
زمان هم خیال بکنند که مثل پانصد سال پیش مىشود اقتصاد را اداره کرد !
* کتاب وحى و نبوت و یا جهانبینى توحیدى از افکار خیلى حساب شده شهید
مطهری است و خیلى روى اینها کار کرده بود و بهاین آثارشان مىنازیدند.
اسلام دریک دست منطق تعلیم و تربیت در راه یگانگى فردى و اجتماعى
انسانها در جهت خداپرستى دارد و در دستى دیگر تبلیغ در جهت قطع روابط
نامتعادل انسانى و در هم ریختن طبقات اجتماعى ، جامعهاى بىطبقه اسلامى،
یعنى جامعهاى بى تبعیض و جامعهاى بىظلم، نه جامعهاى بىتفاوت، آن نقطه
اساسى اینجااست. یعنى ضمن اینکه ایشان این همه اینجا تأکید داشت روى عدالت
اجتماعى متوجه هم بود که از این حرفها سوء استفاده نشود. نه جامعه بى
تفاوت که خود نوعى ظلم و بىعدالتى است. ما عدالت اجتماعى که مىگوییم
نمىتوانیم بگوییم که مردم در هیچ چیز با هم تفاوت نداشته باشند، فرق است
میان تبعیض و تفاوت. همچنان که در نظام تکوینى جهان تفاوت هست و این
تفاوتها بهجهان زیبایى و تنوع، پیشروى و تکامل بخشیده است .
* مدینه فاضله اسلامى، مدینه ضد تبعیض است نه ضد تفاوت، جامعه اسلامى جامعه
تساوىها و برابرىها و برادرىها است، اما نه تساوىهاى منفى، بلکه
تساوىهاى مثبت. حال این تساوىهاى مثبت و منفى را معنى مىکنیم.مفهوم
تساوى منفى یعنى بهحساب نیاوردن امتیازات طبیعى افراد و سلب امتیازات
اکتسابى آنها، تساوى مثبت یعنى ایجاد امکانات مساوى براى عموم و تعلق
مکتسبات هر فردخودش و سلب امتیازات موهوم و ظالمانه. جامعه اسلامى، جامعه
طبیعى است، نه جامعه تبعیضى و نه جامعه تساوى منفى. بعد آنوقت یک جمله
کوتاهى دارند، تز اسلام، کار بهقدر استعداد و استحقاق بهقدر کار، محصول
کار کسى را حالا اگر محصولش هم زیاد بود، اینجور نباشد که دیگران از دستش
بخواهند در بیاورند. البته ایشان آن بحثهاى حسابى دارد که مسئله ماشینیزم
مطرح مىکند که آیا آنجا چه مقدار مىشود کار ماشین را کار فرد حساب کرد و
ارتباط ماشین با فرد چهقدر است که در توضیح این گفته مىشود.
* در مورد وضع آینده انقلاب اسلامى خودمان، یکى از اساسىترین مسائل همین
مسأله عدالت اجتماعى است در اینمورد این سؤال اساسى مطرح است که از عدالت
اجتماعى درموردوضع اسلام چه برداشتى داریم. چون برداشت ما در مورد عدالت
آینده اجتماعى بسیار متفاوت است. همان بحث داغى که ما پیش از انقلاب داشتیم
و بعد از انقلاب داشتیم و هنوز هم این بحث هست. یک عده تصورشان از عدالت
اجتماعى این است که همه مردم در هر وضع و شرایطى که هستند و هرجور که در
جامعه عمل مىکنند و هر استعدادى که دارند، اینها باید عینا" مثل یکدیگر
زندگى بکنند. بعضىها خیال مىکنند عدالت اجتماعى معنایش این است که همه
مثل هم در خانه مساوى با کار مساوى با غذاى مساوى با همه چیز مساوى بخواهند
زندگى بکنند. لباسى یکنواخت مثل سرباز در سربازخانه بدون افسر و بدون
فرمانده.
* نوع دیگر برداشت از عدالت اجتماعى برداشتى است که روى فرد و اصالت و
استقلال او فکر مىکند. این نظر مىگوید باید میدان را براى افراد باز
گذاشت و جلوى آزادى اقتصادى و سیاسى آنها را نباید گرفت. در دنیاى امروز
گرایش بهیک حالت حد متوسط پیدا شده است. اینکه من گفتم شهید مطهری این
مسأله را پیشبینى مىکرده، واقعیت است. البته همین پیشبینى هم مىشد، آن
موقع که مارکسیستها سرشان بهسنگ مىخورد، این افراطى که اینها کردند در
شکستن تفاوتها، اینها را به بیراهه مىکشاند و اقتصادش بهیک جایى مىرسد
که دیگر نمىتواند جامعهشان را اداره کند.
* شاید امروز بهتقریب بتوان گفت که در کنار دنیاى کمونیسم و کاپیتالیسم،
دنیاى سومى گرایش تازه در شرف تولد است که مىتوان آن را نوعى سوسیالیسم
نامید. از ازدیدشهید مطهری که ابایی هم از بردن کلمات نداشتند که اسم آن
را بگذاریم سوسیالیسم. این گرایش تازه مىخواهد آزادى افراد را محفوظ نگه
دارد و از این رو مالکیت خصوصى را در حد معقولى مىپذیرد، اینجا ایشان بر
حد معقول تأکید کردهاند و هر مالکیتى را مساوى با استثمار نمىداند و حتى
مىگوید عدالت اجتماعى در شکل مساوات مارکسیستی خودش نوعى ظلم است.
* اینکه ما بیاییم بهیک انسانى که تحصیل کرده و یک اثرى را آفریده، یک
کارى کرده که درآمد هم داشته، بگوییم تو بهاندازه یک کارگر ساده باید از
محصولت بردارى، این را شهید مطهری مىگویند نوعى ظلم است و حق هم است. یعنى
اینطور درست نیست، زیرا که محصول کار هر کس به خودش تعلق دارد. البته این
را باید محاسبه بکنیم و ببینیم این کارى که پر درآمد است چه مقدارش مربوط
مىشود بهشخص این و چه مقدارش مربوط مىشود بهآن مایههاى اجتماعى که مال
جامعه است. اگر سهم جامعه را از آن جدا کنیم با یک حساب دقیق در عصر
ماشین، این محاسبه چیز زیادى را بهجامعه مىدهد، چون از امکاناتى استفاده
مىشود که آن امکانات مال جامعه است. عمدتا" کارهاى عمده اینطورى است.
* وقتى بیایند و بهزور نیمى از محصول یک فرد را ولو بهدلیل اینکه خرج
دیگرى بیشتر است از او بگیرند، این امر خود عین بىعدالتى است، استثمار در
هر شکل و استثمار در هر شکلش غلط است، شعار این گرایش جدید این است، که
بیایید راهى اتخاذ کنیم تا بتوانیم جلوى استثمار را به کلى بگیریم، چون
استثمار بههر حال ممنوع است. این که از کار دیگرى آدم بهره بگیرد، محصول
کار ممنوعیتدیگرى را بردارد بدون اینکه شخصیت، اراده و آزادى افراد را
استثمارلگدکوب کرده باشیم، این همان اعتدال اخلاقى است که اسلام همیشه در
جستجوى آن است. حالا این کلمه اخلاقى را من نمىدانم شاید اخلاقى هم هست.
تفاوت عمده میان مکتب اسلام با سایر مکاتب در این جهت این است که اسلام
معنویت را پایه و اساس مىشمارد. ما در تاریخ اسلام نمونههاى فراوانى در
ماهیت این جهتگیرى داریم.
* این تکههایى که از نوشتههاى ایشان خواندم، آن دو نکتهاى که در بحث من
بود بهخوبى روشن کرد و دیگر احتیاج بهاستدلال بیشتر ما نداریم. یکى اهمیت
خود عدالت اجتماعى که اگر این عنصر در جامعه ما و در همه ابعاد نباشد، این
جامعه ماندنى نیست و جامعه اسلامى نیست، بههر اندازه که باشد بههمان
اندازه جامعه اسلامى است. بههمان اندازه که ما کم کنیم عدالت اجتماعى را،
بههمان اندازه از اسلام دوریم و بعد دوم در تفسیر عدالت اجتماعى این است
که گفتیم ما در تاریخمان افراط و تفریط مىبینیم. امروز هم در قضاوتها
افراط و تفریط مىبینیم. در تاریخ نمونههایش از مارکسیستهاى انقلابى و
مسلمان نماهاى مارکسیست خودمان که نقل کردم، نمونهها را گفتم.
* عدالت اسلامی با اعتدال روی در کار و پیشرفت دارد همراه با رفاه مردم ،
عدالت انحرافی و افراطی روی در شعارهای هیجانی دارد با پسرفت و عقب ماندگی
اقتصاد و فقر مردم این آن نکته ای است که شاخص بسیار موثری در شناخت
عدالت اسلامی از عدالت های انحرافی است که شهید مطهری هم بر آن تاکید
داشتند.
* باید همیشه آگاه باشیم که چاه شعارهای عدالت جویانه انحرافی و افراطی
روبروی ماست این شعارها ممکن است در ابتدا خیلی هم دلربایی کند ولی باید
مطمئن بود که اگر از اعتدال اسلامی در حوزه عدالت اجتماعی دور شویم قطعا به
چاه عدالت انحرافی می افتیم که همان چاه شعارهای دلفریب مساوات مارکسیستی
است همان چاهی که بر سر پیشرفت ملتهایی گذاشتند تا به نیرنگ مساوات و عدالت
مارکسیستی هم در چاه رکود و عقب گردی افتادند و هم از قافله پیشرفت دنیا
عقب ماندند و هم در نهایت اجتماعی فروپاشیده داشته باشند.