arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۵۸۹۴
تاریخ انتشار: ۲۷ : ۰۱ - ۱۲ آذر ۱۳۹۱

کدام افتخار از این بالاتر برای ایران؟

دکتر سید طه هاشمی
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

نزدیک 75 سال قبل یعنی در سال 1316شمسی در محوطه تخت جمشید متجاوز از70 هزار تابلت های کوچک در حفاریهای باستان شناسی مشترک بین ایران و موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکا گو بدست آمد به فاصله زمانی کوتاهی دانشگاه شیکاگو بصورت رسمی وقانونی این لوح های کوچک را برای قرائت وبا هماهنگی ایران برای انتشار از کشور خارج کرد البته در همان زمان مقامات رسمی اعلام کردند تعدادی از این تابلت ها در ضمن حمل و نقل دچار آسیب جدی شده ولی اکثریتی از این لوح ها به مقصد رسید در این مقام قصد بیان سرنوشت این تابلت ها را ندارم که البته از بسیاری از افراد من بیشتر از وضعیت آنها به دلیل پیگیری هایی که انجام دادم مطلع هستم بیان آن و سرنشت آنها را وا میگذارم به وقتی دیگر فقط این نکته را عرض می کنم که در سال پایانی دولت اصلاحات یعنی در سال 1383 تعداد 300 عدد از این الواح که خوانده شده بود به کشور برگردانده شد و طی مراسمی تحویل موزه ملی شد.

هرچند که بعد از آن دادگاهی در ایالت الی نویز امریکا یعنی در سال 1385 براساس ادعایی غیر مرتبط و من درآوردی به بهانه دست داشتن ایران در بعضی عملیات تروریستی و کشته شدن امریکایی ها در سرزمین های اشغالی حکم به مصادره این تابلت ها داد و به اصطلاح گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری به موازات اقدام و اعتراض ایران اولین جایی که به شدت درمقابل این حکم دادگاه موضع گرفت دانشگاه شیکا گو بود و طی نامه ای از سوی ریاست دانشگاه به رئیس وقت سازمان میراث فرهنگی ایران مراتب تاسف خود را اعلام داشته و نوشته بود دانشگاه با تمام توان برای شکستن این حکم اقدام می کند و با گرفتن تیمی از وکلا تا زمانی که من مسئول پیگیری موضوع بودم بیش از 400 هزار دلار برای شکستن این حکم هزینه کرده بود.

البته همان زمان هرگز از خاطرم نمی رود که تندروهای داخلی و بعضی از افراد مشکوک با اسامی مستعار هر روز مصاحبه کرده و یا مقاله می نوشتند و همه را متهم می کردند از نیروهایی که در داخل با ارتباط با وکلای بین المللی و مذاکره با دانشگاه شیکاگو تلاش می کردند که این حکم اجرا نشود تا دانشگاه شیگاگو و دادگاه و دولت امریکا همه را طبق معمول چشم بسته و یا اگاهانه اما هدفمند با یک چوب می راندند و جالب این بود که در همان زمان اخبار تقابل دو وزارتخانه دادگستری و امور خارجه امریکا در این ارتباط در سطح اخبار میراثی و بین الملل مطرح بود اما برادران داخلی که همه چیز را باچماق توطئه می کوبند گوششان به شنیدن واقعیت ها بدهکار نبود مرغ یک پا داشت و امریکایی ها همه وهمه در توطئه ضبط و مصادره اشیاء تاریخی ایران متهم بودند و عجیب این بود که این آقایان در پیشینه خود سر سوزنی معتقد به حفظ اصالت های ایرانی و پاسداشت تاریخ گذشته ایران نبودندو اگر ادعایی هم داشتند بیشتر ناظر به تاریخ معاصر و تاریخ بعد از اسلام بود و بس واین درحالی بود که واقعیت چیزی خلاف آنچه آنها در داخل و در روزنامه هایشان تبلیغ می کردند بود .

امروزمنظورم از طرح این مطلب پرداختن به این بخش از قضیه نبود بلکه می خواستم بگویم که در ارتباط با آن تابلت هایی که خوانده شده حقیقتی غرور آفرین برای سابقه تاریخی این ملت مکشوف گردیده بود محتوای این الواح برخلاف دیگر کتیبه‌های هخامنشی تخت‌جمشید که بیانیه‌ها و گفتارهایی رسمی برای همگان و برای آیندگان بوده برای خواندن عموم نوشته و عرضه نشده‌ بود‌ و در واقع اسناد داخلی و حسابداری کارکنان تخت‌جمشید و مانند یک آرشیو و بایگانی اداری بوده‌اند یعنی آگاهی های دیوانی و اداری و حقوقی عصر هخامنشی و بویژ ه در زمان ساختن عمارت تخت جمشید را دراختیار ما قرار می دهد و منبع غنی است از تبیین زندگی روز مره مردم درحکومت پادشاهی هخامنشی به موجب این لوح‌ها ما امروز می‌دانیم که سازندگان تخت‌جمشید را بردگان تشکیل نمی‌دادند بلکه مردان و زنان آزاده‌ای بوده‌اند که به اندازه تخصص خود و کاری که انجام می‌دادند دستمزد می‌گرفتند.

به آنان نه تنها دستمزدی شایسته که گاه پاداش، هدیه و کمک هزینه نیز پرداخت می‌شده است. آنان می‌توانستند به هنگام پیمان زناشویی و هنگام زایش نوزادی تازه‌رسیده وهمچنین در جشن‌ها و بیماری‌ها از این پاداش برخوردار شوند و حتی از مرخصی زایمان برخوردار باشند.

جالب تر اینکه زنان در تخت‌جمشید نه تنها کار می‌کردند، بلکه پابه‌پای مردان در کارهای تخصصی و مدیریت شرکت داده می‌شدند. نوجوانان به کارآموزی می‌پرداختند و کودکان در ساعت‌های کاری والدین در کودکستان تخت‌جمشید نگهداری و تربیت می‌شدند. لوح‌ها حاکی از آن است که پرداخت نهایی و ریزه‌کاری‌های سنگ‌نگاره‌های باشکوه تخت‌جمشید بیشتر دستاورد هنر و توانایی‌های زنان هخامنشی است.
اینکه من اصرار دارم در نوشته های خود ایران را سرزمینی منحصر به فرد بدانم یک عقیده کور و تعصب خود خواهانه نیست یک واقعیت تاریخی است شما نگاه کنید به عمارتها و آثاری که معاصر این دوره در نقاط دیگر دنیا بنا شده یا به تاریخچه ساخت و ساز اهرام ثلاثه مصر و یا حتی بنای آکرو پلیس در یونان مراجعه بفرمایید خواهید دید چقدر از مردم و برده ها بیگاری کشیدند و هزاران برده ای که در پای بنای این آثار مردند و حتی صاحبان قدرت و سازندگان آنها بدن این افراد را در جای مناسبی دفن نکردند و یا برابر عرف و رسوم معمول خود رفتار نکرده بلکه بدن مردگان را در لابلای پی و دیوار این بناها مدفون می ساختند.

یکی ایران را مجموعه ای بهم پیوسته می بیند و بین تاریخ ایران عزیز جدایی قائل نیست ایران قبل و بعد از اسلام را دوست داردو به آن احترام می گذارد و معتقد است ایران و ایرانی چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام در جهان دیروز و امروز اعتبار داشته و پذیرش اسلام از سوی ایرانیان مکمل افتخارات گذشته بوده است و اسلام مجد و عظمت خود را از زمانی بدست آورد که ایرانیان نه با زور بلکه با طیب خاطر آن را پذیرفتند اسلام هیچگاه با اکراه وارد ایران نشد این قلب ایرانیان بود که مستعد پذیرش دین مبین اسلام بود و ایرانیان با سعه صدر اسلام را پذیرفتند زیرا که هیچ دین و آئینی و پدیده اجتماعی نمی تواند با جبر و زور و اکراه وارد منطقه و سرزمینی شده و ماندگار شود اگر آن روز اسلام خود را با زور بر ایران تحمیل کرده بودو ایرانیان با زور و قلدری اعراب اسلام را پذیرفته بودند بدون تردید این دین در ایران ماندگار نمی شد و چند صباحی بعد محو و نابود می شد کما اینکه در این سرزمین گرانقدر کم نحله فکری و یا ایده تحمیلی وارداتی خود نمایی نکرد حتی بعضا چند صباحی هم میدان داری کردند ولی ازآنجا که ایرانیان آن را عامل بیگانه می دیدند و وصله ای ناهمرنگ با خود همه آنها را دفع کردند و امروز نه نامی و نه نشانی از آنها باقی نمانده اما اسلام در ایران تولدی دوباره یافت و یا بهتر است.

بگوییم اسلام خاستگاه اصلی و مستعد خود را ایران دید خصلت آزاد اندیشی و آزادگی ایرانیان و توجه و علاقه آنان به علم و پیشرفت و بسیاری از المانهای برجسته اسلام که هیچ انسان منصفی حتی غیر معتقد به آن نمی تواند آن را انکار کند فقط با مسلمان شدن و تدوام اسلام در ایران بو د که به نقطه کمال خود نزدیک شد و اما نگاه دیگری هم هست که شامل دو نگره متضاد و در مقابل هم است هر دوی این نگره ها منفی نگاه می کنند یک نگره ایران بعد از اسلام را نفی می کند و دیگری ایران قبل از اسلام را یکی مدعی است دین اسلام با اجبار وارد ایران شد و بعد از آن ایران سیر قهقرایی را شروع کرد و هیچ نقطه روشنی در تاریخ بعد از اسلام ایران نیست.

یک نگره هم در تقابل با این معتقد است ایران قبل ازاسلام اصلا و ابدا قابل اعتنا نیست و باید همه آثارش محو و نابود شود وایران بعد از اسلام فقط مورد توجه باشد جالب این است که این دو نگره صرفا به سطوح روشنفکری و درمقابل عمیقا مذهبی بر نمی گردد حتی در میان محققان و باستان شناسان و مورخین هم که باید رویه ای غیر غرض ورزانه در عرصه علم و دانش و تاریخ داشته باشند کم و بیش این گونه نگره های متضاد را می بینید به اعتقاد من و بسیاری از ایرانیان دیگر این دو نگره اخیر هر دو مردود است هر دو اشتباه تحلیل می کنندبلکه ایران به منزله پیکری واحد است در قبل ازاسلام دارای مجد و عظمتی خیره کننده و غیر قابل انکار بوده و بعد از اسلام هم این ایرانیان بودند که هم با اثرگذاری بر اسلام و هم اثر پذیری از آن توانستند در صدر فرهنگ و تمدن جهانی بدرخشندو ظرفیت ایران و ایرانی را به رخ بکشند.

نظرات بینندگان