
اکونومیست نوشت: ممکن است تصور کنید که در دنیای ترامپ، «استراتژی امنیت ملی» (NSS) جدید چندان اهمیتی نداشته باشد. جان بولتون، مشاور امنیت ملی در دورهٔ نخست ریاستجمهوری ترامپ، بارها ابراز تأسف کرده که رئیسش اساساً هیچ استراتژیای نداشت. در عوض، رئیسجمهور بر پایهٔ غریزه عمل میکرد— و بدون زحمتِ داشتن جلسات توجیهی زیاد. او از یک روز به روز دیگر به سمتهای متضاد نوسان میکرد.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: با این حال، NSS جدید اهمیت دارد. این سند که بهطرزی عجیب نیمهشب ۴/۵ دسامبر منتشر شد، مورد مطالعهٔ سربازان، دیپلماتها و مشاوران در آمریکا و سراسر جهان قرار خواهد گرفت. این آخرین و جامعترین بیانیه از معنای «اول آمریکا» در سیاست خارجی است. این سند چارچوب بررسی قریبالوقوع قدرت نظامی را مشخص میکند و اولویتها را برای کسانی که میکوشند خواستههای رئیسجمهور را تفسیر کنند تعیین میکند. و برای بسیاری از خوانندگانش، عمیقاً نگرانکننده است.
در بیشتر بخشها، NSS جدید آن بینش دههها قدیمی را که میگفت مجموعهای از ارزشهای مشترک ستون اتحادهای آمریکا هستند، رد میکند. این سند اعلام میکند که «بر پایهٔ ایدئولوژی سیاسی سنتی بنا نشده» بلکه با این انگیزه پیش میرود که «چه چیزی برای آمریکا کارساز است». در عوض، چیزی را میپذیرد که آن را «رئالیسم انعطافپذیر» مینامد. این یعنی «عملگرایی بدون آنکه عملگرا باشد، واقعگرایی بدون آنکه واقعگرا باشد، اصولگرایی بدون آنکه آرمانگرا باشد، قدرتنمایی بدون آنکه جنگطلب باشد، و خویشتنداری بدون آنکه صلحطلب باشد.»
اگر این شبیه آشفتهبازار به نظر میرسد، به این دلیل است که واقعاً چنین است. زمانی که ارزشهای روشنگرایانهای که مدتها لنگر سیاست خارجی آمریکا بودهاند کنار گذاشته شوند، «اول آمریکا» تبدیل به ادعایی عریان از قدرت میشود که بیشتر به قرن نوزدهم شباهت دارد تا دنیایی که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم ساخت. این امر به سندی منجر میشود که پر از تناقضات است.
در برخی نقاط جهان، بهویژه آسیا، ترامپ انتظار دارد کشورها همچون متحدانی مطیع رفتار کنند. اما در بیشتر نقاط دیگر، آنها باید در برابر ارادهٔ اقتصادی و نظامی آمریکا سر فرود آورند. در جایی، NSS ایدهٔ مداخلهجویانهٔ تشویق کشورها به پذیرش «تغییرات دموکراتیک یا اجتماعی که با سنتها و تاریخهایشان تفاوت گسترده دارد» را رد میکند؛ چیزی که مورد پسند روسیه، چین و پادشاهیهای خاورمیانه است. اما در اروپا، جایی که جنبش MAGA از بیداری فرهنگی، مهاجرت و سلطهٔ ارزشهای لیبرال نگران است، NSS صراحتاً اعلام میکند که «هدف ما باید کمک به اروپا برای اصلاح مسیر کنونیاش باشد.»
وقتی NSS این فرمول را منطقهبهمنطقه بر جهان اعمال میکند، پیامدهای کامل این تغییر آشکار میشود.
این امر در بخش مربوط به نیمکرهٔ غربی بیش از هر جای دیگر مشهود است. در این بخش آمده: «ما میخواهیم اطمینان یابیم که نیمکرهٔ غربی بهحد کافی باثبات و خوشحکومت باقی بماند تا از مهاجرت گسترده به ایالات متحده جلوگیری و آن را دلسرد کند.» دولتهای قارهٔ آمریکا فراخوانده میشوند تا مهاجرت را کنترل و جریان مواد مخدر را مهار کنند. از آنها انتظار میرود کنترل داراییهای کلیدی، منابع و موقعیتهای راهبردی را به آمریکا واگذار کنند، یا دستکم حق وتوی آمریکا را بر مالکیت «بیگانهٔ خصمانه» بپذیرند—هشدار آشکاری برای رد سرمایهگذاریهای چینی در بنادر یا داراییهایی چون کانال پاناما. NSS هشدار میدهد که در جایی که اجرای قانون نتوانسته قاچاق مواد مخدر را متوقف کند، آمریکا از نیروهای مسلح استفاده خواهد کرد.
این حق خشن مداخله «اصل ترامپ» نامیده میشود؛ ضمیمهای بر دکترین مونرو. این ادای احترام عمدی به «اصل روزولت» است؛ ادعای تئودور روزولت در سال ۱۹۰۴ دربارهٔ حق پلیسوارِ اعمال قدرت بر نیمکرهٔ غربی.
این اقدامات بیتردید خاطرات تلخ مداخلات یکجانبهٔ آمریکا در منطقه در قرن بیستم را زنده خواهد کرد—از تهاجمهای نظامی و محاصرهها گرفته تا کودتاهای مورد حمایت سیا یا پیمانهای امنیتی که در دوران جنگ سرد به مسلحکردن و آموزش خودکامگانی انجامید که دست به قتلهای فراقضایی و شکنجه میزدند. با سخن گفتن از مشروطسازی کمکها و تجارت به همکاری دولتهای آمریکای لاتین، NSS نشان میدهد که معتقد است نارضایتی این کشورها مانع از آن نمیشود که همچنان مطابق خواست آمریکا رفتار کنند.
در آسیا، در مقابل، متحدان NSS را با ترکیبی از آسودگی فوری و یأس بلندمدت خواهند خواند. بخشهای مربوط به تایوان میتوانست بسیار بدتر باشد. سناریوی کابوسوار برای متحدانی چون ژاپن، فیلیپین و کرهٔ جنوبی این بود که NSS اعلام کند سرنوشت جزیرهٔ دموکراتیکِ تایوان یک منفعت حیاتی برای آمریکا نیست.
در عوض، NSS موضع آمریکا را تکرار میکند که «از هیچ تغییر یکجانبهای در وضعیت موجود در تنگهٔ تایوان حمایت نمیکند». درست است که چیزی دربارهٔ اهمیت تایوان بهعنوان یک دموکراسی دوستدار غرب که مردمش بهشدت مخالف حاکمیت چین هستند بیان نمیشود. اما این استراتژی یک استدلال سرد و واقعگرایانه دربارهٔ اهمیت تایوان عرضه میکند: بهعنوان دژی مفید در میانهٔ «زنجیرهٔ نخست جزایر» که از ژاپن تا فیلیپین کشیده شده و نیروی دریایی و هوایی چین را مهار میکند. علاوه بر آن، NSS به نقش تایوان بهعنوان بزرگترین منبع نیمههادیهای پیشرفته اشاره میکند.
بر این اساس، آمریکا نیروهایی را حفظ خواهد کرد که قادر به بازداشتن هرگونه تلاش برای تصرف تایوان یا کنترل مسیرهای دریایی اطراف آن یا دریای چین جنوبی باشند. از متحدان آسیایی نیز خواسته میشود هزینههای دفاعی خود را بهطور چشمگیری افزایش دهند و دسترسی بیشتری به بنادر و پایگاههایشان به آمریکا بدهند. بهعبارت دیگر، NSS از کشورهای آسیایی میخواهد خطر خشم چین را به جان بخرند و به آمریکا در مهار جاهطلبیهای چین در منطقهٔ هند-آرام کمک کنند. اما حتی یک کلمه انتقاد از جاهطلبیهای توسعهطلبانهٔ چین یا روسیه و تمایل آن دو برای برهم زدن نظم حقوقی و چندجانبهٔ پس از ۱۹۴۵ به چشم نمیخورد.
NSS تندترین حملات خود را برای اروپا ذخیره کرده است. در این سند آمده که دنیای قدیم دچار بحران عمیقی است؛ بحرانی که بیشتر به «از دست رفتن هویت ملی» مربوط میشود تا افول اقتصادی یا ضعف نظامی—بحرانی که به «چشمانداز آشکار حذف تمدنی» منجر میشود.
با هشدار اینکه «کاملاً محتمل است که ظرف چند دههٔ آینده، برخی اعضای ناتو اکثریت غیراروپایی پیدا کنند»، NSS میپرسد «آیا چنین کشورهایی جایگاه خود در جهان یا اتحاد با آمریکا را همانگونه خواهند دید که امضاکنندگان منشور ناتو میدیدند؟» به بیان دیگر، مهاجران ارزشهای جوامعی را که به آنها وارد میشوند فاسد خواهند کرد—ادعایی تکاندهنده از سوی کشوری که خود بر پایهٔ مهاجرت ساخته شده است.
نسخهٔ NSS برای اروپا بر پایهٔ این ملیگرایی یهودی-مسیحی شکل گرفته است. این سند خواستار «جشنهای بیپروای ویژگیها و تاریخچهٔ فردی ملتهای اروپایی» است و از احیایی که «احزاب میهنپرست اروپایی» ترویج میکنند حمایت میکند. اشارهای آشکار به راست پوپولیست؛ از جمله «اجتماع ملی» در فرانسه، «رفرم بریتانیا» و «آلترناتیو برای آلمان»—حزبی که معاون رئیسجمهور، جی.دی. ونِس، اوایل امسال در کنفرانسی در مونیخ از آن استقبال کرد. اگر این برنامهٔ دولت ترامپ باشد، دولتهای میانهروی اروپا که این احزاب را تهدیدی جدی میدانند چگونه باید آمریکا را متحد خود قلمداد کنند؟
وقتی NSS این منطق را دربارهٔ اوکراین به کار میگیرد، به نتایج ویرانگری میرسد. این استراتژی با ادعای اینکه بیشتر اروپاییها صلح را—حتی اگر به معنای تسلیم در برابر ولادیمیر پوتین باشد—ترجیح میدهند و دولتهایشان مانع این امر میشوند، خواستار پایان سریع جنگ است تا از تشدید تنش جلوگیری شود. این سند میگوید آمریکا باید از این احساس در اروپا که روسیه تهدیدی جدی است بکاهد و هشدار میدهد ناتو نمیتواند «اتحادی که دائماً در حال گسترش باشد» باقی بماند. نگرانکنندهتر آنکه هیچ اشارهای به تهاجمها و خصومتهای مکرر پوتین، رئیسجمهور روسیه، ندارد. برای بخش بزرگی از اروپا، چنین سیاست مماشاتگرانهای صرفاً زمینهساز درگیری بعدی خواهد بود.
نامهٔ ترامپ خطاب به مردم آمریکا که NSS با آن آغاز میشود، اعلام میکند: «در هر کاری که انجام میدهیم، آمریکا را در اولویت قرار میدهیم.» اما جملهٔ پیشین همان بخشی است که با غم و اندوه از سوی متحدان خوانده خواهد شد—و با شادی از سوی چین و روسیه—زیرا بهطرزی ناامیدکننده از واقعیت جداست: «آمریکا دوباره قدرتمند و محترم است—و به همین دلیل، در سراسر جهان در حال برقرار کردن صلح هستیم.» افسوس که این ادعا از سوی دولتی مطرح میشود که بیشک ترسآور، ناخوشایند و مورد وسواس جهانی است، اما نسبت به هر دولت آمریکایی دیگری در دهههای اخیر کمتر محترم یا قابل اعتماد است.