
سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند.
۳ خرداد ۱۳۵۲: صبح به سرخس رفتیم. شاهنشاه تأسیسات گاز سرخس را بازدید فرمودند. در سرخس شاهنشاه از مزارعی که اخیراً آباد کردهایم، بازدید فرمودند. بسیار خوشحال شدند. ما فعلاً شش هزار هکتار زیر گندم دیم و چهار هزار هکتار گندم و جو آبی و دو هزار هکتار هم پنبه کاری داریم که حسب الامر شاهنشاه باید قسمت پنبه کاری به ده هزار هکتار برسد که یک کارخانه پنجاه هزار دوکی نخ ریسی را تغذیه نماید. پانصد هکتار هم باغ سیب و انگور و زردآلو گرفتهایم. شهر سرخس هم که یک دهکده بود. حالا همه چیز دارد تمام ادارات را دارد و به سرعت رو به آبادی میرود، به طوری که جلب توجه و حسادت روسها را کرده است.
سر ناهار تلگراف امضاء قرارداد نفت رسید. شاهنشاه خواندند و آن را به اقبال لطف فرمودند که ببیند. تازه ایشان مطلع شدند که قرارداد امضاء شده ا [ست]. این هم رئیس شرکت ملی نفت! بعد لبخندی زده، فرمودند تو تلگراف را دیدهای؟ بعد در مورد این کار بزرگ مدتی سر ناهار با حضور وزرا و استاندار صحبت شد. مثل اینکه وزرا هم به عظمت کار واقف نبودند. شاهنشاه مدتی در این باره صحبت فرمودند که بالآخره دنیا هم دنبال ما خواهد آمد و جز این راهی نیست که کشورهای صاحب نفت، فروشنده و کمپانیها خریدار باشند و لاغیر و هم اکنون شواهدی در دست است که الجزایر و لیبی بلافاصله از ما تقلید خواهند کرد. بعد هم باز راجع به فروش ۴۰ ملیارد مکعب گاز به اروپا و اثرات آن در اقتصاد اروپا مذاکره فرمودند و فرمودند: من به همه لیدرهای اروپا گفتهام شما بی جهت در مورد [امنیت]security خود صحبت میکنید. کلید عمر شما در دست ما است. بعد شاهنشاه فرمودند که واقعاً من نمیدانم چرا مردم از این پیش آمد آن طور که باید خوشحال نشدهاند. فرمودند: حق هم دارند، نه از جریان خبر دارند و نه به بازی گرفته شدهاند. من نمیدانم این نکته این قدر اساسی و بزرگ را چه طور تا این اندازه شاهنشاه با فراست و بزرگ ما در بوته فراموشی میگذارند؟ درست است که کارها ممکن است قدری از سرعت پیشرفت خود بکاهد ولی اثرات اجتماعی آن زیاد است.
در سرخس خانمی را که نسبتاً خوشگل هم بود و از مشهد آمده بود... به شاهنشاه معرفی کردند که ایشان نماینده سرخس در انجمن [استان]هستند. این هم شرکت مردم حتی در کارهای محلی خودشان است! اتفاقاً شاهنشاه توجه فرمودند و فرمودند که این مطلب را نمیفهمم که چه طور ممکن است مردم سرخس این .... خانم را انتخاب کرده به مشهد فرستادهاند؟ عرض شد: خیر! حزب او را نامزد کرده و انتخاب شده است! (حزب حاکم ایران نوین)
مسائل آبیاری و آبادانی سرخس را بعد از ناهار من با وزرا بررسی کردیم. برای ساختن [آب برگردان]diversion روی تجن خوشبختانه روسها موافقت کردهاند. به این صورت آب به زمینهای ما سوار میشود و میتوانیم مقداری هم ذخیره کنیم. خلاصه با تکمیل شبکه آبیاری و ساختن این آب برگردان بیست هزار هکتار میتوانیم زیر کشت ببریم و اگر سد مخزنی با همکاری افغانها و روسها در داخل افغانستان بسته شد چهل هزار هکتار قابل کشت میشود (به اندازه سیستان). عصری که مراجعت فرمودند، بیمارستان شهناز پهلوی که خیلی مفصل است، مورد بازدید قرار گرفت. آن هم خوب بود... سر شام جز چاکران خصوصی کسی نبود. با همه پیشرفتهای کارها و به خصوص کار و آبادانی سرخس که پانصد هکتار زیر باغ بردهایم و چهار میلیون درخت غرس کردهایم، شاهنشاه سر حال نبودند. کسالت پیدا کرده، کهیر زدهاند. من فکر میکنم علت آن خوردن دواهای جوراجور است که شاهنشاه میل میفرمایند. هر کدام برای یک اثری و اینها بالاخره روی کلیه معظم له اثر میگذارد. حتی بعد از شام فرمودند: من قرص ضد نفخ را فراموش کردم بخورم. عرض کردم: تو را برای رضای خدا میل نفرمائید. فراموش شد که شد. خجالت کشیدند، میل نکردند. در سرخس یک ویلای کوچک ولی بسیار با سلیقه پهلوی اداره املاک با مبلمان خیلی شیک با دو اتاق خواب و یک دفتر و ناهارخوری و سالن ساختهام. خیلی هم زود تمام شد. شاهنشاه خیلی پسندیدند...
یادداشتهای اسدالله علم: معینیان تلفن کرد. چنان که [شاهنشاه] امر [فرمودند]، موضوع ترافیک کشتیهای پر از اسلحه به مقصد عراق را روزنامهها منعکس کردند. آیا هویت کشتیها هم گفته شود؟ (چکسلواکی بودهاند). فرمودند: لازم نیست. پس من این طور نتیجه میگیرم که نظر شاهنشاه نیست که روسها را ناراحت بفرمایند، بلکه میخواهند محملی برای خرید اسلحه زیاد از طرف ما برای مردم پیدا کنند، که واقعاً درست هم هست، یعنی اگر قوی نباشیم و به خود اتکاء نداشته باشیم، هیچ میشویم.