entekhab | وب سایت انتخاب

arrow-right-square Created with Sketch Beta.
برچسب ها - سوتلانا استالین
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۹؛
نکته عجیب این است که استالین از هشت نوه خود فقط سه تن از آن‌ها را می‌شناخت و از نزدیک دیده بود. این سه نفر دو فرزند من و دختر برادرم «یاشا» بود. استالین بر خلاف رفتار خشونت‌آمیزش نسبت به برادرم و بیگانگی با او، به دخترش «یالوشکا» نهایت مهر و نوازش را ابراز می‌داشت. ملایمت و ابراز محبت استالین به فرزندم «یوزف» که کودک اولین شوهر من بود کاملا برایم عجیب به نظر می‌آمد.
کد خبر: ۵۷۸۱۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۴

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۰؛
خاطره یک جشن را من هیچ‌وقت فراموش نخواهم کرد و آن ضیافتی بود که برای ششمین سال تولد من در کاخ کرملین ترتیب داده بودند... تمام کاخ مملو از کودکان هم‌سن و سالم بود. در این شب بچه‌ها کنسرتی اجرا کردند و شعر‌هایی به زبان روسی و آلمانی خوانده شد و یک دسته هنرمند چند رقص اوکراینی به معرض تماشا گذاشت... استالین در این میان فقط یک تماشاچی نبود بلکه با سادگی سعی داشت در همه برنامه‌ها شرکت کند و اصولا هیاهوی بچه‌ها به طرز آشکاری موجب سرور و خوشحالی او شده بود.
کد خبر: ۵۷۶۴۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۴

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۹؛
پدرم با وجود گذشت سالیان دراز که در شهر و میان مردم شهرنشین زندگی می‌کرد، همیشه خصلت‌های روستایی خود را حفظ کرد... هرگز به یاد نمی‌آورم که یک وجب از خاک اطراف خانه ما بدون مصرف مانده باشد و او با حساب‌گری یک کارشناس اقتصاد سعی می‌کرد لااقل بسیاری از میوه‌های مورد علاقه‌اش را از محصولات این زمین‌ها به دست آورد... بیش‌تر احتیاجات خوراکی ما از از زمین شخصی به دست می‌آمد.
کد خبر: ۵۷۶۲۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۳

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۸؛
معلوم نشد بازمانده میراث مادی پدرم را به کجا بردند ولی در اندک مدتی فرمان «بریا» مورد اجرا قرار گرفت و بی‌درنگ همه به فعالیت پرداختند و خانه از یادگارهای دوران استالین خالی شد و همه اعضای کاخ نیز آن‌جا را ترک کردند. همه چیز تغییر و تبدیل یافت و همه اشیا به عنوان «امانت» به کارگزینی پلیس مخفی تحویل داده شد. آدم‌ها کسانی که در حدود ۱۰ تا ۱۵ سال در نهایت صداقت در این محیط خدمتگذاری و انجام وظیفه کرده بودند بی‌رحمانه طرد شدند و آن‌ها را به کوچه و خیابان ریختند و بسیاری از افسران نگهبان به شهرهای دیگر انتقال داده شدند و دو نفر از آن‌ها دست به خودکشی زدند و به زندگی خود پایان دادند.
کد خبر: ۵۷۶۱۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۲

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۶.
ترس از این موجود اسرارآمیز و نفرت و بیزاری از او در اعماق روح و جان همه آشنایان ما رسوخ کرده بود و همه از بریا [دستیار و شخصیت امنیتی بلندپایه دوران استالین]بیمی ناشناخته داشتند که از آن میان باید مادرم را اسم ببرم که به طرز عجیبی از او هراسان بود و گاهی این حالت را بیش‌تر در حرکات او مشاهده می‌کرد. بعد‌ها پدرم «استالین» برایم تعریف کرد که بر پایه این وحشت چگونه مدتی مادرم با خواهش و تمنا و بعد تهدید و هیاهو اصرار می‌کرد که «پای او را از این خانه قطع کنم و اجازه ندهم به ملاقات ما بیاید.» همچنین پدرم... در ضمن شرح خاطرات خود برایم گفت: که: «من از مادرت علت این وحشت و اشمئزاز از بریا را می‌پرسیدم، او در جواب می‌گفت: من دلیل کافی و قانع‌کننده‌ای دارم؛ و وقتی از مادرت می‌خواستم دلایل خود را بگوید با خشم زیاد فریاد می‌زد: دیگر چه دلیلی می‌خواهی؟ او یک رجاله است...»
کد خبر: ۵۷۵۷۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۱

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۵؛
اکنون لحظه‌ای می‌رسید که هرگونه امکان پرده‌پوشی و تظاهر از بین می‌رفت و اندوه و یا خوشحالی کسی از مرگ استالین از دیده‌ها مخفی نمی‌ماند... عکس‌العمل خیلی از نزدیکان او را می‌شد پیش‌بینی کرد و دیگر لزومی به حفظ ظاهر و پنهان کردن حالات روحی وجود نداشت. همه با اخلاق و بینش یکدیگر آشنایی داشتند و مثلا می‌دانستند که من برای پدرم دختر خوبی نبوده‌ام و همچنین او نیز در انجام وظایف پدرانه بسیار کوتاهی ورزیده اما همه نیز واقف بودند که ما دو نفر با علاقه‌ای بی‌شائبه یکدیگر را دوست داشتیم.
کد خبر: ۵۷۵۴۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۳؛
شخصیت استثنائی او مانند یک معجزه جادویی این عده از مردان سیاست را چنان زیر نفوذ فکری پدرم قرار داده بود که پس از مرگ وی در اتخاذ تصمیم به طور جداگانه و درک شرایط محیط عجز نشان می‌دادند و به خوبی مشاهده می‌شد که این کارگزاران سیاست و همکاران به ظاهر مقتدر و صاحب‌نظر چگونه در این لحظه حساس خلع‌سلاح شده‌اند و در پریشانی خاصی به سر می‌برند.
کد خبر: ۵۷۵۱۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۷

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۲؛
در واپسین دم حیات چشم‌های خسته‌اش را از هم گشود و به اطراف نگریست و اشیا و افراد را زیر نظر گرفت. دیدگانش هراس‌انگیز و لرزاننده بود و در آن شعله‌ای از جنون و خشم می‌درخشید و از بیزاری و ترس مرگ و بیگانگی با پزشکانی که دورش حلقه زده بودند لبریز بود. نگاه او لحظه‌ای به همه خیره شد و سپس در حالی که دست چپ خود را در فضا تکان می‌داد حاضرین را تهدید کرد... به خوبی می‌شد حالت تهدید را در آن تشخیص داد بدون این‌که کسی مخاطب او را بشناسد و متوجه شود که او چه کسی را تهدید می‌کند. لحظه‌ای بعد روح پدرم در یک تشنج شدید جسم او را ترک گفت...
کد خبر: ۵۷۴۹۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۶

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱
بریا معجونی بود از چاپلوسی و پشت هم اندازی. او توانست به این وسیله حتی پدرم را هم که معمولا گول نمی‌خورد گول بزند. خیلی از کار‌هایی که این اژد‌ها انجام داد به نام پدرم تمام شد و در خیلی کار‌ها هم باهم خود را آلوده کردند. اما این موضوع را که بریا خیلی از کار‌ها را مزورانه به دست پدرم انجام می‌داد و خود را کنار می‌کشید همه می‌دانستند. حالا تمام صفات شیطانی‌اش نمودار شد. برای او خیلی مشکل بود که در این لحظه خودداری نماید. نه تنها من بلکه خیلی از آن‌ها که آن‌جا بودند این موضوع را دریافتند. همه از او ترس داشتند و می‌دانستند در این لحظه که پدرم خواهد مرد هیچ فردی به اندازه او در تمام روسیه قدرت ندارد.
کد خبر: ۵۷۴۷۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۵

entekhab | وب سایت انتخاب

پربازدید ها
آخرین اخبار پربحث ترین