arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۰۶۱۲۱
تاریخ انتشار: ۵۰ : ۲۳ - ۱۷ مهر ۱۳۹۸

یادداشت‌های علم، پنجشنبه ۱۷ مهر ۵۴: فریده خانم باز تقاضای نشان خورشید و تیتر والاحضرتی کرده‌اند!

فریده خانم باز تقاضای نشان خورشید و تیتر والاحضرتی کرده‌اند. البته دیشب پس از شام، من بیچاره را یک ساعت به صحبت‌های بی‌سروته گیر انداختند تا این دو نکته را بگویند. آن هم نه به صراحت. من باید درک کنم. فرمودند: «معنی درویش‌گری را هم فهمیدیم. خیر! نمی‌شود. این خانم مثل این‌که دیوانه شده است.»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

فریده خانم باز تقاضای نشان خورشید و تیتر والاحضرتی کرده‌اند!پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند

به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:

 

صبح شرفیاب شدم. کار‌های جاری بسیار زیاد بود و، چون شاهنشاه قصد مسافرت شمال داشتند، جز رئیس ستاد ارتش کسی دیگر را اجازه شرفیابی مرحمت نفرموده بودند (دوشنبه و پنجشنبه روز نظامی‌هاست. رئیس ستاد ارتش، روسای نیرو‌های سه‌گانه، ژاندارمری، شهربانی، ساواک و طوفانیان رئیس صنایع نظامی)، به این جهت شرفیابی من خیلی طولانی شد، ولی تمام کار‌های جاری و توشیح دست‌خط‌ها و تلگرافات و از این مقوله بود. فقط عرض کردم که: «دانشگاه پنسیلوانیا در ماه دسامبر به من درجه دکترای افتخاری می‌دهد. چنان‌که مرحمت فرمایید، بروم و حسب‌الامر مبارک مجددا هم در آمریکا چک‌آپ شوم، گو این‌که خودم این کار را لازم نمی‌دانم و وسواسی هم ندارم.» فرمودند: «نه! لازم است این کار را بکنی. مشروط به آن‌که تنها بروی و فکر می‌کنم همین عمل، تو را معالجه خواهد کرد.» عرض کردم: «اگر اجازه می‌فرمایید [چون]باز هم مراکشی‌ها اصرار می‌کنند، در سر راه به آن‌جا هم بروم.» فرمودند: «عیبی ندارد ترتیب کار را بده.»
فریده خانم باز تقاضای نشان خورشید و تیتر والاحضرتی کرده‌اند. البته دیشب پس از شام، من بیچاره را یک ساعت به صحبت‌های بی‌سروته گیر انداختند تا این دو نکته را بگویند. آن هم نه به صراحت. من باید درک کنم. فرمودند: «معنی درویش‌گری را هم فهمیدیم. خیر! نمی‌شود. این خانم مثل این‌که دیوانه شده است.»
عرض کردم: «استاندار زاهدان خواسته مجسمه دونفری اعلیحضرت همایونی و علیاحضرت شهبانو را در آن‌جا بگذارند.» فرمودند: «در مدرسه یا بنیاد‌های خیریه ممکن است، ولی در میادین فکر نمی‌کنم درست باشد. مگر آن‌که مجسمه شهبانو را تنها بگذارند.»
مدتی درباره مزاج اعلیحضرت همایونی و این‌که به حمدالله سلامت خودشان را به طور کامل باز یافته‌اند، صحبت شد. عرض کردم: «این‌که من اصرار دارم هنگام گردش، لااقل دو سه ساعت آرامش کامل داشته باشید، برای این است که بتوانید این بار سنگین را بکشید. وگرنه شب تا روز و روز تا شب کار کردن، پولاد را هم آب می‌کند.» فرمودند: «به اضافه غُرغُرهای شب!» عرض کردم: «این‌که درد عمومی است.» عرض کردم: «شنیدم پریروز یکی از ملازمان هنگام گردش همایونی کاری که غیرلازم بود و فقط باعث کدورت خاطر مبارک ممکن بود بشود، به عرض رسانده بود. او را شدیدا تنبیه و توبیخ کردم، به طوری که گریه کرد و نامه عذرخواهی و بخشایش به من نوشته است. این چیز عجیبی است که در هفته، شاهنشاه بخواهید فقط دو سه ساعت آرامش داشته باشید، باز هم این احمق‌ها مزاحم شوند.» خندیدند، فرمودند: «من عادت دارم، مطلب مهمی نیست، بی‌جهت با بیچاره دعوا کردی.» عرض کردم: «این‌ها همه باید اولا حد و حدود خود را بفهمند؛ ثانیا در فکر استراحت شاهنشاه باشند. بیچاره شاه!» فرمودند: «این‌که هرگز نیست؛ هرکسی در فکر کار خود و امور شخصی خودش است.» واقعا دلم سوخت.
بعد مرخص شدم. سفیر جدید اسپانیا را پذیرفتم. مدتی درباره اوضاع پرتغال و اسپانیا صحبت کردیم و می‌گفت: «عجیب است تمام اروپا و آمریکا و شوروی در هلسینکی در کنفرانس امنیت اروپا اعلامیه امضا کردند که در امور داخلی یکدیگر مداخله کنند. هنوز یک ماه از امضای این اعلامیه نگذشته و اینک همه در امور داخلی ما مداخله می‌کنند.» بعد هم معتقد بود که نطق شدید کالاهان، وزیر خارجه انگلیس، بر علیه اسپانی به علت رشوه دادن به جناح چپ حزب مزبور بوده است.
بعدازظهر تمام در منزل کار کردم. شب در سفارت آلمان مهمان بودم. سفیر آلمان مسافرت به شرق ایران و بیرجند کرده بود. به خصوص در بیرجند، به او خیلی خوش گذشته. گو این‌که همه جا مهمان من بوده است، ولی بیرجند را بسیار دوست داشته و توقف زیاد کرده بود. حالا جواب مهمانی مرا داده بود.

نظرات بینندگان