arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۳۶۵۱۸
تاریخ انتشار: ۴۱ : ۲۰ - ۱۶ شهريور ۱۴۰۰
محمدعلی فروغی و تبار وی به قلم خودش؛

قسمت ۴/ [محمدحسین فروغی] لباس درویشی اختیار نمود، قبل از آن مانند همه‌ی اهل خانواده معمّم بود

پدرم... به مسافرت داخله پرداخت. یک چند در خاک فارس و بعد در کرمان گردش کرد و چون از آغاز عمر هوای ریاضت و درک مقامات معنوی در سر داشت و در حلقه‌ی عرفان نیز داخل بود لباس درویشی اختیار نمود و قبل از آن مانند همه‌ی اهل خانواده معمّم بود. افرت داخله پرداخت. یک چند در خاک فارس و بعد در کرمان گردش کرد و چون از آغاز عمر هوای ریاضت و درک مقامات معنوی در سر داشت و در حلقه‌ی عرفان نیز داخل بود لباس درویشی اختیار نمود و قبل از آن مانند همه‌ی اهل خانواده معمّم بود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ استفاده‌ای که میرزا محمدحسین از حضور پدر کرد همان مباحثات و مصاحباتی بود که با اهل علم اصفهان داشت. ولیکن اختلاف سلیقه و نظری که در باب تحصیل علم و طرز زندگانی میان پدر و پسر بود کم‌کم روزگار را بر میرزا محمدحسین‌ در خانه‌ی پدر تلخ کرد و عاقبت به هجرت از اصفهان مصمم و در حدود سن بیست‌وپنج به عشق زیارتِ مزارِ شیخ سعدی و خواجه حافظ روانه‌ی شیراز گردید.

حکومت شهر شیراز با میرزا علی‌خان بیگلربیگی بود و او صحبت اهل علم و ادب را دوست می‌داشت. پدرم یک چند نزد او مهمان شد و نوازش دید و از آن‌جا به قصد مسافرت هندوستان عازم بوشهر گردید و چون به سببِ جنگِ داخلیِ آمریکایی‌ها در سرِ برده‌فروشی، پنبه از آمریکا نمی‌رسید و متاعی کمیاب و مرغوب شده بود بنا گذاشت در ضمن سیاحت تجارت نیز بنماید.

آن زمان جهاز بخار از بوشهر برای بمبئی هر چهل‌وپنج روز یک مرتبه حرکت می‌کرد. پدرم به جهاز نرسید و تاب چهل روز توقف در بوشهر را نیز نیاورده با پنبه‌ای که تهیه کرده بود، به کشتی بادی نشست. اتفاقا دریا طوفانی شد و ناخدا برای نجات کشتی‌نشستگان سبُک کردن سفینه را لازم دید. پنبه‌ها با احمال و اثقال دیگر فدای این منظور شد و کشتی در بندر لگنه لنگر انداخت و پدرم نیز مانند خواجه حافظ که یک طوفان را به صد گوهر برابر ندیده بود خیال تجارت و سیاحت هندوستان را از سر به در کرد و به مسافرت داخله پرداخت. یک چند در خاک فارس و بعد در کرمان گردش کرد و چون از آغاز عمر هوای ریاضت و درک مقامات معنوی در سر داشت و در حلقه‌ی عرفان نیز داخل بود لباس درویشی اختیار نمود و قبل از آن مانند همه‌ی اهل خانواده معمّم بود.

محمداسماعیل‌خان وکیل‌الملک که از کفاه رجال اوایل سلطنت ناصرالدین‌شاه بود آن زمان در کرمان به اسم وزارت حکومت می‌کرد. تصادفا به پدرم برخورد و فضایل او را سنجید و لباس اعیانی پوشانید و در کرمان متوقف کرد. زیاده از یک سال در آن‌جا به سر برد و تا عمر داشت اقامت کرمان و نوازش‌های وکیل‌الملک را به خوشی یاد می‌کرد و در آن هنگام اشعار بسیار غالبا در مدح وکیل‌الملک سروده که قلیلی از آن باقی و اکثر از بین رفته است و چون وکیل‌الملک به او ادیب می‌گفت در اشعار «ادیب» را تخلص اختیار نمود و قبل از آن «فدایی» تخلص می‌کرد.

سهولت زندگانی در آن ایام از این‌جا ظاهر می‌شود که پدرم نقل می‌کرد: «هنگام مسافرت از بندر لنگه به داخل فارس دو نفر تاجر پوست در کاروان با من هم‌سفر بودند. مقررا هر روز یک بره به دو قران و نیم می‌خریدم و هم‌سفران را مهمان می‌کردم و پوست بره را تاجرهای پوست به سی شاهی از من می‌خریدند و بنابراین خودم و جمعی به روزی یک قران معاش می‌کردیم و خوش می‌گذراندیم.»

در طی چندین سال جهان‌گردی و زندگانی سفر و حضر، پدرم با نکته‌سنجی که داشت در آفاق و انفس سیرها کرده و سرگذشت‌های معجب و شیرین با بیانی در نهایت لطف و ملاحت و لوازم بلاغت و فصاحت برای دوستان و معاشران نقل می‌کرد و موضوع تحقیقات انیقه در حکمت و معرفت قرار می‌داد؛ چنان‌که شنوندگان را مسرور و مستفید و واله و شیفته می‌ساخت و به همین جهت رجال و بزرگان آن زمان که مثل مردم این دوره افسرده و دل‌مرده و از فضل و ادب بیزار نبودند طالب مصاحبتش می‌شدند و تا می‌توانستند دست از او برنمی‌داشتند. افسوس که من قدری قلیل از آن داستان‌ها شنیده‌ام و از آن‌چه شنیده‌ام بسیاری را به درستی به یاد ندارم، ولیکن هرچه به ذهنم مانده در این اوراق می‌نگارم که آیینه‌ی احوال اهل این مملکت در آن دوره خواهد بود.

ادامه دارد...

 

منبع: خاطرات محمدعلی فروغی به همراه یادداشت‌های روزانه از سال‌های ۱۲۹۳ تا ۱۳۲۰، به خواستاری ایرج افشار، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ سوم، ۱۳۹۸، صص ۷-۹ (رساله در سرگذشت خود و پدر).

نظرات بینندگان