arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۲۵۹۶
تاریخ انتشار: ۰۶ : ۱۴ - ۰۲ مرداد ۱۳۹۰

نگاهي به فيلم «آقايوسف» ساخته دکترعلي رفيعي؛ تلخي هاي تنهايي

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
اشرف السادات موسوي: تيتراژ ابتدايي «آقايوسف» بر روي تصويري مي آيد که ابزار کار يک نيروي خدماتي را نشان مي دهد. ابزاري که شايد ديدن آنها در حالت عادي نه تنها حس خوبي را در بيننده القا نکند، که حتي موجب زدگي او شود اما رنگ آميزي درست سطل آب، تي، دستمال تنظيف و حتي آبي که از سطل بر روي زمين ريخته شده و قاب بندي آنها (که قرار است نقطه آغاز يک درام اجتماعي باشد) آرامشي را به مخاطب القا مي کند که هنگام تماشاي يک تابلوي نقاشي زيبا، به سراغ او مي آيد. تابلويي که زيبايي خود را نه از پيچيده بودن سبک تصويرگري، که از سادگي بيش از حدي مي گيرد که تصوير را شبيه به زندگي مي کند.

جدال دو نسل

اين قاب زيبا و طبيعي، افتتاحيه فيلمي را رقم مي زند که در تمام طول آن، رخدادي غيرمنتظره رخ نمي دهد، بلکه فقط کندوکاوي در زندگي آدم هايي از طبقات مختلف اجتماع ارائه مي کند. علي رفيعي که در ساخته قبلي خود «ماهيها عاشق مي شوند» از طريق عنصري به نام «عشق»، به کنکاش در زندگي آدمهاي داستان خود دست زده بود، اينجا به سراغ مضموني به نام تنهايي و ترس آدميان از تنها شدن رفته و کوشيده تاييدي بر اين فرضيه ارائه دهد که تنهاترين آدمها لزوما آنهايي نيستند که در ظاهر امر تنها به نظر مي رسند. به اين خاطر است که مي بينيم شخصيت اول داستان يعني «يوسف مس کوب» که در ابتداي فيلم، تا مي توانسته از ارتباط صميمانه خود با دخترش سخن مي گفته، درگير رخدادهايي مي شود که آرام آرام او را در قامت يک پيرمرد تنها مي نماياند. پيرمردي که حتي نزديک ترين کس اش هم با او صادق نيست و همين عدم صداقت است که آقايوسف را که عمري به درستي مي زيسته، دچار بحران مي کند.
فيلمنامه «آقايوسف» اگر در دست يک کارگردان کليشه ساز تلويزيوني قرار مي گرفت، بحران اصلي شخصيت اول آن زمينه اي مي شد براي بروز جدال هاي شديد ميان دو آدم از دو نسل متفاوت اما رفيعي که خوب مي داند بسياري از جوانان روزگار ما، تا مي توانند بر آشکار نکردن تقابل خويش با والدين اصرار دارند، شخصيت جوان محوري فيلم خود را جزو دسته اي قرار داده که علاقه اي به قرار دادن مستقيم خود در کانون بحران ندارند و به جاي آن مي کوشند با پنهان کاري، فقط زمان را به طريقي تلف کرده و در نهايت کاري کنند که والدين در مقابل عمل انجام شده آنان قرار گرفته و مجالي براي واکنش مستقيم نداشته باشند.

تلخ اما لذت بخش

اين پنهان کاري نه فقط در رابطه آقايوسف و دخترش، بلکه در رابطه ميان همسر دوست نزديک آقايوسف و دخترش هم وجود دارد. در ميان خانواده هايي که آقايوسف به عنوان نيروي خدماتي به خانه آنها مي رود هم کمابيش نماهايي از اين مخفي کاري را مي بينيم. حتي مرد جواني که به دختر آقايوسف ابراز علاقه کرده نيز، حقايق زندگي گذشته خود را براي دختر آشکار نکرده!
در نهايت، اين سيکل پنهان کاري آدمهاي داستان، به خود آقايوسف مي رسد که کار کردن خود به عنوان يک نظافتچي را از دخترش پنهان کرده؛ اينجاست که يک حلقه معيوب از آدمهايي پديد مي آيد که همگي در بروز مشکلاتي که برايشان رخ داده، نقش دارند اما بي دليل مي کوشند اتفاقهاي اطرافشان را به هر کسي نسبت بدهند، به جز خودشان!
اين تاکيد بر پنهان کاري آدم ها اگرچه مي تواند «آقايوسف» را به يک فيلم تلخ تبديل کند اما مهارت رفيعي در چيدن ميزانسن هايي که در اغلب صحنه ها (حتي دردناک ترين آنها که آشکار شدن راز دختر براي پدر است) باطراوت هستند باعث مي شود مخاطب هرچند به لحاظ روحي با ديدن فيلم دچار حسي سراسر اندوه شود اما حظ بصري لازم را هم از فيلم ببرد.

تصوير درست تنهايي

رفيعي که به جز نويسندگي فيلمنامه و کارگرداني، طراحي صحنه و لباس فيلم را هم برعهده داشته، با دقت به موضوع کارکرد رنگ در فيلمش توجه داشته و همين هوشمندي در طراحي صحنه، تصاوير «آقايوسف» را به يکي از زيباترين تصاوير سينماي ايران تبديل کرده.
پنهان کاري آدم هاي داستان «آقايوسف» شايد بيش از هر چيز برآمده از ترس آنها نسبت به تنها شدن باشد اما در نقطه پاياني داستان است که معلوم مي شود حتي پنهان کاري هم نخواهد توانست عاملي باشد براي جلوگيري از تنهايي.
رفيعي راه چاره را در صحبت هاي دوست آقايوسف مي داند که وقتي واکنش عصبي دوستش نسبت به رابطه دخترش با يک غريبه را مي فهمد، با گفتن اين جمله که «طرف رو چقدر مي شناسي؟! »، تلاش مي کند تا راهي پيدا کند براي ارتباط ميان اين دو نسل.
به لحاظ بازيگري، مهدي هاشمي در مرکزيت «آقايوسف» قرار دارد و بقيه بازيگران حول او طراحي شده اند و شناسنامه دار بودن تمام شخصيت ها، موجب شده مخاطب به همان اندازه که با ارتباط مبهم ميان آقايوسف و دخترش همذات پنداري مي کند، در برخورد با تک تک شخصيت هايي که به واسطه شغل آقايوسف در برابرش قرار مي گيرند هم، همان همذات پنداري را داشته باشد.
رفيعي توانسته با ارائه برشي کوچک از داستان زندگي هر يک از اين شخصيتهاي فرعي، کاري کند که مخاطب علاوه بر همذات پنداري با کليت فيلم، به نوعي خود و خانواده اش را هم در فيلم بيابد.
نظرات بینندگان