پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : نشست بررسي داستانهاي جلال آل احمد و جايگاه اين نويسنده در ادبيات ايران، عصر روز گذشته (پنجشنبه، 24 آذرماه) در انتشارات کتاب پارسه برگزار شد.
به گزارش انتخاب به نقل از ایسنا، در ابتداي نشست، کاوه فولادينسب، داستاننويس و منتقد، درباره تفکرات جلال آل احمد گفت: آنچه در تفکر آل احمد وجود داشت و فکر غربزدگي و امثال آن را وارد فکر فرهنگي ايران کرد، به ما ميگويد او با وجودي که از ابزار مدرن مثل داستان استفاده ميکرد، ولي بيش از اينکه نماينده قشر مدرن جامعه باشد، نماينده قشر سنتي جامعه بود و برآيند آثارش گوياي چنين حقيقتي است.
نويسنده مجموعه "مزار در همين حوالي" نگاه جلال آل احمد را نگاهي محافظهکارانه خواند و افزود: برخي داستانهاي او به لحاظ روايي بسيار روان و سليس نوشته شده و به خوبي از زبان گفتاري و عاميانه مردم استفاده کرده است که چنين چيزي در ادبيات امروز ما کم ديده ميشود و بهطور کلي نسل بعد از انقلاب بيشتر از هر چيز از بازيهاي زباني استفاده ميکند و اين مسأله موجب شده تا ارتباط مخاطب با آثار ادبي گاه سخت و دشوار شود.
فولادينسب در ادامه گفت: آل احمد همعصر ابراهيم گلستان بود که نويسنده و روشنفکري مدرن محسوب ميشد؛ ولي خود آل احمد نقطه مقابل او و نماينده قشر سنتي جامعه بود.
سپس امير احمدي آريان، نويسنده و منتقد ادبي، گفت: آل احمد زياد فحش خورده است؛ ولي من طرفدار او هستم و ميخواهم بگويم که اتفاقا جلال آدم خيلي مدرني بود؛ چرا که اگر معيارهاي جامعه ايران را درنظر بگيريم، ميبينيم که او اهل خطرپذيري بود و خطر کردن در آن شرايط به جسارت و جرأت زيادي احتياج داشت. من اين را معيار مدرن بودن جلال ميدانم.
او در توصيف اين ويژگي افزود: خيلي از روشنفکران ايران هميشه محافظهکاري به خرج ميدادند و صبر ميکردند تا غبار و مه فروبخوابد و بعد وارد عرصه شوند و اعلام موضع کنند. اينکه روشنفکري صبر ميکند و جرأت خطر کردن ندارد، يک بحث است و اينکه خطر کني و به استقبال خطا و اشتباه بروي، يک بحث ديگر.
احمدي آريان ادامه داد: رضا براهني و جلال آل احمد کساني هستند که اشتباههاي زيادي داشتهاند و شايد اگر به آثارشان نظر بيندازيم، متوجه ميشويم که نيمي از آثار آنها مملو از مواضع و ديدگاههاي اشتباه است؛ ولي بايد قبول کنيم که آنچه را اين دو داشتند، بقيه نداشتند و آن خطرپذيري بود. جلال سرگشته بلاتکليفي بود که خودش را مخاطب قرار داد و سرگشتگيها و تناقضهايش را با جسارت فاش کرد.
اين نويسنده و مترجم در تحليل داستانهاي کتاب "پنج داستان" آل احمد گفت: آنچه در اين داستانها توجهم را جلب کرد، نقطه اشتراکي است که بين پنج داستان و رمان "سنگي بر گوري" ميبينم و آن مسأله اختگي است. در هر دو اين کتابها قهرماناني ميبينيد که ويژگي مشترکي دارند. آنها ميخواهند کاري را انجام دهند؛ ولي نميتوانند. ميخواهند تغييراتي کوچک و بزرگ ايجاد کنند؛ ولي قادر نيستند. حتا در کتاب "غربزگي" هم چنين مايهاي را ميتوان پيدا کرد. او در اين کتاب ميگويد کساني ميخواهند تغييراتي ايجاد کنند؛ ولي غرب آنها را اخته کرده است.
احمدي آريان تأکيد کرد: به نظرم اينکه بگوييم جلال کتاب "سنگي بر گوري" را به دلايل شخصي نوشت نه به قصد انتشار، تفاوتي در نگاه ما به کتاب ايجاد نميکند. حتا معتقدم اگر او زنده ميماند، خودش "سنگي بر گوري" را منتشر ميکرد. او در اين کتاب يک سوژه مضمحلشده است و با جسارت به خودش هجمه ميکند. جسارت جلال، جسارت اعتراف است؛ نه اعتراض به بيرون.
او سپس درباره ويژگيهاي نثري آثار جلال گفت: به نظرم بايد نثر داستانهاي او را بررسي کنيم تا ببينيم بر ديگران اثر گذاشته است يا خير. از ويژگيهاي نثر او ميتوان به ايجاز و پرهيز از زياده گويي، استفاده از زبان عاميانه بدون لمپنبازي و بالا بردن ريتم داستان اشاره کرد. به نظرم، غلامحسين ساعدي و رضا براهني ادامهدهنده نثر آل احمد هستند. نقدنويسي براهني به لحاظ استراتژي و برخورد با مقولات، تحت تأثير آل احمد قرار دارد و ساعدي هم در داستاننويسي متأثر از اوست؛ هرچند در تأثيرگذاري آل احمد بر ادبيات بعد از خودش اجحاف شده است.
اين منتقد ادبي در پايان گفت: ما در تاريخ ادبياتمان کمتر کسي را داريم که از خودش به عنوان يک سوژه متلاشي ياد کند. شما از يکسو شاملو و گلستان را ببينيد که با چه تفرعني خودشان را عرضه ميکنند و از طرف ديگر اعتراف معطوف به خويش جلال را هم ببينيد که چطور خودش را بيرون ميريزد و افشا ميکند. اينکه يک نفر سه بار سراغ ايدئولوژي ميرود و يک بار مذهبي، يک بار کمونيست و يک بار اگزيستانسياليست ميشود، نشاندهنده سرگشتگي اوست؛ در حاليکه کسي مثل گلستان نشان داده که با هر حکومتي ميتواند کنار بيايد.
کاوه فولادينسب نيز در توصيف نثر و ويژگيهاي روايي آل احمد گفت: در تأثيرگذاري نثر او بايد به رمانهاي احمد محمود هم اشاره کنيم؛ همينطور نويسندهاي مثل جمال ميرصادقي. البته گلستان هم نثر شاخص و تأثيرگذاري داشته که ادامه پيدا کرده است. ولي زبان جلال بيشتر برگرفته از پايگاه سنتي اوست و گويي ميخواسته با اتکا به سنت، هويت ايراني را تعريف کند و زبانش را با فرهنگ ايراني يکي کند.
در ادامه نشست، جواد عاطفه، نويسنده مجموعه داستان "تا مقصد ميخوابم بيدارش نکن"، گفت: جلال نويسندهاي طغيانگر و جسور بود. رمان "سنگي بر گوري" نيز همچون اعترافات روسووار بود و کمتر کسي ميتواند اينگونه خودش را عرضه کند. جلال به سروصدا راه انداختن خيلي اعتقاد داشت؛ مثلا در ماجراي مرگ صمد بهرنگي و غلامرضا تختي خيلي راحت پاي حکومت را وسط کشيد و جنجال درست کرد. او خيليها را تحريک کرد که درباره بهرنگي بنويسند و مرگ او را به رژيم وقت نسبت دهند. حتا سيمين دانشور در يک جا گفت که جلال به شاملو گفته که کتاب "در خدمت و خيانت روشنفکران" را براي جنجال ساختن نوشته بوده است.
او در عين حال درباره داستانهاي جلال گفت: به نظرم آل احمد در جهان داستان عقيم مانده است؛ يعني کسي نبوده که در داستاننويسي دنبالهرو او بوده باشد. او خيلي ساده مينويسد و تکنيک پيچيدهاي به کار نميگيرد و بعد از او، کسي نبوده که جلال را مدل نوشتن قرار دهد.
عاطفه ادامه داد: جلال هميشه روحيه تهاجمي داشت و شايد همين مسأله بود که باعث مرگ زودهنگامش شد. به نظرم او اينطور ميانديشيده که تلاشهايش به جايي نرسيده و هيچ تغييري در وضع موجود نميتوان داد. به طور کلي، جلال را يک مرد نيمهتمام ميدانم؛ چه از جهت فکري و چه از نقطهنظر داستاننويسي. چرخشهاي عجيب فکري او هم ناشي از اين بوده که به تدريج فهميده است که ملت اسير سنت است و نميتوان تغييرش داد.
اين منتقد ادبي در ادامه افزود: البته جلال آثار ادبي مهمي را از کامو و سارتر و اوژن يونسکو به فارسي ترجمه کرد؛ هرچند با ترجمه سطح پايين. نکته مهم درباره او اين است که همواره شخصيتش بيشتر از آثارش ديده شده است. او هميشه دوست داشت عدهاي دوروبرش باشند. شخصيت او منيت بارزي دارد و همه جا سعي ميکرد از اين وجهه کاريزماتيک براي مخالفت با رژيم استفاده کند. حتا کانون نويسندگان را هم راهاندازي کرد تا در مقابل انجمن نويسندگان دربار قد علم کند. البته منيت او با منيت گلستان يکي نيست. گلستان از آن سوي بام افتاده است و هالهاي نوراني دور خودش کشيده و وجههاي مطهر براي خود ساخته است.
ديگر حاضر در اين نشست، علي شروقي، نويسنده مجموعه داستان "شکار حيوانات اهلي"، بود. او نيز به سرگشتگي فکري آل احمد اشاره کرد و گفت: يکي از مهمترين ويژگيهاي آثار او تکنگاريهاي بينظيري است که با سرگشتگيهايش همخواني دارد و گويي تنها از چنين فرد سرگشتهاي است که ميتوان چنين تکنگاريهايي انتظار داشت. او زماني در داستانهايش موفق است که تکنگاري را وارد ميکند. نمونه آن نيز دو کتاب "سنگي بر گوري" و "مدير مدرسه" است.
اين نويسنده افزود: درباره نگرش ادبي او ميتوانيم به توصيف او از شميم بهار اشاره کنيم که گفت بهار خيلي باسواد است؛ ولي به حوضي ميماند که آب در آن جمع ميشود و شکل حوض را به خود ميگيرد؛ در حالي که نويسنده بايد مثل رود جاري باشد.
شروقي "سنگي بر گوري" را موفقترين کتاب جلال آل احمد خواند و اضافه کرد: اين کتاب دربرگيرنده بهترين نمونه تکنگاريهاي جلال است و در اين اثر ميتوانيم احساس حقارت و سرکوب شدگي او را در مواجهه با پزشکان و ابزار مدرن پزشکي به خوبي مشاهده کنيم. او به هرحال در معرض مدرنيته بوده و از سوي ديگر خواه ناخواه منتقد سنت نيز بوده است و همين مسأله سرگشتگي جلال را بين اين دو فضاي متفاوت نشان ميدهد.
او در ادامه به فهم جلال از ادبيات لويي فردينان سلين هم اشاره کرد و گفت: او سلين را به خوبي فهميده بود و اگر ميبينيم که در "مدير مدرسه" تحت تأثير سلين قرار دارد، اين از سر تقليد نيست و چنين فهمي در او دروني شده است. او همچنين به عنوان روشنفکري که با حکومت وقت درافتاده بود، خودش به يک کانون قدرت و مرکز توجه تبديل شد؛ ولي در رمان "سنگي بر گوري" خودش با خودش رودررو شد و حتا اين جايگاه نمادينش را هم شکست.