arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۰۹۴۴۰
تاریخ انتشار: ۱۱ : ۰۰ - ۰۶ آبان ۱۳۹۸

خاطرات آیت‌الله هاشمی؛ ۵ آبان ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵: آقای ادیب از روحانیون هند گفت: مسلمانان هند مایل نیستند که کشمیر آزاد شود و ترجیح می‌دهند که جزو هند بمانند

شب میهمان رهبری بودم. درباره انتخابات و اعلان عدم نامزدی از سوی مهندس [میرحسین] موسوی صحبت شد. ترکیب اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای‏عالی انقلاب فرهنگی و مسأله انتخابات اصفهان، مورد بحث قرار گرفت و بالاخره سریال امام علی (ع) که آیت‌الله خامنه‌ای گفتند، هم شیعه‌ها و هم سُنی‌ها شاکی‏ اند
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

خاطرات آیت‌الله هاشمی؛ ۵ آبان ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵: درمورد  سریال امام علی (ع) آیت‌الله خامنه‌ای گفتند، هم شیعه‌ها و هم سُنی‌ها شاکی‏ اند،خاطرات مرحوم  آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر می‌کند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود


به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۵ آبان 1371 تا 1375 در زیر آمده است

 

سال ۱۳۷۱

آقای [محمود] واعظی، [معاون اروپا و آمریکای وزارت امور خارجه] آمد. گزارش سفر به فرانسه و روسیه و تمایل مقامات دو کشور برای توسعه همکاری با ما را داد. [اوراسابو اُرتیگا]، فرستاده ویژه رییس‌جمهور ونزوئلا آمد. نامه او را آورد که از ما دعوت کرده بود تا به گروه ۱۵ بپیوندیم؛ به‌طور اصولی پذیرفتم. از چین هم دعوت کرده‌اند.[۱]

آقای ادیب از روحانیون هند آمد. خواست که نماینده به اجلاس آینده‌شان بفرستیم. از مشاهده تغییرات مثبت و عمران در ایران، بعد از سفر قبلی‌اش که دو سال پیش بود، اظهار تعجب کرد. گفت مسلمانان هند مایل نیستند که کشمیر آزاد شود و ترجیح می‌دهند که جزو هند بمانند، چون این امر باعث قوت بیشتر مسلمانان داخل هند و داشتن نماینده بیشتر در کنگره است. در مقابل اذیت‌های هندوها استمداد کرد.

آقای سلیمان دمیرل، نخست‌وزیر ترکیه آمد. ابتدا جلسه خصوصی داشتیم. دربارة عراق، بوسنی و هرزگوین، قره‌باغ و روسیه صحبت شد. نگران پیروزی دموکرات‌ها در آمریکا هستند و ترجیح می‌دهند که [جرج] بوش ببرد. معتقدند که تغییر عمده‌ای در عراق پیش نمی‌آید و مدعی‌اند که وحدت ارضی عراق را طالب‌اند. در جلسه رسمی، مواضع رسمی و علنی خودمان را مطرح کردیم.

بعد از نماز، ضیافت ناهار دادیم. سر میز ناهار، صحبت‌های خصوصی زیادی دربارة تقویت اوپک، همکاری در جمهوری‌های سابق شوروی، امنیت مرزها، مخالفت با استقلال کردهای عراق و تأسیس بانک مشترک داشتیم که معمولاً با تفاهم همراه بود. معتقد است [بوریس] یلتسین، [رییس‌جمهور روسیه]، مشکل می‌تواند دوام بیاورد و احتمال بازگشت به حکومت نظامیان در روسیه کم نیست؛ گرچه آنها هم نمی‌توانند کاری بکنند.

آقای [حسین] شیخ‌الاسلام، تلفنی اطلاع داد که عراقی‌ها حاضر شده‌اند از طریق ما نفت به سودان بدهند. تا شب کارها را انجام دادم و به خانه آمدم.

 

سال ۱۳۷۲

بعد از نماز صبح، کمی در بالکن اتاق که مُشرف به دریاست، قدم زدم. باد سردی می‌وزید. برای برگشت، درب اتاق را عوضی گرفتم و مهدی را بیدار کردم. پس از صرف صبحانه، آقای نهاوندیان، سفیرمان برای توضیحات و توجیه برنامه آمد. سپس آقای حیدرعلی‌اف آمد، با هم به مزار شهدا رفتیم؛ محل جالبی است. در گذشته قبرستان بوده و در زمان کمونیست‌ها به پارک تبدیل شده و پس از درگیری حکومت شوروی با مردم قبل از فروپاشی شوروی که نود نفر از مردم شهید شده‌اند، با دفن اجساد شهدا در اینجا، مزار شهدا شده و سپس شهدای جنگ قره‌باغ را هم در اینجا دفن کرده‌اند. گفتند اکنون حدود دو هزار شهید در آنجا دفن است. روی تپه با شیب مناسبی است و درخت‌های انبوه و زمین فراوان دارد و به شکل خوبی نظم و آرایش یافته است. گفتند ده هزار شهید و بیست و پنج هزار معلول از جنگ با ارامنه دارند.

بعد از اهدای تاج‌گل و قرائت فاتحه و گشتی در میان قبرها و سئوال و جواب‌های زیاد، برای عیادت مجروحان جنگ، به سوی بیمارستان حرکت کردیم. وزیر کشور خوشامد گفت و رییس بیمارستان که یک افسر پلیس بود، توضیحات می‌داد. بیمارستان از نیروی انتظامی است و بیشتر مجروحان از پلیس بودند. گفتند بیست و پنج بیمارستان دارند. روی تخت‌ها با نُه نفر از مجروحین صحبت کردم. در سالن دیگر جمع بیشتری بودند. چند نفری پاهایشان قطع شده و تعدادی در ایران معالجه شده بودند. گفتند تاکنون یکصدوهشت مجروح صعب‌العلاج را به ایران فرستاده‌اند و در تهران و تبریز و رشت معالجه شده‌اند؛ خیلی راضی و متشکر بودند.

در سالنی در زیرزمین، رییس بیمارستان صحبت تشکرآمیز از حمایت‌های ایران کرد و من صحبت کوتاه تشویق‌آمیز برای رزمندگان کردم.[۱] آقای علی‌اف هم صحبت کوتاهی دربارة جنگ و تشکر از ما داشت. روحیه و برخورد رزمندگان بد نبود، ولی با آن حالی که رزمندگان مجروح ما در دوران جنگ داشتند، خیلی تفاوت دارند. بعضی‌ها افسرده بودند. هدایایی شامل سی هزار روبل به هر یک دادیم.

برای مذاکرات خصوصی به مقر ریاست جمهوری رفتیم. ساختمان مجللی است. دکتر ولایتی و آقای حسن‌اف هم بودند و سفیرمان مترجم بود. به محض نشستن، تلفن زنگ زد و صحبت کرد و معلوم شد که مربوط به جنگ است؛ آقای علی‌اف گفت، خبر می‌دهند ارس طرف منطقه زنگلان، زیر آتش انبوه ارامنه است و مردم برای فرار به ایران از رود ارس عبور می‌کنند و تلفات می‌دهند. عاجزانه استمداد کرد. احتمال می‌دادیم که مقداری هم جوسازی و مقدمه‌چینی برای مطلب اصلی مذاکرات خصوصی است، ولی خالی از حقیقت هم نیست.

 نقشه آوردند و توضیح دادند. معلوم شد که اگر زنگلان سقوط کند، از مرز ارمنستان تا نزدیک پارس‌آباد، ارامنه به مرز ما در شمال ارس می‌چسبند. پیشنهاد مشخص با اصرار این است که ما در جنگ به نفع آنها شرکت کنیم. صریحاً می‌گویند ما همه آذربایجان را در اختیار شما می‌گذاریم و آماده‌ایم جمهوری اسلامی در آذربایجان تشکیل شود و بدون کمک ایران، نمی‌توانیم دفاع کنیم و امکان پیشرفت ارامنه تا باکو هم وجود دارد. نقشه ارمنستان بزرگ را که گویا ارامنه در سال ۱۹۸۰ منتشر کرده‌اند، نشان دادندکه در آنجا از دریای سیاه تا دریای خزر و از جنوب تا ارومیه و از غرب، خاک ترکیه تا سوریه را شامل شده است. گفتم این تصمیم بسیار بزرگی است که آثار فراوان منطقه‌ای و جهانی دارد و باید عواقب آن در هر جهت بررسی شود و باید در تهران بررسی کنیم و جواب بدهیم، ولی کار فوری این است که تلاش کنیم، فعلاً آتش‌بس برقرار شود و شما باید مقاومت کنید که زنگلان از دست نرود.

برای این منظور، دکتر ولایتی در همان جلسه با معاون وزیر امورخارجه ارمنستان تماس گرفت و پیام مرا برای رئیس ‌جمهور ارمنستان منتقل کرد که گفتم در تلفن قبلی‌مان قرار شد، ارامنه از حدود فعلی دیگر پیشرفت نکنند و عملیات چند روز اخیر، نقض آن قرار است و با لحنی آرام، نوعی تهدید نمودیم. اجازه خواست که رئیس ‌جمهور ارمنستان با شخص من تلفنی صحبت کند؛ موافقت کردم.

با تأخیر زیاد به جلسه مذاکرات رسمی رفتیم. خبرنگاران تا آخر جلسه ماندند و من و آقای حیدر علی‌اف دربارة اهمیت همکاری‌ها و موارد فراوان همکاری صحبت کردیم. دربارة جنگ به نحوی به نفع آذربایجان حرف زدم.

باز به جلسه خصوصی برگشتیم. نتایج تلفن‌ها را بررسی کردیم و با آقای علی‌اف به شعبه بانک ملی ایران در باکو رفتیم. رییس بانک و دکتر عادلی گزارش دادند. از مشتریان زیاد که اکثراً ایرانی‌اند، راضی بودند. سپس حسابی به نام آقای علی‌اف افتتاح شد. به سئوال خبرنگاری جواب دادم و برگشتیم.

 در مسیر حرکت‌مان در خیابان، معمولاً اجتماعات انبوهی از مردم جمع می‌شوند و ابراز احساسات می‌کنند و باعث تعجب من و همراهان و خود آذری‌هاست و بی‌سابقه است؛ آهسته حرکت می‌کنیم که پاسخ به احساسات بدهیم. ناهار را با همراهان خوردیم. بعد از کمی استراحت و نماز، با همراهی آقای علی‌اف به یک پالایشگاه نفت رفتیم. در آنجا واحد 

جدیدی را به تولید رسانده بودند. در گزارش رییس پالایشگاه، به نظرمان رسید که فوق‌العاده ارزان تمام شده است. به آقای آقازاده، [وزیر نفت]، گفتم سریعاً معلوم شود که وضع چگونه است. مهدی و یکی از معاونان وزیر نفت برای بررسی ماندند.

 من و آقای حیدر علی‌اف صحبت کوتاه تشویق‌آمیز کردیم. کارکنان به گرمی از ما استقبال کردند. خانمی که دسته‌گل آورده بود و می‌خواست دست بدهد، به نحوی دیگر محبت‌اش را پاسخ دادم که نرنجد. گفتند پالایشگاه باکو، با یکصدوبیست وپنج سال سابقه، اولین و قدیمی‌ترین پالایشگاه در منطقه است.

 از آنجا برای افتتاح کار اجرایی ساختمان مجتمع فرهنگی و آموزشی ایرانیان رفتیم. این مجتمع در یکی از محلات خوب باکو در سی هزار متر زمین احداث می‌شود و طرح آن بسیار مفصل است. گزارشی از اقدامات جاری آموزشی و برنامه آینده دادند. آقای علی‌اف و من صحبت کردیم[۲] و کلنگ زنی توسط هر دوی ما انجام شد. آقای علی اف با اطوار جالبی کلنگ زد که باعث تشویق حاضران شد. در همه مسیرها از کارهای عمرانی دوران چهارده ساله ریاست خودش بر آذربایجان در شوروی سابق توضیح می‌داد. تقریباً همه ساختمان‌های مهم، خیابان و میدان‌های مهم را او احداث کرده و به همین جهت، نزد مردم محبوب است. حقیقتاً کارهای مهمی کرده، از جمله ساختمان‌های دولتی و سالن‌های بسیار بزرگ و مجهز و صنایع نسبتاً مهم و توسعه کشاورزی و انگور و پنبه.

فرصتی پیش آمد. خسته بودم، مقداری استراحت کردم. آقایان روحانی، ولایتی و واعظی آمدند. در رابطه با موضع‌مان درخصوص جنگ قره‌باغ مذاکره کردیم. باز هم جلسه خصوصی با علی اف دربارة حمایت از آنها در جنگ با ارامنه داشتیم و نهایتاً جمع بندی به این صورت شد که برای تحقق آتش‌بس و حفظ زنگلان و عقب نشینی، تلاش سیاسی کنیم و راه‌هایمان را برای کمک به محاصره شدگان زنگلان باز بگذاریم و مانوری در مرز داشته باشیم، تا نظامیان ما دربارة کیفیت دفاع، مذاکره کنند و پیشنهاد اتحاد دفاعی را در تهران بررسی کنیم و سپس جواب دهیم. خبر دادند که از شدت گلوله باران کاسته شده است.

 با این خبر به جلسه ضیافت شام رفتیم. سالن بسیار وسیعی دارند و صدها مهمان دعوت کرده بودند. چند قطعه موسیقی اجرا کردند. بعد از شام مسأله آتش‌بس را پیگیری کردیم؛ معلوم شد اجرا شده است. دیر وقت خوابیدم.

 

سال ۱۳۷۳

[آقای سلیمان دمیرل]، رییس‌جمهور ترکیه و همراهان به اقامتگاه ما آمدند. یکسره سر میز صبحانه رفتیم و مذاکرات را ضمن صرف صبحانه انجام دادیم. دربارة عراق، کردها و به خصوص شمال عراق، بحث زیادی شد. آن‌ها به شدت نگران تشکیل کشور مستقل کرد در شمال عراق‌اند. ما هم ظاهراً با آنها هم نظریم، ولی مثل آنها نگران نیستیم.

در مورد جنگ قره‌باغ، مشکل اصلی را روسیه دانستیم. در مورد بوسنی و هرزگوین و افغانستان هم بحث شد. در مورد بدهی‌های معوق، معلوم شد آنها به تصمیم تهران عمل نکرده‌اند. قرار بود بدهی معوقه زیر یک میلیون را بپردازند و بقیه را تمدید مهلت کنند؛ قرار شد پیگیری کنند.

به میدان محل برگزاری جشن سومین سالگرد استقلال ترکمنستان رفتیم. قبل از من همه رسیده بودند. رؤسای جمهوری ترکیه، آذربایجان، نخست‌وزیر پاکستان و آقای نیازُف بودند. بلافاصله به جایگاه در بالکن مشرف بر میدان رفتیم. نظم خوبی بود. آقایان نیازُف و حیدرعلی‌اف، با دو مترجم، در دو طرف من بودند.

مراسم با سرود و رژه نیروهای مسلح شروع شد. تعدادی تانک، نفربر، توپ و موشک هلی‌کوپتر به نمایش گذاشته بودند و چهار فروند هواپیما با خلبانان روسی، نمایش‌های جالبی دادند و نورافشانی کردند. نظم و انضباط خوبی بود. سربازان و اسلحه‌ها، نو و مرتب بودند. سپس مردم و نهادها و ارگان‌ها، با نظم و سرود و رقص عبور کردند؛ بیش از سه ساعت طول کشید.

مردم شاداب و خوشحال و با لباس‌های تمیز و رنگارنگ و لباس‌های رنگی زنان تُرکمن جلوه خوبی داشت. عکس نیازُف خیلی زیاد بود و جلوه‌ای از اتهام ایجاد سلطنت و فردپرستی که مخالفانش می‌گویند. از من و سایر رؤسا هم عکس‌هایی بود. چند گروه از کشورهای دیگر، منجمله ایران هم از مقابل جایگاه عبور کردند. ورزشکاران باستانی ایران در میدان نمایش دادند. ضمن مراسم، من رفتم نماز ظهر و عصر را خواندم و برگشتم.

بعد از مراسم، دسته‌جمعی در یک ماشین سوار شدیم و برای ناهار بیرون شهر رفتیم؛ در ساختمان شخصی آقای نیازُف، نزدیک ساختمان تاریخی فیروزه، نزدیک مرز ایران که هنوز کامل نشده است. در بین راه آقای نیازُف توضیح داد که ساختمان فیروزه، متعلق به ایران بوده و شوروی سابق از ایران گرفته و پس نداده است و اضافه کرد که در مقابل آن، محلی را در آذربایجان به ایران واگذار کرده که بعد، دکتر ولایتی این ادعا را رد کرد و گفت، چیزی نداده‌اند و به زور گرفته‌اند؛ باید بررسی کنیم.[۱]

در منطقه کوهستانی تپه ماهور زمین وسیعی را گرفته و ایتالیایی‌ها ساختمان مجللی با مصالح ایتالیایی برایش ساخته‌اند و نزدیک به اتمام است و با حفر دو حلقه چاه آب که در عمق یکصدوهشتادمتری به آب خوبی رسیده، منطقه را سرسبز کرده‌اند. گفت می‌خواهد پنجاه هکتار زمین را در جوار آن به من بدهد. دکتر ولایتی، نظرش این است که خوب است بگیریم و در این منطقه که از ایران است، جای پایی داشته باشیم.

متصدی ضیافت ناهار هم متصدیان رستوران ایتالیایی عشق‌آباد بودند. غذاهای خوبی - عمدتاً ترکمنی- تهیه کرده بودند. بعد از ناهار، چهار اسب به چهار رییس میهمان هدیه دادند؛ با مراسم و تقدیم شناسنامه اسب‌ها.

سپس با همان ماشین قبلی، به طرف محل طرح احداث لوله گاز رفتیم. در راه توضیحاتی دربارة مراتع مرزی ایران و ترکمنستان دادند. از وجود شیر و حیوانات نادر و آتش‌سوزی زیاد در تابستان‌ها خبر دادند. در محل مراسم شروع لوله‌گذاری سمبولیک، اجتماعی عظیم بود. من و آقایان نیازُف و علی‌اف و خانم بوتو با هم نشستیم و به ترتیب صحبت کردیم. سپس جوشکاری لوله‌ها شروع شد و ما سه نفر هم با بیل، مقداری خاک جابجا کردیم.

به اقامتگاه برگشتیم. آقای [عبدالرشید] دوستم، [رهبر حزب جنبش ملی اسلامی]، از افغانستان آمد. مقداری توضیح وضع آنجا را داد و از [برهان‌الدین] ربانی و [گلبدین] حکمتیار گله کرد. من هم مقداری دربارة ضرورت صلح و همکاری و حضور همه گروه‌ها گفتم. آدم جالبی است. از فرماندهان رژیم قبل بوده و امروز هم جای مناسبی در شمال افغانستان دارد که از همه جای دیگر افغانستان، وضع زندگی در آنجا بهتر است.

آقای [حیدر] علی‌اف، [رییس‌جمهور آذربایجان] آمد. توضیحی دربارة کودتای شکست‌خورده آخر آذربایجان داد و گفت صورت حسین‌اُف، عامل روسیه است و فرار کرده و با اضطراب، تقاضا کرد که فوراً بیست و پنج هزار تن آرد و گندم برایشان بفرستیم. گفت اگر در سه روز آینده نرسد، مردم گرسنه می‌مانند و گفت
روسیه مقداری فرستاده، ولی نرسیده، چون دریا طوفانی است. خواست که آقای آقازاده، [وزیر نفت]، برای امضای شرکت کنسرسیوم به باکو برود؛ وزارت امور خارجه موافق نیست. خواست که [آقای علی‌اصغر نهاوندیان]، سفیرمان را عوض نکنیم. وزارت امور خارجه موافق نیست و می‌گوید با روسیه هماهنگ باشیم، بهتر است.

شب به فرودگاه رفتیم. آقای نیازُف منتظرمان بود. قبل از حرکت، در ساختمان ترمینال جدید که با اعتبار انگلیسی‌ها، به مبلغ شصت میلیون دلار ساخته 

شده، مقداری مذاکره خصوصی کردیم. ترمینال جدید، کامل و مجهز است. گفت از مذاکره با علی‌اوف خسته شده است. بنا شد نتیجه گزارش هیگ دربارة تأمین نیاز طرح لوله را برای من بفرستند.

با بدرقه رسمی مثل استقبال، پرواز کردیم. در مسیر، جمع بندی نتایج سفر را داشتیم که مثبت بود. قرار شد گمرک سرخس را به سرعت افتتاح کنیم. با استاندار مازندران، برای طرح ساحل‌بندی خزر و جاده شمال صحبت شد. آب دریا این روزها پیشروی می‌کند. به استاندار خراسان، برای تأمین نیاز طرح اتوبوس برقی مشهد، گفتم اوراق مشارکت عمومی منتشر کنند. ساعت نُه شب به مهرآباد و ساعت ده به منزل رسیدیم.

 

سال ۱۳۷۴

در منزل بودم. مقداری گزارش‏ها را خواندم و مقداری هم کتاب ابن‎ادریس را مطالعه کردم. ظهر بخشی از بچه‌ها جمع بودند. با محسن و مهدی، دربارة مسایل انرژی هسته‌ای و صنایع نفت و گاز مذاکراتی داشتیم. محسن خواست که وام حساب ۲۱۰ برای ساخت مصلای تهران را ببخشم‏که بیشتر کار بکنند. یاسر و مریم و کاظم که به رفسنجان رفته بودند، دیشب آمدند.

 

سال ۱۳۷۵

زنجیره‌ای رفاه را شنیدیم. مشکلات ورود کالاهای خارجی برای تولید و صادرات به طور موقت بررسی شد. عصر در جلسه هیأت دولت، درآمدهای بودجه سال ۱۳۷۶ و ادامه بحث فقرزدایی را داشتیم.

 شب میهمان رهبری بودم. دربارة انتخابات و اعلان عدم نامزدی از سوی مهندس [میرحسین] موسوی صحبت شد. ترکیب اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای‏عالی انقلاب فرهنگی و مسأله انتخابات اصفهان، مورد بحث قرار گرفت و بالاخره سریال امام علی (ع) که آیت‌الله خامنه‌ای گفتند، هم شیعه‌ها و هم سُنی‌ها شاکی‏ اند.[۱]

نظرات بینندگان