خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر میکند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود
به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۳ آذر 1371 تا 1375 در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
ساعت هفت صبح از خانه بیرون رفتم. کارهای عقب مانده را انجام دادم. ساعت نُه صبح برای استقبال آقای اسلام کریماُوف، رییسجمهور اُزبکستان، به فرودگاه رفتم. مراسم رسمی و مصاحبه انجام شد.[۱] با هم به دفترم آمدیم. در راه مذاکرات دوستانه و تعارفگونهای داشتیم.
ابتدا او را به کاخ مرمر بردم. این محل را برای بعضی مراسم آماده کردهایم. تعمیر آن از زمان ریاستجمهوری آیتالله خامنهای شروع شده بود که به تازگی تمام شده است و برای اولین بار میهمان به آنجا بردیم.
به دفترم رفتم و مقداری کار کردم. میهمانان آمدند. ابتدا به تقاضای آقای کریماوف، مذاکره خصوصی با حضور وزیران امور خارجه و رؤسای دفتر داشتیم. مقداری از اهمیت اُزبکستان گفت؛ کشورش را از همسایگانش مهمتر میداند. گله داشت که چرا دکتر ولایتی، [وزیر امورخارجه]، اول به آنجا نرفته است.
سپس از ضرورت ایجاد خطوط مواصلاتی راه، راهآهن، هواپیمایی و مخابرات بین دو کشور گفت و از اهمیت ایجاد راه از طریق افغانستان و سرانجام خواست که ما در همکاریها، از حربه دینی و مذهبی برای نفوذ در کشورشان استفاده نکنیم. من هم حرفهای او را تأیید کردم و ضرورت فعال شدن بانکهایشان را گوشزد کردم. در جلسه رسمی و علنی مذاکرات، پس از معرفی همراهان، کلیات همکاریهای دو کشور را گفتم. او از فراوانی تولیدات طلا و گاز گفت. به اقامتگاه رفتند.
بعد از نماز و ناهار و استراحت، کارهایم را تا عصر انجام دادم. هیأت دولت جلسه داشت. دو تبصره دیگر از لایحه بودجه تصویب شد. بعد از نماز جماعت مغرب و عشا، برای مراسم ضیافت شام، به سوی سعدآباد حرکت کردیم. قبل از صرف شام، مذاکرات خصوصی و دوستانه داشتیم. توقع دارد که در ساخت و بهرهبرداری راهآهن سرخس - تجن شریک شوند؛ پذیرفتم. به نوعی رقابت و اختلاف با ترکمنستان و قزاقستان را اظهار میکنند. مایل است روابط ویژهای با ما داشته باشد. اطلاعات زیادی دربارة وضع معادن، انرژی، تولیدات و زندگی در اُزبکستان گرفتم. از برنامههای ملاقات امروز خود اظهار رضایت نمود و گفت به خاطر اهمیت و سودمند بودن مذاکرات، برنامه بازدید از موزه فرش را لغو کرده است. بعد از شام به خانه آمدم.
سال ۱۳۷۲
از دیشب نم نم باران داریم. ساعت هشت و نیم صبح، میهمانان اندونزیایی آمدند. پس از جلسه عمومی و گرفتن عکس و فیلم، به خواست آقای سوهارتو، جلسه را خصوصی کردیم، ولی حرفهای مذاکره، مسائل معمولی دربارة همکاری دو کشور در صنایع و تجارت و پالایشگاه بود. سپس جلسه رسمی مذاکرات داشتیم و تقریباً همان حرفهای مذاکره خصوصی تکرار شد، به اضافه اشاراتی به بوسنی و فلسطین و سومالی و کشمیر و افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان از سوی من.
سپس به ملاقات رهبری رفتیم. قبل از رسیدن میهمانان، خلاصه مذاکرات را به ایشان گفتم و در ملاقات، حرفهای خوبی رد و بدل شد. آقای سوهارتو زیرکانه مقداری از دین و آخرت گفت و آیت الله خامنهای هم برخلاف ملاقاتها حرفهای عادی را گفتند و از جملههای تند به آمریکا خبری نبود.
به دفترم رفتم. آقایان نوربخش، زنجانی، مرندی و مدیران بهداشت و دارو آمدند. دربارة نیازهای صنایع دارو صحبت شد. مشکلاتشان را براساس عادی شدن وضع حل کردیم. سپس با آقایان زنجانی و نوربخش دربارة نقدینگی و بانک مرکزی صحبت کردیم.
عصر دکتر عادلی، [رئیس بانک مرکزی] آمد. دربارة مسائل ارز و بانک مرکزی حرف زدیم؛ راضی نیست که برکنار شود و با آقای محمدخان، [وزیر امور اقتصادی و دارایی] هم سازش ندارند. خبر توافق با ژاپنیها را بر سر بخشی از معوقهها داد. در جلسه هیأت دولت، تبصرههای برنامه پنجساله دوم را تمام کردیم.
شب برای مذاکره خصوصی و شام خصوصی، به اقامتگاه آقای سوهارتو در سعدآباد رفتم. قرار بود دو نفری شام بخوریم، ولی عفت و فاطی هم برای دادن کادو و گرم گرفتن بیشتر، آنجا رفته بودند؛ پیشنهاد کردم که خانمها هم سر شام باشند؛ خوششان آمد. سرانجام شام خصوصی، با حضور دو خانواده به اضافه همسر و دختر دکتر ولایتی و اعظم و فاطی و دختر آقای سوهارتو و همسرش و وزیرخارجهاش صرف شد. مذاکرات متفرقه و دوستانهای هم بود. قبل از شام دربارة فلسطین و کره شمالی و عراق و بوسنی و آمریکا و چین و روسیه صحبت کردیم، ولی مطلب تازهای نبود. گفت در حدود پنج میلیون دلار، کمکهای مالی و غذایی به بوسنی کردهاند.
به خانه آمدم. عفت هم امروز همراه همسر آقای سوهارتو به موزه فرش و خزانه جواهرات و بیمارستان رفته بود؛ هر سه جا برایش جالب بوده، ولی عفت از برخورد سرد مأموران موزه و عدم وجود اسکورت پلیس برای میهمانش ناراضی بود. گفتم از تشریفات سئوال کنند. گفت آنها ده هزار دلار به بیمارستان کودکان مفید کمک کردهاند. آقای سوهارتو دچار کسالتی است که هنگام صحبت، زیاد سینه صاف میکند، با سرفههای کوتاه.
سال ۱۳۷۳
مجمع تشخیص مصلحت نظام جلسه داشت. دو مورد در دستور داشتیم: تفسیر مصوبهای در خصوص اراضی اوقاف که به دیگران واگذار شده و دیگری اجازه ادامه تصرف خوابگاههای دانشجویی استیجاری تا سه سال دیگر که هر دو تصویب
شد.
بعد از جلسه، دکتر [حسن] روحانی، [دبیر شورای عالی امنیت ملی]، برای رفع توقیف یکی از نمایندگان مجلس – [آقای مجید نادری]، نماینده بویینزهرا- که توسط دادگاه ویژه بازداشت شده است، استمداد کرد. آقای امامی کاشانی هم در مورد خطبههای جمعه فردا در مورد جنگ بوسنی و هرزگوین، با توجه به شروع حملات ناتو به صربها، مشورت کرد.
برای شرکت در مراسم اجتماع زنان به مناسبت روز زن و هفته بسیج، به ورزشگاه آزادی رفتیم. استادیوم یکصدهزار نفری مملو از جمعیت زن بود؛ پُرشور و بانشاط که مرتباً کف میزدند و سوت میکشیدند و صلوات و شعار میدادند. هواشناسی پیشبینی کرده بود که امروز در تهران باران داریم، ولی باران نیامد. نگران بودیم. بیاحتیاطی کرده بودند که زنان را به محوطه باز بیسقف دعوت کرده بودند؛ به خیر گذشت. عفت و فاطی و فائزه و یاسر هم بودند.
خیرمقدم و گزارش توسط تیمسار [علیرضا] افشار، [فرمانده نیروی مقاومت بسیج] و خانم [شهلا] حبیبی، [مشاور رییسجمهور و رییس دفتر امور زنان] داده شد. دختران دانشآموز، برنامههای سرود و شکلسازیهای گوناگون اجرا کردند. سپس گردانهای مؤنث بسیجی رژه رفتند. من هم سخنرانی کوتاهی کردم.[۱] مجموعاً برنامه خوبی بود. خانم حبیبی، زیادتر از مقدار لازم، صحبتش را طول داد؛ از رو میخواند.
به دفترم رفتم. تا ساعت چهار بعد از ظهر، کارها را انجام دادم. فیلمهایی از مراسم رفتن «مرضیه»[۲]، خواننده طاغوتی، به عراق و پیوستن به منافقان و خوشحالی و استقبال عجیب آنها دیدم؛ این پیشامد، نشان سقوط کامل آنها و فراموشی همه اهدافی است که مبارزه را با آن شروع کرده بودند.
سال ۱۳۷۴
تا ساعت ده و نیم صبح، در خانه برای خطبهها مطالعه میکردم. برای اقامه جمعه به دانشگاه تهران رفتم. در خطبه اول، بحث جدیدی دربارة قرآن آغاز کردم؛ تاکنون بیشتر خطبهها دربارة عدالت اجتماعی بود.[۱] عصر مقداری وقت، صرف تنظیم کتابخانهام کردم. آقای امراللهی، [رییس سازمان انرژی اتمی]، اطلاع داد که مأموران وزارت اطلاعات، برای تفتیش وارد دفاتر سازمان در نیروگاه اتمی بوشهر شدهاند و خواست که رفع مزاحمت شود.
عصر آقای [علی] لاریجانی، [رییس سازمان صدا و سیما] آمد؛ برای اینکه با هم به مرکز صداوسیما، برای افتتاح شبکه پنج- مخصوصتهران- برویم. سئوالات مصاحبه را توضیح داد. غروب به آنجا رفتیم. فاطی، مهدی، یاسر، مریم، فرشته و کاظم هم آمدند. ابتدا ساختمان مرکزکنفرانسها را که اخیراً به بهرهبرداری رسیده است، بازدیدکردیم؛ خیلی جامع و مُدرن و مُجهز است. سپس در مراسم شروع کار شبکه پنج تلویزیون تهران شرکت کردیم. مصاحبه طولانی داشتم[۲]. آقایان [علی] لاریجانی و [احمد] پورنجاتی، [معاون سیما] سئوال میکردند و مستقیم پخش میشد.
سال ۱۳۷۵
ساعت نُه صبح، برای تقدیم بودجه سال ۱۳۷۶ به مجلس رفتیم. هنگام ورود، نمایندگان مجلس استقبال گرمی کردند. برای اولین بار است که در این دوره مجلس، به جلسه رسمی آن میروم. پس از خیرمقدم آقای ناطق [نوری، رئیس مجلس] که برای همین جلسه از تُرکمنستان به ایران آمده است. قرار بوده از آنجا به هند برود. فردا به هند خواهد رفت. صحبت را آغاز کردم. سخنرانیام یک ساعت و چهل دقیقه طول کشید؛ نطق جامعی بود[۱]. سپس به مراجعات نمایندگان پاسخ دادم. تا عصر در دفترم کار کردم. به جلسه هیئت دولت رفتم. چندین مصوبه داشتیم؛ منجمله دادن امتیاز به صادرکنندگان کالا به آفریقا، شبیه امتیازاتی که به کشورهای آسیای میانه دادهایم.
شام میهمان رهبری بودم. درباره مسائلمان با آلمان و نحوه جواب نامه و پیام شفاهی [آقای هلموت کُهل]، صدراعظم آلمان و انصراف آقای مهندس [میرحسین] موسوی از نامزدی [انتخابات] ریاستجمهوری و علت آن و تأسیس بنیاد آفریقا که توسط من پیشنهاد شده است، صحبت شد. ایشان با اصل تأسیس بنیاد موافقاند و اما اینکه بهنام باشد، تردید دارند که به مصلحت خواهد بود. در مورد تجزیه استان خراسان صحبت شد؛ قرار شد بررسی کارشناسی نماییم. قبلاً مخالف بودند. درباره احتمال صلح آذربایجان و ارامنه صحبت شد. بر اساس خبری که آقای دکتر حبیبی آورده بود، آذریها آمادهاند به قرهباغ خودمختاری بدهند. درباره سفرم به ترکیه بحث شد که موافقت شد. به خانه آمدم. پس از نوشتن خاطرات امروز، مطابق معمول هر شب، به تهیه جواب نامه آقای کهل پرداختم.