خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۶، هر شب منتشر میشود. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در سرویس تاریخ «انتخاب» منتشر شده بود.
سرویس تاریخ «انتخاب»: متن کامل خاطرات ۷۱ تا ۷۶ (که به صورت اختصاصی در «انتخاب» منتشر میشود) در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
ساعت هشت ونيم صبح براى افتتاح خط اتوبوس برقى در خيابان دماوند تهران رفتيم. براى اولين بار در ايران ساخته شده است. [آقاي غلامحسين كرباسچي]، شهردار تهران توضيحات داد. سوار اتوبوس شديم و تا ميدان امام حسين(ع) آمديم؛ براي كاهش آلودگي هوا، كار خوبى است.
به دفترم رفتم. [آقاي عصمت سزگين]، وزير كشور تركيه آمد. نامه آقاي [تورگوت] اوزال و پيغام آقاي [سليمان] دميرل را مبنى بر تمايل تركيه براى همكارى بيشتر با ايران و حفظ امنيت منطقه و مخالفت با تجزيه عراق و استقلال كردها آورد؛ من استقبال كردم و گفتم، دو طرف بايد براي مبارزه با هر گونه خرابكارى و تروريسم، همكارى كنند.
عقد ازدواج يكى از كاركنان نهاد[رياستجمهوري] را بستم. دكتر [حسن] حبيبى، [معاون اول رييسجمهور] براى امور جارى و مسأله ضابط قوهقضاييه شدن بسيج و... آمد. عصر شوراى اقتصاد جلسه داشت.
سال ۱۳۷۲
در خبرها توافق ساف و اسراييل در كاخ سفيد هنوز در رأس است. براى شركت در اجتماع فرماندهان سپاه، از خانه به مركز سپاه رفتم. آقاى [محسن] رضايى، [فرمانده کل سپاه] خيرمقدم گفت و من صحبت مفصلى كردم و توافق ساف و اسراييل را به شدت محكوم كردم.
ساعت ده و نیم صبح در دفترم بودم. آقاى [مرتضی] الويرى، [دبیر شورای عالی مناطق آزاد] آمد. توضيحاتى دربارة مصوبه مجلس در مورد مناطق آزاد داد كه اخيراً با تأييد شوراى نگهبان تمام شده است؛ تقريباً همه خواستههاى ما را دارد، جز تقسيم جزیره قشم به آزاد و غيرآزاد كه ممكن است مزاحم كار شود.
جانبازى همراه يك نفر كه در معاملات ارزى كار مىكند، آمدند و گفتند شبكه وسيعى از دلالان و قاچاقچيان را مىشناسند كه آمادهاند براى كشف و جلوگيرى از كارهاي آنها همكارى كنند؛ به وزارت اطلاعات گفتم استفاده كنند.
آقاى [محمد محمدی] رىشهرى، [نماینده ولی فقیه در حج] آمد. از وضع حج و عمره و سختگيرىهاى سعودىها نگران است. قرار شد اقداماتى بكنيم. براى طرح اصلاح اطراف حرم عبدالعظيم(س) كمك خواست و از مسأله محاكمات مسئول روزنامه سلام و احتمالات مجازاتها گزارشى داد؛ گفتم سختگيري نكنند.
دكتر [حسن] حبيبى براى كارهاي جارى آمد. با هم رفتيم كاخ مرمر را كه براى حفظ آثار تاريخى، مشغول بازسازى آن هستند، ديدم. عصر آقاى [محمود] واعظى، براى برقرارى تماس تلفنى با آقايان [بوریس]يلتسين و [هلموت] كُهل، رييس جمهور روسيه و صدراعظم آلمان و آقاى ولايتى براى اعزام نمايندهاي به سوريه براى اطلاع از روند امور برنامه آينده آنها، تلفنى اجازه خواست.
[آقای سیدحسین مرعشی]، استاندار كرمان آمد. خواست مطمئن شود كه ماندنى است. گفتم اگر خودش بخواهد، ماندنى است. رييس شركت «كيا» از كره جنوبى آمد. درباره خودروهاى ساخت شركت اش كه پرايد است و در ايران هم به نام نسيم و صبا مونتاژ مىشود، توضيح داد. گفت سالانه 650 هزار دستگاه خودرو توليد مىكنند و به زودى به يك ميليون دستگاه مىرسد و مصرف داخلى كره، سالیانه يك ميليون و چهارصد هزار خودرو است. ده دستگاه آمبولانس به ايران هديه كرد و گفت سيصد نفر نيروى كار متخصص براى ما تربيت مىكنند؛ با آنها گرم گرفتيم.
سال ۱۳۷۳
در گزارشها، نفوذ يك هواپيماى كوچك يك نفره به محوطه كاخ سفيد آمريكا و سقوط و مرگ خلبان و مسأله آزادى رهبران جبهه نجات الجزاير از زندان مورد توجه است. عقد يكى از كارمندان را بستم. آقاى ميرزاده آمد. گزارش داد و اعتبار براى چند دانشگاه و طرح گرفت.
آقاى احمد جلالى، [استاد دانشگاه و مؤسس دفتر منطقهای یونسکو در تهران] آمد. نمونههايى از فعاليتهاى فرهنگى خود را گفت و اجازه گرفت، در برنامه ديالوگ بين اسلام و مسیحیت كه در لندن برگزار مىشود، شركت كند. نمونههایى از سخنرانىهاى خانم نيكلاس سونا و ملكه انگليس دربارة اسلام و مسلمين و عراق را آورد.
مسئولین ستاد تبليغات كردستان آمدند و گزارش كار دادند. تحقيق كاملى دربارة اهل حق كردهاند و راه عمومى تبليغ و ارشاد آنان را آوردند و كمك بيشتر خواستند.
آقاى [محسن] نوربخش آمد. توضيحاتى از برنامهاش در بانك مركزى خواستم؛ قرار است مسئوليت آنجا را بگيرد. تقاضا كرد كه دكتر عادلى را به عنوان معاون خودم نصب نكنم!
با آقاى [مرتضی] محمدخان، [وزیر امور اقتصادی و دارایی]، براى آماده كردن مقدمات رياست بانك مركزى آقاى نوربخش، تلفنى صحبت كردم. او هم خواست كه آقاى نوربخش، سمت معاونت رياست جمهورى را حفظ نكند.
عصر در جلسه هیأت دولت، با تشكر از دكتر عادلى، پيشنهاد رياست کل بانك مركزى آقاى نوربخش تصويب شد؛ براى دكتر عادلى متأثر شدم.
سال ۱۳۷۴
گزارشها را خواندم. خانواده مرحوم [زینالعابدین میریوسفی] عطايي، استاندار سابق آمدند؛ دلداري دادم. به قرارگاه مركزي حمزه سيدالشهدا(س)، در كنار درياچه اروميه، در شمال اروميه، به مراسم صبحگاه نيروهاي مسلح رفتيم. بعد از سان و فاتحه براي شهيدان و مراسم صبحگاهي و برنامه ويژه و گزارش سردار [احمد] كاظمي، ارشد منطقه و فرمانده قرارگاه، من در فضایل و وظايف نيروهاي مسلح، صحبت مفصلی کردم.
به سوي محل سد آغچاي، واقع در شمالغربي شهر قرهضياءالدين از بخشهاي جنوبي استان، پرواز كرديم. در راه [آقای قربانعلی سعادت]، استاندار، اطلاعات خوبي داد. در مسير دشتهاي قوشچي و سلماس و دشت خوي، همه جا مزارع و باغات و عمدتاً انگور و سيب و آفتابگردان و كدو و چغندرقند بود.
در كنار محل سد فرود آمديم. در جلسه توجيهی، آقاي شيباني، مديرکل آب و فاضلاب و مجري طرح سد توضيح داد. با ظرفيت تنظيم حدود دويست ميليون ليتر آب و براي هفت هزار هكتار، براي دو دشت قرهضياءالدين و دشت باريك و آب شرب است. خيلي سد پُربركتي است، با حدود پانزده ميليارد تومان هزينه. من هم صحبت كوتاهي كردم. اهالي روستاهاي منطقه جمع شده بودند. براي آنها هم صحبت كوتاهي، در آثار مهم سد كردم؛ خيلي خونگرماند.
به سوي دشت شيبلو پرواز كرديم. در مسير از فضا، دشت نازلو را ديديم؛ خيلي دشت خوبي است. دركنار ارس فرود آمديم. عشاير منطقه، اجتماع پُرشوري داشتند. در جلسه توجيهی، مديران به نوبت توضيح دادند. با پمپاژ 5/2 متر مكعب آب از ارس به شيبلو، دو هزار و هفتصد هكتار زمين آباد ميشود و بخشي در اختيار عشاير منطقه، براي اسكان آنها قرار ميگيرد. همانجا، جهادسازندگی، اسناد زمينها را داد و استارت تلمبهها زده شد. در سخنراني كوتاهي، تأكيد كردم كه آب بيشتري براي عمران در اراضي و فرآوري ساحل بردارند؛ گويا ده مترمكعب حقابه قابلبرداشت داريم.
در ساحل ارس، اراضي آن طرف مرز در نخجوان را تماشا كرديم. آنجا هم باير است و كسي را در مرزشان نديديم. در اجتماع پُرشور عشاير، روي اتومبيل ايستاده و صحبت كوتاهي كردم. به سوي ماكو پرواز كرديم. در مسير، آقاي سعادت، [استاندار]، دربارة دشتهاي پلدشت و زنگنه توضيح داد. شهر ماكو، در دره تنگي با عرض كم و طول زياد كشيده شده و قسمتي هم در خطر شديد ريزش كوه است و رودخانه زنگمار از وسط آن ميگذرد. مردم استقبال گرم و اجتماعي عظيم داشتند. [آقای سیدحیدر موسوی]، امام جمعه و [محمد عباسپور]، نماينده شهر خيرمقدم گفتند. صحبت دلگرمكننده با توضيح خدمات كردم. سرود جالبي در وصف من اجرا كردند و خواسته مهمي نداشتند. تقريباً همه خواستهها اجرا شده.
به محل سد ماكو،كنار روستاي بارون كه در گذشته محل مسيحينشين بوده و امروز مسلمانند پرواز كرديم. مردم روستا استقبال گرمي داشتند و شكايت داشتند كه پول اراضيشان را كه زير آب رفته، ارزان دادهاند. نماز و ناهار و استراحت داشتیم. سپس در مراسم بهرهبرداري از سد شركت کردیم كه به طور مستقيم از شبكه سراسري سيما پخش شد.
این سد، با ظرفيت حدود صد و پنجاه ميليون مترمكعب آب و با هزينه سه و نيم ميليارد تومان و دوازده ميليون دلار، توسط نيروهاي داخلي ساخته شده است. دريچهها را باز كرديم. آب با ابهت و عظمت به رودخانه ريخت؛ خيلي لذت بخش بود، ولي زود قطع شد. گفتند چون به سرعت از حد مجاز آبدهي بالا زده، اتوماتيك قطع كرده و براي تجديد كار، چهل و پنج دقيقه وقت لازم است؛ لذا يكي از تونلهايي را كه رسوبات سد را تخليه ميكنند، باز كردند كه آب بسيار زيادي را تخليه ميكرد و بسيار جالب افتاد. يك كليساي كوچك قديمي در درياچه سد بوده كه به بالاي تپهها منتقل كردهاند.
از آنجا به خوي پرواز كرديم. در محوطه كارخانه ريسندگي خوي فرود آمديم. استماع توجيه و بازديد از سالن وسيع و مدرن ريسندگي انجام شد كه با ظرفيت دو هزار و پانصد تُن نخ مرغوب كار ميكنند و فاز دوم سالن بافندگي، ده ميليون متر در سال است. محصولات بازار صارداتي خوبي دارد. براي كلنگ زدن فاز دوم رفتيم كه كلنگ حاضر نبود.
به خاطر تأخير زياد، با عجله به سوي شهر خوي پرواز كرديم. خيرمقدم يك دختر شهيد جالب بود كه ضمن صحبتهايش گفت، شما امروز خود را وقف فرداي ما كردهايد. استقبال خياباني مردم، خيلي بيش از حدانتظار بود. نميدانم اين همه مردم ازكجا آمدهاند؟ آقای [غلامرضا] آقازاده، وزير نفت كه اهل خوي است، در ماشين من بود. مدعي بود جمعيت خوی از اروميه بيشتر است، ولي امامجمعه اروميه و استاندار قبول نداشتند. در اجتماع عظيم مردم در ورزشگاه، [آقای محمدصادق نجمی]، امامجمعه خيرمقدم گفت و سرودي اجرا شد. من در فضايل خویيها و پيشرفت شهرستان و آينده خوب صحبت كردم. به تاريكي خورديم. به اداره مخابرات رفتيم. بعد از نماز و مراسم بهرهبرداري از هزاران شماره تلفن و مركز مخابرات، صحبتهاي آقاي [محمد] غرضي، [وزیر پُست و تلگراف و تلفن] و صنعتي، من صحبت کردم و تشويق نمودم و افتتاح همزمان در چند نقطه انجام شد.
از آنجا به دانشگاه آزاد اسلامي رفتيم. چهارهزار و هفتصد دانشجو دارد. شام خورديم و براي استراحت به فرمانداري رفتيم. قرار شد رشته فني در دانشگاه آزاد تأسيس شود كه خواست مردم بود. خاطرات را نوشتم و براي برنامه فردا مطالعه كردم. ساعت یازده شب خوابيدم.
سال ۱۳۷۵
طلوع فجر بيدار شدم و ديگر نخوابيدم. خاطرات را نوشتم و گزارشها را خواندم. پيام مستقيم راديويى به مسلمانان آفريقاى جنوبى دادم. سران و شخصيتهاى مسلمان از دانشمندان و ارباب جرايد و ائمه جماعات و سران گروهها آمدند. يكى از رؤساى دانشگاه اسلامى خيرمقدم گفت و من هم دربارة ارزش همكارى مسلمانها در مبارزات ضدآپارتايد و ضرورت همكارى در رفع تبعيضات اقتصادى صحبت كردم. سپس با همه آنها مصافحه كردم و در جمع خانمها هم عكس گرفتند.
به مقر رياست جمهورى رفتيم. ابتدا مذاكره خصوصى با آقاى ماندلا داشتيم. مقدارى از خودش دفاع كرد و در مورد روابط با دولتهاى استكباري گفت، با دوستان دوران مبارزه صميمىتر است و حاضر نيست، تحميلهاى آنها را بپذيرد. به او گفتم چرا در بحث حقوق بشر در سال گذشته عليه ايران رأى دادهاند؛ منكر شد، ولى وزير خارجهاش قبول كرد و قرار شد امسال جبران كنند.
با توضيح هزينههاى تبليغات حزبى، براى مخارج حزب از ما كمك خواست و گفت در سفر قبلي به منطقه، از عربستان 15 ميليون دلار، از امارات 10 ميليون، از مالزي 15 ميليون و از اندونزى 10 ميليون دلار آمريكا كمك گرفته و اكنون 40 ميليون دلار مقروض است. از ما كمك خواست. در گذشته يك ميليون دلار گرفته بود. معمولاً تشكر علنى مىكند؛ رد نكردم. قرار شد در سفرى كه به همين منظور خواهد داشت، جواب بدهيم.
در سر ميز شام، ديشب از من خواست كه نامهاى به بيوه سامورا ماشل بنويسم و بخواهم كه با ازدواج با ايشان موافقت كند. به آقاى [محمد شریف] مهدوى، [سفیر ایران درآفریفای جنوبی] گفتم، اگر جدى است، خواستگارى كند. به جلسه مذاكرات وزراى دو طرف رفتيم. وزيرخارجهاش گزارش داد و من و آقاى ماندلا، هر يك صحبت كوتاهى در اهميت همكارى دو كشور داشتيم. سپس با خواست من موافقت كرد كه خبرنگاران بيايند. همكاران او مخالف بودند. آمدند و چند سئوال مطرح كردند؛ بيشتر از ايشان و جوابها هم به نفع ايران و مواردى عليه آمريكا در عدم توجه به خواست آمريكا در مورد همكارى با ايران بود؛ صراحت خوبى داشت.
ظهر براى اقامه جمعه به مسجد رفتم. دو نفر خيرمقدم گفتند و از انقلاب و من صحبت كردند. من هم صحبت كوتاهى كردم. آقاى مهدوى هم صحبت كرد. اذان و خطبهها در نمازجمعه، هر يك را يكى از آنها انجام داد و مقيد بودند كه ساعتى بعد از ظهر نماز بخوانند.
عصر چندين ملاقات با سران احزاب داشتم. سران حزب سفيدپوستهاى حاكم قبلى آمدند. ضمن اعتراف به سوءعمل خود در گذشته، از انتقال به دموكراسى اظهارخوشحالى كردند، ولى از نحوه عمل حزب حاكم انتقاد داشتند و به همين جهت از دولت بيرون رفتهاند و به اپوزیسيون تبديل شدهاند. پرسيدم با توجه به اقليت سفيدها، آيا اميدوارند كه در آينده حاكم بشوند؛ گفتند در درازمدت به خاطر سوءاعمال اين حكومت، آرای آنها زياد خواهد شد.
سران حزب راديكال سياهها آمدند. از عملكرد حزب ماندلا كه حاضر نيستند اصلاحات ارزى و تقسيم ثروت كنند، انتقاد داشتند و به صورت اغراقآميزى از تأثير انقلاب اسلامى بر مردم آفريقاى جنوبى گفتند، با ايجاد اميد و تعاون و سپس پيروزى. سران حزب اينكاتا آمدند كه ریيس آن وزير كشور است. آنها هم از عملكرد حزب ماندلا انتقاد داشتند و گفتند، آقاى دكلبرك از آنها خواسته كه با هم از دولت بيرون بروند كه نپذيرفته است. شرح مبسوطى از مواضع حزبش داد. من هم به او گفتم كه مصلحت نيست با خروج از دولت، نهضت سياهان را تضعيف كنيد. همه آنها افرادى از هندىها و رنگىها را با خود آورده بودند.
رهبر حزب مخالف پان افريكن آمد. از وضع حقوق بشر در ايران هم سئوال داشت. نخست وزير ايالت خالته آمد. گزارشى از وضع ايالات و مجلس و دولت محلى به مركزيت ژوهانسبورگ دادند. به تدريج كارها را از سفيدها مىگيرند. سپس در جمع خبرنگاران رفتيم و به سئوالات فراوان آنها پاسخ دادم؛ خسته شدم.
به شهر ژوهانسبورگ رفتيم. در مسير، آقاى مهدوى توضيحات مىداد. ساختمانى كه انگليسىها براى رضاشاه تهيه كرده بودند و سپس دولت [ایران] خريده، 12 هزار مترمربع زمين دارد؛ جاى خوبى است. دو اتاق مخصوص و حمامى كه در آن [رضاشاه] مُرده است و ايوانى كه قدم مىزده و القاب اعليحضرت قدرقدرت را به مسخره مىگفته، بازديد هم كرديم. نماز خوانديم و شام خورديم. جمعى از ايرانيان مقيم اينجا هم بودند. به مقرمان در پروتوريا برگشتيم.
در ملاقات با سران احزاب دو نكته جالب بود: 1 - اينكه همه آنها احترام و اهميت براى ايران قایل بودند كه مواضع خودشان را براى قانع كردن من توضيح بدهند. 2 - همگى با حزب A.N.C آقاى ماندلا مخالفت دارند. 3- سرانجام اينكه آزادى واقعى هم اينجا محسوس است.
سال ۱۳۷۶
آقاى صادق خرازى، [نماینده رییس جمهور و مسئول برگزاری اجلاس سران] آمد. گزارش پيشرفت كار براى مهياكردن امور اجلاس سران سازمان كنفرانس كشورهاى اسلامى را داد. قبلاً از جانب من و اكنون از جانب آقاى خاتمى، حكم دارد. مشكلى نمىبیند و مىگويد تا تاريخ اجلاس، همه چيز حاضر خواهد شد؛ به شدت به سياستهاى من ابراز وفادارى مىكند و نگران از عدم ادامه آن است. خواست كه من هم ضيافتي براى سران ترتيب بدهم.
آقاى [محمدرضا] موالى زاده، نماينده اهواز آمد. سوغات سفر عُمره، يك جانماز هديه آورد.گفت، بعد از انتخابات [ریاست جمهوری]، تركيب افراد خطوط در مجلس عوض شده است.گفت، مىخواهند استاندار خوزستان را با فشار ستاد انتخابات آقاى خاتمى و هواداران، عوض كنند و پيشنهاد داشت كه در استان ديگر مشغول شود.
آقاى [محمدجواد] حجتى كرمانى آمد. به نحوه تبليغات صداوسيما اعتراض دارد و پيشنهاد مىكرد، براى پاسخ به افكار عمومى، بعضى از ائمه جمعه را كه در انتخابات موضع صريح به نفع آقاى ناطق [نوری] گرفته و شكست خوردهاند، عوض كنند. براى تحصيل وام و كمك براى چاپ خاطراتش استمداد مىكرد. بعد از انتشار خاطرات من، بعضيها به فكر افتادهاند كه از آن سبك پيروى كنند. گفت بين نظرات رهبرى و ریيس جمهور، خيلى اختلاف به نظر مىرسد.
فاطى آمد. نامه آقاى [کمال] خرازى و پيگيرىهاى وزارت امورخارجه را آورد. آنها خواستهاند، خانمهاى آمريكايى به ايران دعوت شود. گله داشت از اينكه بعد از شروع مخالفت، خودشان را بىاطلاع و بىارتباط معرفى كردند.
عصر به فرودگاه [مهرآباد] رفتيم. عفت و فاطى و ياسر و بچهها همراهند. به سوى مشهد پرواز كرديم و غروب رسيديم. استقبال رسمى بود. با آقاى [عباس واعظ] طبسى، [تؤلیت آستان قدس رضوی]، به تالار پذيرایى حرم رفتيم. جمعى از علما را هم دعوت كرده بودند. مقدارى دربارة اوضاع حوزه مشهد مذاكره كرديم و شام خورديم. پس از زيارت حرم خوابيدم.