arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۰۶۵۸
تاریخ انتشار: ۳۱ : ۱۳ - ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۱

يادي از «جلال ذوالفنون» در چهلمين روز درگذشتش

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
حسين عليزاده در شرق نوشت: دهه 50 در مركز حفظ و اشاعه موسيقي، گروهي تشكيل داديم كه سرپرستش استاد ذوالفنون بود. البته آشنايي و اولين ديدار من با آن زنده ياد به سال 1349 برمي گردد كه دانشجو بودم، اما آشنايي عميق تر در مركز حفظ و اشاعه صورت گرفت. در اين گروه من و آقاي لطفي تار مي نواختيم آقايان گنجه اي، فرهنگفر، مقدسي و حداديان هم حضور داشتند.

 آن زمان استاد عبادي هنوز در قيد حيات بودند. با اينكه ساز تخصصي ذوالفنون سه تار بود، اما همه «سه تار» را به نام او مي شناختند و يادم مي آيد استاد نورعلي برومند به ذوالفنون توصيه كرد تمركز خود را روي سه تار قرار دهد. ذوالفنون، نوازنده اي است كه اطلاق عنوان «استاد»، درخور اوست؛ چون از موسيقيدانان باسابقه اي بود كه تسلط وافري بر رديف داشت. اگر نوازندگان و خوانندگان مي توانستند از وجود او بهره بيشتري ببرند، بدون شك قادر بود موسيقي ايراني و سليقه موسيقايي را ارتقا بدهد.

 به هيچ وجه بدعنق نبود. آدمي بود پر از طنز و شوخ طبعي، هنرمندان شوخ طبع، اين نوع شوخ مشربي را در ساز زدن هم به مخاطب منتقل مي كنند و ذوالفنون چنين بود. در دوره اي كه سه تار به استاد عبادي ختم مي شد، ذوالفنون بحق جايگزين خوبي براي استاد عبادي شد و مي شود گفت پرچم سه تار را بعد از آن مرحوم برافراشته نگه داشت. بعد از آن هم ما ساز سه تار را كار كرديم. ذوالفنون كسي بود كه اين استحقاق را داشت تا پرچم سه تار را نگه دارد. او شاگردان زيادي تربيت كرد.

هيچ چيز را سخت و نشدني نمي ديد؛ حتي اگر در عمل چيزي شدني نبود، اما ذوالفنون در ذهنش آن امر را شدني تلقي مي كرد. او قبل از آنكه يك معلم باشد، يك دوست بود. جالب است كه ما اولين تجربه هاي سفر به خارج از كشور را قبل از انقلاب با ذوالفنون داشتيم. انسان خوش سفري بود. او البته اين سال هاي آخر، ترجيح مي داد بيشتر با شاگردانش باشد. شاگردانش هم، او را بابت خصوصياتي كه داشت خيلي دوست داشتند و دارند. واقعا يادش گرامي باد. ما يكي از همكاران و دوستان بزرگ مان را از دست داديم. به شخصه هر وقت به جلال ذوالفنون فكر مي كنم، شاد مي شوم. وجودي داشت كه همه را شاد نگه مي داشت. در جمع هاي دوستانه مان خصوصا در مركز حفظ و اشاعه، همه چشم به راه ذوالفنون بودند. وقتي ذوالفنون مي آمد، جمع ما روح ديگري به خود مي گرفت.

 ذوالفنون به دليل زبان طنز خاص خود، تندترين انتقادها را با زباني دوستانه بيان مي كرد، طوري كه طرف مقابل از انتقاد ذوالفنون خوشحال مي شد. مي دانيم كه ذوالفنون تا آخرين روزهاي زندگي اش اين خصلت را با خود داشت. زمان هايي كه با هم صحبت مي كرديم، اگر نقد و انتقاد و نظري مد نظرش بود آن را با روش خاص خود مطرح مي كرد. من هميشه گفته ام كه اين ذوالفنون نبود با من حرف مي زد، بلكه يك استاد مسلم موسيقي ايراني بود كه شعور ويژه اي در هنر داشت. در واقع از معدود موسيقيداناني بود كه كسي از انتقادش رنجيده خاطر نمي شد.

 او كسي بود كه هم با مردم عادي رابطه عميق برقرار مي كرد و هم با موسيقيدانان. طريق آموزش او هم از همدلي آغاز مي شد و شاگردانش با او صرفا يك رابطه استاد و شاگردي در پيش نمي گرفتند بلكه دوستي عميق بين آنها حكمفرما بود. به هرحال هر چند امروز 40 روز از درگذشت جلال ذوالفنون مي گذرد و اين اتفاق براي خيلي ها هنوز باور نكردني است اما براي من جلال ذوالفنون براي هميشه زنده است. يادش گرامي.
   
نظرات بینندگان