arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۲۷۶۹۲
تاریخ انتشار: ۰۳ : ۰۰ - ۲۳ تير ۱۴۰۰

یادداشت‌های محمدعلی فروغی، سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۲۹۹؛ وزیر خارجه مشارالسلطنه، معاونت فهیم‌الدوله نتیجه معلوم است!

تلگراف را... خواندم. مشارالسلطنه به من می‌گوید: «در باب ورود کشتی‌ بلشویک به مشهدسر به چیچرین تلگراف و پروتست [اعتراض] کنید.» عجب است که هیچ ملتفت نشده‌اند که من به چه عنوان می‌توانم این کار را بکنم؟! نصرت‌الدوله و سایرین همه که خبر شدند خیلی تعجب کردند. از قرار معلوم فهیم‌الدوله معاون وزارت خارجه شده، به قول انتظام‌الملک دیگر مطلب تمام است؛ مشارالسلطنه، معاونت فهیم‌الدوله، معلوم است که چه قسم باید کار وزارت خارجه بگذرد. نتیجه‌اش همین می‌شود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح مشغول کار بودم. ظهر پایین رفتم که ناهار بخورم، تلگرافی از مشارالسلطنه [وزیر خارجه‌ی جدید] رسید به رمز سفارت و به توسط سفارت. معلوم است که نزد ممتازالسلطنه [وزیرمختار ایران در پاریس] رفته و چنین به نظرم آمد که او باز کرده و خوانده است، اما دوباره بسته به مهمان‌خانه فرستاده. در هر حال ابتدا خیلی اوقاتم تلخ شد که این تلگراف مرا مجبور می‌کند متوسل به ممتازالسلطنه شوم.

از ناچاری به هوتل موریس رفتم. نصرت‌الدوله [وزیر خارجه‌ی پیشین] گفت: «رمز سفارت را ما داریم» و تلگراف را داد میرزا غلام‌حسین‌خان کشف کند و من رفتم ناهار خوردم و نزد خیاط برای امتحان لباس و بعد نزد عینک‌فروش برای درست کردن عینکم که شکسته بود و برگشتم به هوتل موریس. چون امروز وعده کرده‌ایم با نصرت‌الدوله برویم منزل مساوات و غیره چای بخوریم. نصرت‌الدوله گفت من قدری کار دارم، شما زودتر بروید که منتظر نباشند.

تلگراف را از میرزا غلام‌حسین‌خان گرفتم و در بین راه خواندم. مشارالسلطنه به من می‌گوید: «در باب ورود کشتی‌ بلشویک به مشهدسر به چیچرین تلگراف و پروتست [اعتراض] کنید.» عجب است که هیچ ملتفت نشده‌اند که من به چه عنوان می‌توانم این کار را بکنم؟! نصرت‌الدوله و سایرین همه که خبر شدند خیلی تعجب کردند. از قرار معلوم فهیم‌الدوله معاون وزارت خارجه شده، به قول انتظام‌الملک دیگر مطلب تمام است؛ مشارالسلطنه، معاونت فهیم‌الدوله، معلوم است که چه قسم باید کار وزارت خارجه بگذرد. نتیجه‌اش همین می‌شود.

باری بعد از چای منزل مساوات که بیرون آمدیم صحبت کردیم و بهترین وجه این دیدیم که غفارخان تلگراف را به چیچرین بکند. فورا به میرزا حسین‌خان کاغذ نوشته تلگراف را برا او فرستادم. با نصرت‌الدوله وداع کردم. چون فردا صبح از پاریس می‌رود ده دوازده روزه و من و انتظام‌الملک هم رفتیم قدری گردش کردیم و شام خوردیم و بعد از شام هم گردش کردیم.

تقریبا همان احوال و حرکات که ایرانی‌ها در ایام محرم می‌کنند فرنگی‌ها در اعیاد می‌کنند الا این‌که عنوان این‌ها شادی و رقص و عیش است، عنوان آن‌ها عزاداری است. بعضی حرکات هم مثل آتش‌افروز دارند. در بولوار قدم به قدم کسانی نشسته بساطی گسترده و مردم دور آن‌ها جمع می‌شوند. یکی حقه‌بازی [شعبده‌بازی] می‌کند، یکی گنجفه می‌کشد و فال می‌گیرد، یکی اسباب‌بازی می‌فروشد. در کوچه‌ی کاستیکلیون مرد ژولیده‌ای را دیدم که دست چپ نداشت و دست راست او هم انگشت‌هایش به هم چسبیده مثل سم بعضی حیوانات شده بود و با همین دست قلمی گرفته نقاشی می‌کرد و مردم دور او جمع شده تماشا می‌کردند. خلاصه از این قبیل چیزها خیلی دیده می‌شود.

شب که برای خواب برمی‌گشتیم نزدیک نصف‌شب بود. در کوچه‌ی سنت‌هُنُرِه مقابل کلیسای سن‌رک مردم جمع شده بودند، دستگاهی مثل طاق‌نماهای ایران ساخته بودند. یک نفر با هارمونیوم دستی ساز می‌زد و مردم می‌رقصیدند. مرد با زن و مرد با مرد و زن با زن و زن با بچه و حالی داشتند و این ترتیب در تمام محلات و اکثر کوچه‌ها هست و منحصر به شب هم نیست. مسئله‌ی رقص در فرنگستان چیز غریبی است، چه اصراری دارند به این کار و تقریبا از لوازم می‌شمارند و هیچ عیبی ندارد که هر زنی با هر مردی برقصد، بلکه خلاف آن عیب است؛ یعنی اگر کسی نخواهد برقصد نقص دارد، مخصوصا جوان‌ها. لیکن رقص منحصر به جوان‌ها نیست، چه بسا پیرها دیده‌ام می‌رقصند و کلیتا پیرها در این‌جا از آثار پیری جز سفیدی مو و وضع بشره چیز دیگر ندارند و غالبا حال جوان‌ها را دارند؛ مگر این‌که در شیخوخت خیلی بالا رفته باشند.

 

منبع: یادداشت‌های روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، صص ۴۳۰ و ۴۳۱.

نظرات بینندگان