پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : باران باستانی - هر کس
خدایی دارد. خدایی که بزرگ است و توانا.خدایی که در هر شرایطی میتوان به
او رجوع کرد، با او سخن گفت و از او کمک خواست. گلایههای دل را پیش او
برد، شادی را با رحمت او پیوند زد و...
همه موجودات بنا به غریزه
خود به سمت خداوند حرکت میکنند.فطرت همه آدمیان، نور چراغ خداوند را در دل
آنها میتاباند.خدا بر همه یکسان میتابد.بنابراین نمیتوان گفت که خدا
برای یک عده هست و برای گروهی نیست.خدا برای همه هست و همه آدمها همان گونه
که گیاهان به سوی نور حرکت میکنند، آنها هم به سوی خدا حرکت میکنند.گاهی
شاید در این حرکت لُکنتی ایجاد شود، اما دل بیشتر آدمها آنقدر گوش به زنگ
است که با کوچکترین تلنگُری دوباره راهش را به سمت آفریدگار خود راست
میکند و البته راه رفتن در مسیر خداوند آداب و مناسکی دارد.هنرمندان و
بازیگران معمولاً زیر ذرهبین مردم هستند.بنا به هزار دلیل منطقی و
غیرمنطقی در میان عامه مردم چنین شایع شده که هنرمندان و بخصوص بازیگران و
آنهایی که در سینما کار میکنند به اصطلاح دین و ایمان درست و حسابی
ندارند.از ابتدای ماه رمضان امسال برنامهای به روی آنتن شبکه 4 سیما رفت
که میتوان آن را یکی از متفاوتترین برنامههای گفت و گو محور تلویزیون
دانست.برنامه «گفت و گوی تنهایی» هر شب یک هنرمند حوزه سینما و موسیقی را
مقابل دوربین مینشاند تا آنها از لحظاتی بگویند که با خداوند پیوند دوباره
مییابند و پیمان خود را با ذات آفرینش تجدید میکنند.
ذات گفت و گو
چنین است که اگر گفت و گو شونده و یا همان میهمان برنامه به اصطلاح اَدا در
بیاورد و خواسته باشد شخصیت خود را در پس شعارهای رنگی پنهان کند اگر در
سوال اول یا دوم دستش به اصطلاح رو نشود، در سوالات بعدی، مخاطب میفهمد که
او دارد از چیزهایی حرف میزند که به آنها باور ندارد.
دارد خود
واقعیاش را مخفی میکند. اما میهمانان «گفت و گوی تنهایی» تا اینجای کار
نشان دادهاند که مخفیبازی نمیکنند و شعار هم نمیدهند. مثلاً چه کسی
میتواند باور کند که شهاب حسینی روی صندلی «گفت و گوی تنهایی» نشست و 45
دقیقه با زبانی سلیس شعار داد؟ شهاب حسینی مقابل دوربین این برنامه نشست و
رو به میلیونها بیننده از باورهایش گفت، از اینکه خدا هر لحظه با
اوست.خداوندگار همیشه او را میبیند و او را به مسیری میبرد که خیر و
صلاحش در آن است.
ستاره اسکندری، حالا دیگر یکی از ستارههای محبوب
تلویزیون و سینماست، بچه تربت حیدریه و بزرگ شده کاشمر است برای همین ذات
کویر و شبهای پرستارهاش را میشناسد. شبهای پرستارهای که خدا را به او
نشان دادهاند.
جز ایمان و صداقت چه چیزی میتواند همایون اسعدیان را
وادارد که مقابل دوربین گریه کند و بگوید، آن قدر سرش به روزمرگیهای زندگی
گرم شده که دیگر حتی فرصت نمیکند به دیدار مادرش برود. سخنان اسعدیان در
«گفت و گوی تنهایی»، ذات مومن این کارگردان را نشان داد.ذاتی که او را به
ساخت فیلمی مانند «طلا و مس» رهنمون شد. اگر ایمان نباشد چگونه میتوان از
عشقی فیلم ساخت که پایش در خاک خداست؟
حمید نعمتا... با فیلمها و
سریالی که ساخته، نشان داده صادق است و به باورهایش ایمان دارد و جامعهاش
را میشناسد و نیازهای مردمش را میفهمد. این کارگردان با این نوع نگرش
میآید مقابل دوربین «گفت و گوی تنهایی» رک و راست میگوید: اهل چاخان
نیست. اهل باور است.
در تیتراژ «گفت و گوی تنهایی»، رضا کیانیان رو به
دوربین میگوید: یا ضامن آهو.... ! او به این گفته اعتقاد دارد.او در اوقات
تنهایی و دلگیری به ضامن آهو پناه میبرد.این را همه آنهایی که کیانیان را
میشناسند میگویند.فقط یک باور قلبی میتواند یک مومن را به حرم آقا امام
رضا(ع) بکشاند و او را آرام کند.
«گفت و گوی تنهایی» بینندگان خاص خود
را دارد،آنهایی که در خلوت و به دور از نیازهای زمینی برای شفای قلب خود از
آفریدگار درخواست کمک میکنند.