کد خبر: ۸۷۴۲۱۳
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۱۸ تير ۱۴۰۴

خاطرات محمود فروغی؛ قسمت چهار: ماجرای عصبانی شدن فروغی از دست علیرضا پهلوی/ فروغی به شاهزاده گفت یا برو یا مثل موش از مملکت می‌اندازمت بیرون

یکی از نادر وقت هابی بود که دیدم مرحوم فروغی عصبانی شدند گفتند برو بهش بگو یا برو یا می‌آیم مثل موش دمت را می‌گیرم از مملکت می‌اندازمت بیرون؛ ما‌ها را میگوئید ما‌ها مثل موش نشستیم سرجایمان صدای‌مان دیگر در نیامد شاید یک ربع طول نکشیدش آن علی اکبر برگشت گفتش که قربان سرلشکر بوذرجمهری می‌گویند که والا حضرت تشریف بردند
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: محمود فروغی فرزند محمدعلی فروغی نخست‌وزیر دوران پهلوی بود. وی فارغ‌التحصیل دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران و از کارمندان وزارت خارجه بود. او در دوران خدمت خود سرکنسول ایران در نیویورک، سفیر ایران در برزیل و سوئیس و آمریکا و افغانستان، معاون وزارت امور خارجه و کفیل وزارت امور خارجه بود.

خاطرتان می‌آید نه آذر ۱۳۱۴ به من فرمودید که تلفن کن به شکوه الملک که رئیس دفتر رضا شاه بود که من برای یک امری می‌خواهم بیایم. رفتند استعفا را دادند، این عین آن متن است که عین متن تقریباً  شبیه یک تکه‌اش نه همه‌اش این تکه‌اش یادم می‌آید که نظر به کسالت مزاج، شما هم همینطوری استعفا دادید هیچ فکر می‌کردید شش سال پیش که همین کسالت مزاج را باید اعلیحضرت بهانه کنند بروند گفتند عجب من ملتفت به این مطلب نشده بودم که ما همانجا از رویش هم برادر بزرگ من محسن یک عکس گرفتش که ما داشتیم این را که اگر این سند رفت عکسش با دوربین هم عکس گرفت نه مثل فتوکپی‌های امروز با دوربین یک عکس گرفت. س - امضاء شده بود یا هنوز امضاء نشده بود؟

 ج - امضاء شده بود بله خط مرحوم فروغی است امضاء امضای رضاشاه معلوم می‌شود که صحبت‌هایشان کرده بودند گفته بود که شما بنویسید من امضاء کنم نوشتند. امضاء کرد که متنش را دارید دیگر می‌دانید چی چیه. خب هنوز کسالت دارند دیدیم رفتند توی اتاق حاج مشیرا السلطنه آمد بیرون برود گفتیم آقاچه خبره گفت می‌رویم مجلس را تشکیل بدهیم. مجلس تشکیل دادند که خبر استعفا را بدهند تا فردایش اعلیحضرت بروند و قسم بخورند در آنجا، وزراء هم دیگر همه راه افتادند دیدیم بله همه الحمدالله دیگر رشید شدند سینه سپر کردند آمدند همه راه افتادند رفتند به مجلس آنجا است که آن گفته معروف سید یعقوب الخیرو فی ما وقع آقای دشتی سید یعقوب اینها شروع کردند دیگر به هتاکی‌ها نطق کردن‌ها همه دیگر سینه‌ها را سپر کردند آمدند بیرون بعد که برگشتند ما سرناهار بودیم

س-بعداز مجلس است این؟

ج - خیال می‌کنم بعداز مجلس حالا دیگر اینجا یک ذره دارد مخلوط می‌شود برایم در ضمن یادم می‌آید سرناهار نشسته بودیم که یک پیشخدمتی داشتیم به اسم علی اکبر؛ در زد آمد تو خطاب به عرض کردم باز پدرم آن بالا بود ما این ته نشسته بودیم گفتش که قربان سرلشکر بوذرجمهری عرض می‌کند که والاحضرت شاهپور علیرضا می‌فرمایند که من نمی‌روم هرجا برادرم هستند من هم آنجا می‌مانم. یکی از نادر وقت هابی بود که دیدم مرحوم فروغی عصبانی شدند گفتند برو بهش بگو یا برو یا می‌آیم مثل موش دمت را می‌گیرم از مملکت می‌اندازمت بیرون؛ ما‌ها را میگوئید ما‌ها مثل موش نشستیم سرجایمان صدای‌مان دیگر در نیامد شاید یک ربع طول نکشیدش آن علی اکبر برگشت گفتش که قربان سرلشکر بوذرجمهری می‌گویند که والا حضرت تشریف بردند؛ بنابراین تمام خانواده سلطنتی هم دیگر رفتند غیر از گویا والاحضرت اشرف که علتی داشتش و علیا حضرت ما در نمی‌دانم دیگر رفتند یا نه اینها هستش توی یادداشت‌ها. آنها هم رفتند فردا هم روزی بودش که مجلس تشکیل می‌شد و اعلیحضرت قسم می‌خوردند اینجا هم دو نکته جالب هست که یک نکته‌اش را من همیشه برای شاگرد‌های مؤسسه‌مان مال وزارت خارجه صحبت می‌کردم برای اینکه یک سرمشق محیط اداری سیاسی سالمی است.

 سرشب صحبت این بود که خب فردا باید چه جور مجلس تشکیل شود رئیس تشریفات وزارت خارجه آمد وبه او دستور دادند که خودم حاضر بودم که به او دستور دادند که وکلا که البته می‌آیند وزراء با یونیفورمشان آن عکس است. بایونیفورم می‌آیند معاونین وزارت خانه‌ها سفرا ووزراء مختار خارجه اینها را دعوت می‌کنند فردا بیایند. آن عده دیگربا ژاکت بقیه با ژاکت آنهاییکه با یونیفورم آمدند. بعد از این رفتش از آنجا رفت و بعد از یکی دو ساعت بعد تلفن کردی باز من پای تلفن بودم گفت به ایشان عرض کنید که سفیر روس و وزیر مختار انگلیس آنوقت سفیر نداشتیم وزیر مختارانگلیس می‌گویند مال انگلیس. س - آن (؟) Reader Sir - Sir

ج-بله

من آمدم گفتم گفتند به ایشان بگوئید کی به شما گفته بود سفرا و وزیر مختار‌ها را دعوت کنید امریست داخلی مملکت خارجی را چرا دعوت کردند؟ مرا میگوئید اصلاً مبهوت آخر خودم بودم که شما گفتید من که جرات نمی‌کردم حرف بزنم رفتم پای تلفن بهش گفتم فرمودند کی گفته بود شما سفرا و وزرای مختار خارجه را دعوت کنید؟ گفتیم امر داخلی مملکت است فقط ایرانی‌ها باشند می‌دانید جواب چی داد؟ گفت عرض کنید خیلی معذرت می‌خواهم طلب بخشش دارم من نفهمیده عملی کردم معذرت می‌خواهم حالا ترتیبش را می‌دهم. شما ببینید این‌ها چه جور با هم حرف می‌زدند یعنی نخست وزیر حق ندارد اشتباه کند ولی رئیس تشریفات اگر اشتباه کرد که مانعی ندارد اصلاح می‌شود و سفرا را البته دعوت نکردند در این جلسه و آن روز در واقع اتومبیل اعلیحضرت را مردم روی دست بردند به مجلس.

 س - همین را می‌خواستم سؤال کنم که این راست بوده یا نبوده؟ چون. ج - بله.

نظرات بینندگان