arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۴۷۱۶۱
تاریخ انتشار: ۳۱ : ۱۳ - ۲۳ آذر ۱۳۹۰

همان بوی همیشگی

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
 کمیل سهیلی: چیزی به ساعت 11شب نمانده بود. همچنان در کوچه خیابان های کارگر جنوبی می گشتم. جز معدودی مغازه های مواد غذایی و فست فود، همه تعطیل کرده بودند و خیابان هم رفته رفته خلوت تر می شد. 

اطراف میدان قزوین، یک لبویی و لوبیای داغ فروشی را دیدم که هنوز لبوهایش انباشته روی هم، درست مثل صبح منتظر مشتری بود. اصلاً از مقدار لبو ها و لوبیا ها کم نشده بود. 

کمی که مرد را زیر نظر گرفتم دیدم گاری اش را تکانی داد... از سر کنجکاوی تعقیبش کردم... آخر این همه لوبیا و لبوی مانده چه می شود؟ نگه می دارد برای فردا؟ یا برای خانواده اش می برد؟ در هر دو صورت چقدر رقت انگیز است! 

تصور کردم خانواده ای را که مردشان هر شب کلی لوبیا و لبو برایشان می آورد هر شب شامشان لوبیا و لبو است. یا مردی را تصور می کنم که صبح زود از خانه بیرون زده و با اشتها به لبویی پول می دهد که شب قبل پخته شده ! شاید هم با قیمتی کمتر همه لبو ها و لوبیا ها را به کسی بفروشد؟... نه، بعید می دانم. 

مرد گاری اش را تکان داد و یک متر دور تر دوباره ایستاد... هیچ منطقی هم در این تغییر جایگاه ندیدم. مرد فقط منتظر بود... احتمالا روی پرسه گرد ها حساب ویژه ای کرده بود...
نظرات بینندگان