پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در
دوران دفاع مقدس، ظهر امروز مهمان برنامه زنده «نیمروز» از شبکه سوم سیما
بود.
به گزارش سرویس سیاسی "انتخاب" به نقل از تابناک، محسن رضایی که به مناسبت گرامیداشت هفته
دفاع مقدس در این برنامه حضور یافته بود، پیرامون مباحثی چون، علت آغاز و
پایان جنگ، اختلافات سیاسی، مدیریتی و تخصصی دوران دفاع مقدس، دلایل تداوم
جنگ پس از فتح خرمشهر، نامهنگاریهای وی به حضرت امام(ره) و... به اظهار
نظر پرداخت که خلاصهای از آن به شرح زیر است:
علت آغاز جنگ
علت
مهم وقوع جنگ تحمیلی علیه ایران را باید در اصل وقوع انقلاب و آرمان های
آن جستجو کرد، در واقع استکبار شرق و غرب با عاملیت صدام، جنگ را آغاز کرد
تا انقلاب اسلامی و اهداف آن را ناکام بگذارد.
ناگفتهها...
ناگفتههای
بسیاری از دوران دفاع مقدس وجود دارد که بخشهایی از آن تنها برای نسلهای
بعدی ناگفته مانده، ولی بخشهایی هم هست که حتی همان نسل حاضر در آن دوران
هم آنها را نشنیدهاند.
برای نمونه، بیشتر بخشهای مدیریتی جنگ
ناگفته مانده که من همواره از ترس سیاسی شدن و برخوردهای غیرمنصفانه با آن،
به آنها راه نیافتهام، ولی میخواهم به مرور آنها را بازگو کنم.
نکته
مهمی که در این باره باید بدان توجه داشت، این که به ویژه در سال نخست
جنگ، بیشتر اختلافات سیاسی بود و بنیصدر و همفکرانش بدون توجه به ابعاد
گسترده هجوم دشمن و لزوم همدلی میان مسئولین، در دو جبهه سیاسی و جبههها
همواره بر طبل تفرقه میکوبیدند که نتایج سال اول جنگ گویای آن است.
این
در حالی است که در سالهای بعدی بیشتر اختلافات فنی و تخصصی بود که به
دلیل اختلاف فضای موجود میان برادران ارتش با بچههای سپاه و بسیج پدید
میآمد، ولی از آنجا که دغدغه همه یکی بود، این اختلافات اتفاقا باعث بهتر
انجام شدن کارها میشد.
دلایل شکست در برخی عملیاتها
باید
توجه داشت در هر جنگی هم شکست هست و هم پیروزی و برای همین، ما هم در این
هشت سال در مقاطعی پیروز میدان بودیم و در مقاطعی با شکست مواجه میشدیم،
چنانکه روی هم رفته، پنج،شش سال از طول جنگ را ما در حال تهاجم و پس گرفتن
خاک کشور بودیم و عراق تنها یک سال و نیم در وضعیت تهاجم بود.
اما
هم در شکستها و هم در پیروزیها یک سلسله عواملی دست به دست هم میداد.
مثلا در کربلای 4 عوامل منافقین به کمک جاسوسی ماهوارههای آمریکایی، سبب
لو رفتن عملیات و شکست آن شد یا در عملیات رمضان و... ولی نکته مهم آن است
که در مجموع و در پایان جنگ، این ما بودیم که سرافرازانه پیروز شدیم.
ماجرای نامههای من به امام
من
نزدیک چهارصد صفحه نامه به امام(ره) دارم که بیش از 95 درصد آنها هنوز
منتشر نشده است و هر جا احساس نیاز کنم، به مرور آنها را منتشر خواهم کرد.
اما
درباره پایان جنگ، یکی از آن نامههایی که برخی گمان میکنند من به امام
نوشته ام، نامه مهمی است که من به جناب آقای هاشمی نوشتهام که ظاهرا ایشان
آن نامه را به امام دادهاند.
محتوای
آن نامه اساسا درباره قطعنامه نبود، چون شخصا در آن مقطع موافق قطعنامه
نبودم و در آن نامه، تنها در مورد امکانات مورد نیاز برای ادامه کار صحبت
کرده بودم و خطاب به آقای هاشمی به عنوان فرمانده جنگ، گفته بودم که ما
برای تداوم کار، نیاز به چنین امکاناتی داریم؛ این همان نامهای است که
برخی آن را با عنوان نامه رضایی به امام برای پذیرش قطعنامه طرح میکنند.
دلایل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر
نخست
اینکه در آن زمان، هرچند خرمشهر به لطف خداوند آزاد شده بود، اما همچنان
هزاران کیلومترمربع از زمینهای ما دست دشمن بود... مانند موسیان، نفتشهر
و... و اینکه برخی مدعیاند که جنگ در آن زمان باید پایان میپذیرفت، عمدا
یا سهوا از این نکته عبور میکنند.
دوم آنکه جنگ قاعدتا تنها با
پذیرفتن بینالمللی مرزها ـ همان قرارداد معروف 1967 الجزایر ـ پایان
میپذیرفت و بنابراین نمیشد بدون تعیین تکلیف مرزها دست از جنگ بکشیم؛
افزون بر اینکه مثل روز روشن بود که عراق مترصد این مسأله بود تا به
بازسازی قوای خود پرداخته و دوباره حمله کند.
از
سویی، هنوز هم که هنوز است، هیچ سند و مدرکی از سوی کسانی که مدعیاند
عراق حاضر به پایان جنگ و پرداخت غرامت به ما بوده ارایه نشده و تنها مستند
اینها حرفی است که یک مقام سعودی در دیدار با سفیر ما گفته بود که البته
هیچ ارزشی نداشت.
دلایل ناکامیهای سال سوم جنگ
در
مقطعی از جنگ، ما دچار ناکامیهایی شدیم. دلیل عمده آن هم این بود که
نیروهای عراقی با کمک گسترده مالی ـ تسلیحاتی آمریکا، کشورهای اروپایی و
اعراب رشد و بازسازی شده بودند، ولی ما چنین امکانی را نداشتیم؛ بنابراین،
ما تنها به فکر ابتکارات افتادیم و مثلا از رودخانهها و باتلاقها استفاده
کردیم و محور عملیاتها را چنین جاهایی تعیین میکردیم تا آنها نتوانند از
امکاناتشان بهره ببرند.
چه اتفاقی با حضور شما در سپاه افتاد؟
پس
از ابلاغ حکم حضرت امام(ره) به من، مبنی بر پذیرفتن فرماندهی کل سپاه،
رمز اصلی کلام امام(ره) را در تأکید ایشان بر بهرهمندی از «انسانها»
یافتم؛ بنابراین، بچههای انقلابی را پیدا کردیم و به اینها که هر کدام
سی، چهل نفر نیرو داشتند، گفتیم بروند تیپ و بعدا لشکر درست کنند.
مثلا
همت را که در پاوه مستقر بود، خرازی را که در دارخوین بود، باکری را که در
اهواز حضور داشت و... جمع کردیم و همین شد که به مرور تیپها و لشکرهای
گوناگون توسط همین بچههای بی ادعا تشکیل شد و سرنوشت جنگ تغییر کرد.
البته
برخی همیشه میپرسند که چگونه شما و این نیروهای جوان ـ عمدتا بین بیست تا
سی سال ـ که قاعدتا هم بی تجربه بودند، توانستید جنگ را اداره کنید؟
در
این باره باید گفت که اینها همه از مبارزین پیش از انقلاب بودند و هنر
امام(ره) این بود که زمینه را برای جوانان فراهم کرد تا بتوانند بیایند،
اشتباه کنند، در مدت کوتاهی اشتباه خود را جبران کنند و سرانجام خود را
نشان دهند و همین شد که این جوانان با رشادتهایشان در تاریخ این کشور
ماندگار شدند.
نقل مکان به مجمع تشخیص مصلحت نظام از سپاه و نامه 18/6/76 رهبر انقلاب
ورود
من به سپاه از سر تکلیف و برای مبارزه با دشمنان بود و پس از پایان جنگ با
توجه به اینکه احساس میکردم، اکنون کشور در موقعیتی دیگر به کمک من نیاز
دارد، با تغییر رشته از مکانیک به اقتصاد، ادامه تحصیل دادم و با اینکه
تصمیم خود را گرفته بودم، با توجه به شرایط پیش آمده ـ ارتحال حضرت
امام(ره) ـ با ترس از اینکه رفتن من از سپاه ممکن است دستاویزی باشد برای
مخالفین و دشمنان نظام، صبر کردم و سه سال بعد خدمت رهبر انقلاب رسیدم و
مسأله را با ایشان در میان گذاشتم.
ایشان به من فرمودند که الآن به
صلاح نیست و هر موقع وقتش شد، به شما می گویم که این مسأله تا چند سال بعد
مسکوت ماند تا اینکه ایشان مرا خواستند و از دلایلم برای این کار پرسیدند و
پس از شنیدن دلایل من فرمودند که قانع شدم. پس از آن روز هم تا زمانی که
جایگزینی پیدا کنند، من ماندم و سپس با نظر ایشان به دبیرخانه مجمع تشخیص
مصلحت نظام رفتم که البته نامه محبت آمیز ایشان در تاریخ هجدهم شهریور سال
76 موید این مسأله است.
البته من به زودی همه این ماجرا را در کتاب خاطرات خود با مستندات موجود منتشر خواهم کرد.