سرویس تاریخ «انتخاب»؛ محمد بلوری (زاده ۱۳۱۵)، روزنامه نگار و مطبوعات ایران است. وی سابقه فعالیت در روزنامههای مختلف کشور را دارد و از پیشکسوتان مطبوعات محسوب میشود. وی برای مدتی در اوایل انقلاب سردبیر روزنامه کیهان و رئیس سندیکای مطبوعات در آخرین دوره آن بود. دبیر سرویس حوادث روزنامۀ ایران (۷۳ تا ۸۱)، دبیری روزنامۀ اعتماد و سردبیری ویژه نامههای حوادث روزنامه جام جم از جمله فعالیتهای او بوده است. وی نقش مطبوعاتی پررنگی در افشا قتلهای زنجیره ای داشت.
در آذر سال ۱۳۹۸ از کتاب «خاطرات شش دهه روزنامه نگاری» وی به همت مجله بخارا و نشر نی (ناشر این کتاب) که توسط سعید اردکان زاده یزدی تهیه شده بود، رونمایی شد.
«انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را منتشر کند.
--------------
در سال ۱۳۵۴ علت انتقال من با چشم بند از خانه شماره ده ساواک، به سلولی انفرادی در زندان اوین، گزارشم درباره جنگ ظفار بود. طی این جنگ، خون هزاران جوان ایرانی دور از وطن و در سرزمینی بیگانه در کوه و بیابان بر خاک غربت ریخت. اواخر آذر ۱۳۵۴ به عنوان خبرنگار روزنامه کیهان مأموریت پیدا کردم که همراه با گروهی از خبرنگاران روزنامههای دیگر عازم مناطق جنگی ظفار شوم و گزارشهایی برای کیهان از این استان جنگزده کشور عمان تهیه کنم. در حقیقت ساواک تأکید کرده بود در سفر به مناطق ظفار، خبرنگاران باید از پیروزیهای نظامیان ایران در این جنگ بنویسند، چون طی چهار سال جنگ ظفار رژیم ایران سعی کرده بود جزئیات این نبرد از افکار عمومی پنهان نگه داشته شود و ساواک به روزنامهها دستور داده بود خبری دربارهاش چاپ نکنند.
به سربازانی هم که به جبهههای این جنگ اعزام میشدند دستور داده شده بود رفتنشان به جنگی در خارج از کشور را از خانوادههایشان پنهان نگه دارند و به خانواده بگویند به مأموریتی در یکی از شهرهای ایران میروند. به همین خاطر هرگاه سربازانی از جبهه جنگ ظفار برای خانوادههایشان نامه مینوشتند، به دستور فرماندهان این نامهها جمعآوری میشد و پس از بازبینی دقیق با هواپیما به شیراز انتقال مییافت و دراین شهر از طریق پست به نشانی خانوادهها ارسال میشد تا گمان کنند این سربازان در یکی از اردوگاههای نظامی شیراز دارند آموزش میبینند.
ما خبرنگاران اعزامی آن روز صبح برای سفر به ظفار طبق قرار در کاخ جوانان جمع شدیم و سپس با یک هواپیمای غول پیکر نظامی سی ۱۳۰ از باند نظامی فرودگاه مهرآباد به سوی ظفار پرواز کردیم. این هواپیماها که در روزهای اوج جنگ به ظفار رفت و آمد میکردند سربازان یا تانکها و نفربرهای زرهی را به جبهه میرساندند و در بازگشت به ایران نقش تابوتهای پرنده را داشتند. در جریان پرواز از یک درجه دار نیروی هوایی که مسئول مراقبت از ما بود پرسیدم: «در اوج جنگ چه مأموریتهایی با این هواپیما انجام میدادید؟ » گفت با شدت یافتن جنگ، هربار که به ظفار پرواز داشتیم این هواپیما را پر از سرباز میکردیم و به جبههها میبردیم و در برگشت تقریباً به همان تعداد جنازه به تهران برمی گرداندیم.
پرسیدم جنازههای سربازان را که تحویل خانوادههایشان میدادند به آنها چه میگفتند؟ جواب داد: « میگفتند جوانشان در جریان مانور نظامی شهید شده زخمیهایی هم که به کشورمان انتقال میدادیم در بیمارستانهای ارتشی تهران و دیگر شهرها بستری میشدند و طبق توصیه فرماندهان ادعا میکردند در جریان تمرینات نظامی در اصفهان یا شیراز زخمی شدهاند. یادم هست در اوج جنگ از هر گردان نظامی که به جبهههای جنگ میرفتند نیمی شهید میشدند. به عنوان مثال از گردان قوچان حداقل یک سوم نفرات در جنگ با شورشیان ظفار کشته شدند و تقریباً از همۀ شهرها و پادگانهای نظامی نفراتی را به ظفار فرستادهاند. »
در ظفار هم از یک نظامی پرسیدم علت افزایش کشتههای سربازان ایرانی. چیست جواب داد: «یک علتش این بود که سربازان ما با شیوه کلاسیک نظامی باید میجنگیدند و با منطقه جنگی آشنایی نداشتند در صورتی که شورشیان ظفار در جنگ به شیوههایی چریکی عمل میکردند و مهمتر اینکه با موقعیت منطقه و کوهها و درهها وغارها آشنا بودند و از طریق غافلگیری و کمین کردن در پناهگاههای کوهستانی و گذر از پرتگاهها یا با تلهگذاریهای مختلف تلفاتی به نظامیان ما وارد میآوردند. » درباره این جنگ کلاسیک - چریکی کتابها باید نوشته میشد اما با وجود گذشت بیش از نیم قرن از واقعه جنگی جزئیات چنین جنگی برای افکار عمومی روشن نشده.
تحلیلگران از نظر تاریخی و سیاسی به تشریح این رویداد نپرداخته. اند با این حال خاطرات من - که به عنوان خبرنگار اعزامی بیش از ده روز در منطقة ظفار بودم - ممکن است جالب باشد. استان ظفار با نه شهر سرزمینی باستانی است و در جنوب کشور سلطان نشین عمان قرار دارد و صلاله مرکز این استان است ظفار با داشتن ذخایر زیرزمینی و معادن مختلف از جمله سفرههای ناگشوده نفت منطقهای سوق الجیشی در حاشیه تنگه هرمز است امروزه بیش از چهل درصد نفت کشهای جهان از این دالان تنگ دریایی می. گذرند در بخش ساحلی منطقه ظفار کوهستانی هست که از فراز آن میتوان بر دریا و تنگه هرمز اشراف داشت و با یک گروه نظامی میتوان این تنگه را به روی کشتیها بست. ایالت ظفار در جنوب عمان با یمن مرز مشترک دارد و دارای یک نوار ساحلی است این ایالت از شمال به عربستان و از جنوب به اقیانوس هند و از غرب به یمن محدود است. براساس نوشته، مورخان در زمان کورش بزرگ در قرن ششم قبل از میلاد عمان در محدوده ایران بزرگ بود و در دوران ساسانیان هم این سرزمین تحت سلطه آنان بوده است. سرزمین ظفار تا سال ۱۸۷۹ مستقل بود و رهبران قبایل محلی آن را اداره میکردند و سرانجام حکومت سلطان نشین عمان پس از سالها تلاش بر این سرزمین تسلط پیدا کرد.
مردم ظفار پس از جنگ جهانی دوم همچنان در فقر زندگی میکردند و عقب ماندگی دوران قبیلهای در این سرزمین همچنان باقی بود گسترهٔ مناطق کوهستانی از یک سو و وجود زمینهای بیابانی عقیم از سوی دیگر موانع کشاورزی در ظفار بودند و از صنعت و تولید هم اثری. نبود به همین خاطر مردان به ویژه جوانان برای کار به کشورهای حاشیه خلیج فارس میرفتند تا با دستمزدهای اندک به کارگری در تأسیسات نوظهور و روبه گسترش نفتی بپردازند همین کارگران اهل ظفار بودند که با افکار ناسیونالیستی عرب آشنایی پیدا کردند و در سال ۱۳۴۴ با همراهی گروههای دیگر جنبش آزادی بخش ظفار را با هدف استقلال این سرزمین تشکیل دادند و مبارزاتی را برای جدایی ظفار از دولت سلطنتی عمان آغاز کردند در سال ۱۳۴۷، در یمن جنوبی که هم مرز ایالت ظفار، بود گروهی از نظامیان طرفدار رژیم مائوئیستی چین اعلام استقلال کردند و جمهوری دموکراتیک یمن را بنیان نهادند.
سران کمونیست یمن جنوبی ابتدا شروع به کمک تسلیحاتی به جبهۀ آزادی بخش ظفار کردند و سپس به تدریج وارد تشکیلات سیاسی این جبهه شدند. در نخستین کنگرهای که سران جنبش آزادی بخش ظفار در یک منطقه کوهستانی تشکیل داده بودند، با تعیین کادر رهبری، جنبش گروههای سیاسی و نظامی را برای مبارزات رهایی بخش شکل دادند و هدف از فعالیت جنبش شروع انقلاب مسلحانه برای رهایی ظفار از حاکمیت عمان و استقلال کامل این ایالت اعلام شد. در سال ۱۳۴۴ که تلاش برای شروع انقلاب مسلحانه آغاز شده بود، ضمن مبارزه با رژیم سلطنتی، عمان یک نوک پیکان مبارزه قهرآمیز شورشیان هم متوجه انگلیس بود.
من برای عکسی که سردبیر در اختیارم گذاشته بود شرح کوتاهی نوشتم و یادآور شدم: «گوگوش، خواننده ایرانی در جریان سفر به ظفار برای اجرای برنامه به دعوت انگلیسیها به پایگاه آنها رفته و فرمانده انگلیسی به این مناسبت اسم محل استقرارشان را پایگاه گوگوش گذاشته است. » سردبیر هم نوشتهام را بی آن که نگاهش کند به بخش حروف چینی فرستاد تا به عنوان شرح عکس در صفحۀ آخر کیهان چاپ شود.