arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۶۴۲۵۲
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۲۵ بهمن ۱۴۰۲
خاطرات محمد بلوری شماره سی و یک؛

وقتی سراسر ظفار عمان به دست ارتش ایران افتاد

به گفته افسری که پیشاپیش گروه اول در دره فرود آمده بود، باران گلوله بود که از هر طرف به رویمان می‌بارید این افسر تعریف می‌کند زیر آتش دشمن پیشاپیش نفرات در میان علفزار می‌خزیدم و سربازان به دنبالم سینه کش می‌آمدند و گلوله‌ها در اطرافمان ساقه‌های علف را درو می‌کردند. دهمین هلیکوپتر که به آسمان دره رسید تا نفرات را پیاده کند، اینبار شورشیان تصمیم گرفتند آن را با سرنشینانش در هوا به خمپاره و مسلسل ببندند، اما خلبان توانست زیر این آتش از مهلکه دور شود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: محمد بلوری (زاده ۱۳۱۵)، روزنامه نگار و مطبوعات ایران است. وی سابقه فعالیت در روزنامه‌های مختلف کشور را دارد و از پیشکسوتان مطبوعات محسوب می‌شود. وی برای مدتی در اوایل انقلاب سردبیر روزنامه کیهان و رئیس سندیکای مطبوعات در آخرین دوره آن بود. دبیر سرویس حوادث روزنامۀ ایران (۷۳ تا ۸۱)، دبیری روزنامۀ اعتماد و سردبیری ویژه نامه‌های حوادث روزنامه جام جم از جمله فعالیت‌های او بوده است. وی نقش مطبوعاتی پررنگی در افشا قتل‌های زنجیر‌ه ای داشت.
در آذر سال ۱۳۹۸ از کتاب «خاطرات شش دهه روزنامه نگاری» وی به همت مجله بخارا و نشر نی (ناشر این کتاب) که توسط سعید اردکان زاده یزدی تهیه شده بود، رونمایی شد.

«انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب را منتشر کند.

قسمت ششم از جنگ ظفار

 

از قسمت قبل:

«درۀ شیر شیتی با همه غار‌هایش در اشغال دشمن بود و از آن طرف دره که مواضع ما مستقر بود نمی‌شد شلیک، کرد چون فاصله زیاد بود و موقعیت غار‌های شیر شیتی به گونه‌ای بود که گلوله‌های خمپاره انداز‌ها مؤثر واقع نمی‌شدند مناسب‌ترین اقدام این بود که از ناو‌های جنگی نیروی دریایی استفاده کنیم.»

اولین بار در تاریخ بود که نیرو‌های دریایی و هوایی و زمینی ما عملیات مشترکی انجام می‌دادند. نیروی دریایی ما همان روز از دریا مواضع دشمن را زیر آتش گرفت تا هیچ شورشی و سربازی از آن سو وارد عملیات نشود پس از تسلط بر تپه ۵۸۷، سربازانی از یمن جنوبی را دیده بودیم که در میان شورشیان ظفار می‌جنگیدند. ما می‌خواستیم در پای تپه ۵۸۷ سربازانی را با هلیکوپتر در میان دره پیاده کنیم در حالی که غار‌های شیر شیتی همچون حجره‌هایی بر سینه دیواره‌های دره قرار داشتند و در دهانه هر غار یک شورشی با تیربار موضع گرفته بود تا سربازانی را که با هلیکوپتر در اعماق دره پیاده می‌کنیم به رگبار ببندند.

قرار شد هلیکوپتری بر فراز دره پرواز کند و یکی از افسران از هلیکوپتر در قعر دره فرود بیاید. تعدادی از سربازان را هم به عنوان پیشرو انتخاب کردند که حکم پیشمرگان را داشتند این‌ها می‌بایست پس از پریدن هر سرباز به اعماق دره از داخل هلیکوپتر از او حفاظت کنند و هر سرباز فرود آمده محل پیاده شدن بقیه نفرات را آماده کند. در داخل دره درختان کهن سال جنگلی فراوانی بود. مشکل عمده در اولین مرحلهٔ نبرد فرود هلیکوپتر در دره و در میان درختان بود چون بیم آن می‌رفت که با برخورد ملخ‌ها با شاخه‌های درختان سقوط کند. سربازان قرار گذاشتند وقتی هلیکوپتر به وسط مواضع دشمن در داخل دره رسید در فاصلهٔ معینی از زمین قرار بگیرد و آن‌ها از ارتفاع چندمتری به زمین بپرند و به سوی غار‌ها در پای دیوارهٔ صخره‌ای دره پیش روی کنند.

ساعت هشت صبح روز ۲۵ مهر می‌بایست سربازان پیشگام در پایین تپه ۵۸۷ در اعماق دره شیر شیتی از هلیکوپتر پایین بپرند چند هلیکوپتر دیگر هم با سربازانی از شب قبل آماده پرواز از پایگاه بودند، تا آن‌ها را در کنار دسته اول در دره پیاده کنند. صبح در ساعت معین اولین هلیکوپتر بر فراز دره به پرواز درآمد و بعد نفرات یکی بعد از دیگری به اعماق دره پریدند در حالی که آتش دشمن ادامه داشت. دقیقه‌ای بعد هلیکوپتر دیگری از راه رسید و سربازانش را در دره پیاده. کرد سومی و چهارمی هم رسیدند. هر کدام که دور می‌شد یک دقیقه بعد هلیکوپتر دیگری از راه می‌رسید و سربازان در پناه آتش ناوگان نیروی دریایی در دره فرود می‌آمدند وقتی هلیکوپتر نهم می‌خواست سربازانش را پیاده کند، یکباره دشمن از دهانه غار‌های دیواره اطراف شدیدتر از قبل به سوی نیرو‌های فرود آمده در دره شلیک کرد.

به گفته افسری که پیشاپیش گروه اول در دره فرود آمده بود، باران گلوله بود که از هر طرف به رویمان می‌بارید این افسر تعریف می‌کند «زیر آتش دشمن پیشاپیش نفرات در میان علفزار می‌خزیدم و سربازان به دنبالم سینه کش می‌آمدند و گلوله‌ها در اطرافمان ساقه‌های علف را درو می‌کردند. دهمین هلیکوپتر که به آسمان دره رسید تا نفرات را پیاده کند، اینبار شورشیان تصمیم گرفتند آن را با سرنشینانش در هوا به خمپاره و مسلسل ببندند اما خلبان توانست زیر این آتش از مهلکه دور شود و هلیکوپتر‌های دیگر هم که منتظر بودند نفرات را در میان دره پیاده کنند از صحنه دور شدند و همگی منتظر فرصت ماندند.

همه ما درون دره بدون هیچ پشتیبانی زیر باران تند گلوله قرار داشتیم که از دو دهانه غار به روی ما می‌بارید و ما به روی سینه به زمین چسبیده بودیم و سعی می‌کردیم خودمان را در میان انبوه علفزار پنهان کنیم چنان بارانی از گلوله بر سرمان می‌بارید که با چنگ و ناخن زمین را می‌کندیم و حتی قلوه سنگی را مقابل سرمان می‌گرفتیم تا مانع اصابت گلوله‌ها به ما شود.

در چنین وضعی سینه خیز در علفزار پیش می‌رفتیم تا به مواضع دشمن نزدیکتر شویم. بیم از جانمان نبود که به زمین چنگ می‌زدیم تا تپه خاکی کوچکی مقابل سرمان درست کنیم یا با چند قلوه سنگ جان پناهی برای خودمان بسازیم - در واقع نگران این بودیم که تا رسیدن هلیکوپتر‌های دهم و یازدهم و رسیدن نیروی کمکی همه‌مان از میان برویم و تصرف، دره این آخرین پناهگاه دفاعی، دشمن عقب بیفتد در اطرافم بچه‌ها را می‌دیدم که با اصابت گلوله‌هایی از پا در می‌آمدند. با کشته شدن یکی‌شان هم رزم دیگری جایش را می‌گرفت و سینه خیز به پیش روی ادامه می‌داد متوجه شدم که با تکان خوردن ساقه‌های بلند علف در نقطه‌ای دشمن از ارتفاع بلندی همان نقطه را به رگبار می‌بندد، درصورتی که ناگزیر تلاش می‌کردیم به پیش روی ادامه بدهیم چون توقف و انتظار در حکم مرگ بود درحالی که سینه بر زمین می‌فشردیم فرمانده و افسران دیگر در یکی از سنگر‌های بیرون از دره شیر شیتی به فکر بودند که چگونه نیرو‌های کمکی را وارد دره کنند و ما در اعماق دره زیر باران گلوله زمین گیر شده بودیم.

چند ساعت بعد تصمیم گرفتند با سه هلیکوپتر دیگر نیرو‌هایی برای کمک به محاصره شدگان بفرستند، اما به محض این که اولین هلیکوپتر بر فراز دره نزدیک شد با حمله شدید دشمن مجبور به ترک منطقه می‌شد. سربازانی که در تنگنای دره در محاصره دشمن مانده بودند در برابر رگبار دشمن مقاومت می‌کردند و رابطه‌شان از هر طرف با نیرو‌های خودی قطع شده بود. مهمات گروه محاصره شده در میان دره برای ادامه مقاومت تا رسیدن نیرو‌هایی کمکی کافی نبود و فشنگ‌هایشان در صورت ادامه این محاصره در اندک مدتی به پایان می‌رسید.

در شورای فرماندهی تصمیم گرفتند به سرعت از راه زمین نیروی کمکی. بفرستند فرمانده کل تصمیم گرفت نیرو‌های کمکی پیاده و دور از دید دشمن از میان انبوه درختان در شیب تند و صخره‌ای دره پایین بروند تا گروه محاصره شده را نجات دهند و بعد هلیکوپتر‌ها بتوانند با پرواز بر فراز دره سپاهیان بیشتری را برای تصرف این دره به پایین بفرستند این نیرو‌های کمکی به سمت لبه امن دره راه افتادند و چند دقیقه بعد فرمانده این گروه کمکی با بیسیم به مرکز فرماندهی خبر داد: "ما لب پرتگاه دره رسید‌هایم و آماده‌ایم از صخره‌ها فرود بیاییم" فرماندهان مستقر در پایگاه پرسیدند: "گذشتن از سراشیب و رسیدن به ته دره چند دقیقه طول می‌کشد؟

افسر فرمانده گروه جواب حیرت‌آوری داد که برای حاضران در پایگاه مانستون بسیار تلخ و ناگوار بود. گفت: « به خاطر عمق دره پایین رفتن نیروی پیاده از لب پرتگاه تا رسیدن به پایین دره شش ساعت زمان می‌خواهد. » به راستی دره شیر شیتی چنان عمقی داشت که هرگاه از لب پرتگاه به تماشای عمق دره می‌ایستادیم درختان تناور در پایین این دره همچون یک نهال کوچک به نظر می‌رسیدند. یکی از فرماندهان پایگاه مانستون می‌گفت: «ما نمی‌توانستیم شش ساعت منتظر بمانیم تا نیروی لحظه کمکی به پایین دره. برسد سربازانمان در میانه دره در محاصره دشمن مانده بودند و شورشیان آن‌ها را از دهانه غار‌ها و از میان درختان به گلوله می‌بستند و هر ا ممکن بود فشنگ‌های سربازان زمین گیر شده ما تمام شود. اما چه کار می‌توانستیم برای پشتیبانی از آن‌ها بکنیم؟ مجبور بودیم سربازانی را با هلیکوپتر در دره پیاده کنیم. » سه فروند هلیکوپتر با یک سری سرباز همان طور در آسمان می‌چرخیدند و منتظر تصمیم فرماندهان بودند این هلیکوپتر‌ها سه بار تصمیم گرفتند سربازان را در میان دره پیاده کنند اما هربار که به دهانۀ دره رسیدند با آتش دشمن روبه رو شدند و به ناچار عقب نشینی کردند و به حال پرواز در آسمان در انتظار ماندند تا در فرصت مناسبی سربازان را در اعماق دره پیاده کنند.

در این میان باید یاد کنم از سرگرد جولایی خلبان یکی از هلیکوپتر‌ها که دست به عملیات خطرناک و شجاعانه‌ای زد سرگرد هنگام پرواز از مسیر گلوله‌ها کانون آتش اصلی دشمن را تشخیص داد و دید که در دو غار در سینه کش دیوارهٔ دره یک مسلسل و یک دهانه تیربار کار گذاشته‌اند و با رگبار پیاپی به طرف هلیکوپتر‌ها شلیک می‌کنند و مانع نزدیک شدن آن‌ها به دره و تخلیه نیرو‌های کمکی می‌شوند. سرگرد با محاسبه‌ای تشخیص داده بود اگر از روبه رو حمله کند، باید رو به پایین شیرجه برود و در مدت چند ثانیه دهانۀ هردو غار را به آتش بکشد و، بعد با چرخشی رو به بالا هلیکوپتر چنان از سینه کش دیواره صخره‌ای دره رو به آسمان اوج بگیرد که با لبه دیواره برخورد نکند. نظامیانی که فاجعۀ برخورد هلیکوپتر با دیواره سنگی را پیش‌بینی می‌کردند حیرت‌زده دیدند سرگرد خلبان پس از به گلوله بستن دهانۀ دو غار چنان با مهارت از آن تنگنا نجات یافت که هنگام اوج گرفتن از دهانه دره سینه هلیکوپتر فقط دوسه بند انگشت با لبه دیواره غار فاصله داشت آتش اصلی دشمن فرو نشست و هلیکوپتر‌ها فرصت پیدا کردند با فرود در دره سربازان کمکی را پیاده کنند. در نبردی چند ساعته آخرین پایگاه دشمن سقوط کرد و سراسر ظفار به تصرف سپاهیان درآمد.

ادامه دارد...

 

نظرات بینندگان