
سرویس تاریخ «انتخاب» کتاب پیر پرنیان اندیش، جمعآوری خاطرات هوشنگ ابتهاج توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در سال ۱۳۹۱ توسط انتشارات سخن منتشر شد. هوشنگ ابتهاج در این کتاب به خاطرات خود در مواجهه با سؤالات گردآورندگان میپردازد. این کتاب در دو جلد و بیش از هزار صفحه منتشر شده است. «انتخاب» روزانه بخشهایی کوتاه از این کتاب را در سی قسمت برای علاقهمندان به تاریخ منتشر خواهد کرد.
چند پرسش درباره چاووش
مقالهای درباره تاریخچه چاووش خواندم نکتههایی به سایه نسبت داده شده بود. این نکتهها را با سایه در میان گذاشتم خیلی تمایلی به گفتگو در این موضع نشان نداد. استدلالش این بود که امروز ۲۳ تیرماه ۱۳۹۰، اوضاع و احوالیه که وجداناً شما نمیتونین حتی حقایق رو بگین برای اینکه وارد دعوایی میشین با گفتن این حقایق و هر جا که دست بذارین یه جای دیگه خراب میشه.
کلی با سایه کلنجار رفتم تا حاضر شد به سؤالهای من جواب بدهد. مجملی بی آب و رنگ از گفتگوهایمان را نقل میکنم. ان شاء الله که به کسی بر نخورد.
- لطفاً درباره کنسرت دانشگاه ملی، نوار سپیده و ضمیمههای سیاسی این کنسرت توضیح بدید
در آذر ۵۸ این کنسرت معروف برگزار شد، ما رفتیم تو سالن، بچههای دمکرات دانشگاه این کنسرتو برگزار کرده بودند رفتیم تو سالن و دیدیم که شعارهای حزب توده ایران هست.
- آیا شما خبر داشتین از این قضایا؟
نه، واقعاً هیچ خبری نداشتم واقعاً خبر نداشتم ببینید من درباره این کنسرت هیچ قراری با هیچ کس نذاشتم تا اونجایی که من میدونم آقای لطفی سرپرستی این کارو داشت. من همون وضعی رو که در چاووش داشتم طبعاً درباره این کنسرت هم همین نظرو داشتم... من دیدم آدمها میآن به چاووش و روزنامه شونو جا میذارن من این طوری تعبیر میکنم و نمیگم که روزنامه هاشونو میآوردن و برای تبلیغ روی میز هال چاووش میذاشتن. من گفتم کسی روزنامهاش رو جا نذاره. اگه جا بذاره و بره، ما این روزنامه رو جمع میکنیم من نمیخواستم که چاووش آلوده سیاست روز باشه. هیچ فرقی هم نمیکرد که از چه حزب و گروهی باشه. آقای عظیمی برکنار نگه داشتن چاووش از سیاست روز، تو اون فضای اجتماعی کار خیلی سختی بود.
پوزخندی میزند و چند لحظهای سکوت میکند...
یه روز ما طبری رو دعوت کردیم به چاووش طبری هم اومد و راجع به موسیقی صحبت کرد نه راجع به مسائل سیاسی من اونجا با اینکه میشناختم این آدمو، اصلاً حیرت کردم از اطلاعات این آدم مثل یه دایرةالمعارف موسیقی جهان و ایران بود. خیلی هم با تواضع حرف میزد یه دفعه یکی از بچهها که اون موقع جزء چپهای چریکی بود و بود و خیلی هم بچه خوبی بود پا شد سر مارکسیسم با طبری یکی به دو کردن. طبری که چهرۀ جهانی مارکسیسم بود یعنی در مجمع جهانی که مارکسیستهای درجه اول دنیا جمع میشدن به حرف طبری توجه میکردن. بعد این بچه شروع کرد که مارکس اونجا چنین گفت و چنان گفت. من دیدم که طبری سرخ شد و یک نگاهی کرد به من و گفت من اینجا نیومدم که برای حزب خودم تبلیغ بکنم دوستان - باز من و لطفی رو نگاه کرد - از من دعوت کردن و من هم غنیمت دونستم که بیام با شما اهل موسیقی از نزدیک آشنا بشم. کارهای شما رو شنیده بودم و فلان... من یه فعال سیاسی هستم ولی اینجا برای کار سیاسی نیومدم. شما دارید منو میکشونین به چیزی که دلخواه من نیست و مصلحت هم نمیدونم که در این کانون هنری مسائل روز سیاسی مطرح بشه ولی اگه اصرار دارید من جوابتونو میدم حالا همین چند تا جمله رو مگه اون رفیق ما گذاشت که طبری بگه پشت سر هم جمله شو میبرید نخیر آقا فلان شد، حزب اونجا در سال هزار و سیصد و فلان فلان حرفو زد من دیدم طبری داره بی تاب میشه! از محدود مواردی بود که من بی تابی طبری رو میدیدم اما خیلی زود افتاد رو همون غلطک خودش و مثل همیشه با آرامش و مهربانی شروع کرد به حرف زدن و حرفهای پراکنده رفیق ما رو طبقهبندی کرد و جواب داد در عین حال معلمی هم میکرد و آداب مباحثه رو به او یاد میداد که تو باید به ی، خیلی هم دقیق گوش کنی تا بتونی اشکالهاشو بگیری بعد هم آخر حرفهاش عذرخواهی کرد که ببخشید من پرحرفی کردم و توضیح اضافی دادم. چند لحظهای سکوت میکند. گرمای هوا باعث شده که شرشر عرق بریزد. طبری خیلی خصوصیات اخلاقی عجیب و غریبی داشت خیلی با احترام و محبت با آدمی که باهاش مخالفت میکرد رفتار میکرد؛ اصلاً یک سرشت مهربان غیر متجاوزی داشت... شما نمیدونید اون دوست ما اون روز چه رفتاری با طبری کرد... یه فضای سیاسی عجیب و غریبی بود به هر حال در این کنسرت دانشگاه ملی اصلاً من دخالتی نداشتم. ولی در تمام تمرینها بودم.
- چه کسی از افراد گروه به این پوسترها و شعارها اعتراض داشت؟
فقط آقای شجریان اعتراض کرد و گفت این به نمایش سیاسیه و اصلاً میخواست کنسرت اجرا نشه. آقای شجریان اون موقع عقاید سیاسی متفاوتی با ما داشت... ضمناً شجریان به من هم اعتراض نکرد چون با من چنین مناسباتی نداشت. بعد من رفتم به چند نفری که اونجا ایستاده بودن و هیچ کدومشونو هم نمیشناختم ولی به نظر میاومد کارگزار این کنسرت هستن گفتم اگه فردا شب این بساط باشه ما دیگه کنسرت نمیدیم.
ادامه دارد...