پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
این مرد گفت: اهل گنبد هستم و از همان دوران نوجوانی به کارگری و کشاورزی مشغول بودم؛ اما حدود ۸ سال پیش به خاطر کمبود کار در شهرستان محل زندگی و مشکلات اقتصادی و مالی به ناچار برای کسب درآمد بیشتر به مشهد آمدم. ابتدا به صورت هفتگی یا ماهانه کارگری میکردم و بعد با پول هایی که پس انداز کرده بودم، به شهرستان خودم میرفتم و حدوداً یک هفته یا ۱۰ روز آن جا روزگار می گذراندم و اندک اندوختهای را که داشتم، به همراه خانوادهام خرج میکردم. دو فرزند دختر داشتم و زندگیام خوب بود؛همسر و فرزندانم نیز به کم قانع بودند. با توجه به این که درآمد در مشهد بهتر از شهرستان خودم بود، به همین صورت مدام برای کارگری به مشهد میآمدم و جا و مکان مشخصی نداشتم.
در هر ساختمانی که کار میکردم، شب را هم آن جا میخوابیدم تا این که با چند نفر از کارگرانی که مانند خودم از شهرستانهای مجاور آمده بودند، آشنا شدم و آن ها به من پیشنهاد دادند که با هم یک خانه مجردی اجاره کنیم تا راحت بتوانیم در آنجا استراحت کنیم و این خود شروع مصیبت بود. مدتی از اجاره کردن خانه مجردی نگذشته بود که یکی از هم اتاقی ها چند نفر از آشناهای خود را نیز که مجرد بودند به آن جا آورد اما از بین آنها دو نفر معتاد بودند و هر شب بساط استعمال مواد به راه می انداختند. ما هم که از سر کار میآمدیم خسته و کوفته بودیم و بدنمان درد میکرد به همین خاطر آنها به ما نیز پیشنهاد میدادند که برای رفع خستگی چند دودی بزنید. از همین جا شروع شد و طولی نکشید که خودم را درگیر مواد مخدر دیدم. به جای این که درآمدم را خرج خانوادهام کنم به ناچار در ابتدا قسمتی از آن را برای خرید مواد هزینه میکردم و وقتی همسرم علت درآمد پایینم نسبت به گذشته را از من سوال میکرد، به دروغ به او میگفتم که کار نیست و کم شده ولی تا کی میتوانستم با این دروغها اعتیادم را پنهان کنم. بالاخره یک روز همسرم وسایل استعمال مواد را از جیبم پیدا کرد و من دیگر چیزی برای گفتن نداشتم.
همسرم در ابتدا با تمام توانی که داشت سعی کرد مرا از این منجلاب نجات دهد و با تمام سختی ها جنگید ولی من به بهانه های مختلف از قبیل دردکمر و سردرد و … مواد استفاده می کردم و دیگر کمتر در کنار خانواده می ماندم. مدتی بعد خودم را گرفتار مواد صنعتی دیدم و دیگر کاری از دست من و خانواده بر نمی آمد. همسرم با دوفرزند دختر از من طلاق غیابی گرفت و الان مدت زیادی است که از آن ها بی خبر هستم؛ چرا که بعد از این ماجرا در مشهد سرگردان شدم و با سرقت از درون خودروها هزینههای اعتیادم را تامین می کردم اما ای کاش….
با هماهنگی های قضایی و با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد) این مرد معتاد در حالی به مرکز ترک اعتیاد معرفی شد که تحقیقات برای کشف سرقت های وی نیز ادامه یافت .
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی