arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۷۱۵۸۰
تاریخ انتشار: ۵۰ : ۲۱ - ۲۶ فروردين ۱۴۰۱
خاطرات رئیس آمریکایی اداره‌ی نمایش ایران در دهه‌ی بیست؛ قسمت ۴ (آخر):

«نوشین» سالن‌های بی‌ارزش و اسقاط لاله‌زار تهران را با زبردستی خود به تماشاخانه‌ای هنری تبدیل کرد

خاطرات رئیس آمریکایی اداره‌ی نمایش ایران: تاکنون دیگر شاعر درام‌نویس مانند عشقی در تهران پیدا نشده است ولی یک هنرپیشه‌ی تئاترنویس و کارگردان فوق‌العاده‌ای در تهران پیدا شد که نامش «نوشین» است. نوشین سالن‌های بی‌ارزش و اسقاط لاله‌زار تهران را با زبردستی خود به تماشاخانه‌ای هنری تبدیل کرد که ممکن است آن‌جا را تماشاخانه‌ی آزمایشی تهران بنامیم. او با پول و مواد و وسایل کار نمی‌کرد، بلکه با عشق و شوری فعالیت می‌کرد که باید آن را عشق به تئاتر به خاطر تئاتر نام داد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ شوروی‌ها سعی کردند از داستان‌های ایرانی برای تئاترهای ایران موضوع درست کنند ولی نتوانستند این قسمت انتقاد و عیب‌جویی را در آن، جا بدهند. در صورتی که ایرانی بیش از هر چیز به این قسمت (انتقاد از خود) اهمیت می‌دهد. نفوذ هنر شوروی اگرچه تاکنون نتوانسته است نمایش‌نامه‌نویس قابلی به وجود آورد اما هنر صحنه‌سازی تحت تاثیر تئاتر شوروی قرار گرفته است. در طی اشغال آذربایجان به وسیله‌ی شوروی‌ها تئاتر تبریز به مراتب از تئاتر تهران جلوتر رفت و در قسمت تکنیک روی صحنه آوردن و آرایش و نور صحنه‌ها ترقی کرد.

در سال ۱۹۴۶ که حزب دموکرات موقتا در آذربایجان قدرت یافت، بهترین تئاترهای ایران در تبریز دایر شد. هنرپیشگان و سازندگان و نوازندگان تئاتر آذربایجان قریب پنجاه شصت نفر می‌شدند و حکومت آذربایجان حقوق کافی به آن‌ها می‌داد. این‌ها به زبان ترکی که زبان عمومی مردم آذربایجان است نمایش می‌دادند و همه‌ی مردم آن را به خوبی می‌فهمیدند. این هنرپیشگان آذربایجانی در آن مدت کوتاه بیش از تمام هنرپیشگان لاله‌زار، نمایش‌نامه نوشتند و حالات و اخلاق مردم آذربایجان را به خوبی تشریح و مجسم کردند به قسمی که مدت‌ها طول می‌کشد تا هنرپیشگان لاله‌زار بتوانند چنان نمایش‌نامه‌هایی به زبان فارسی بنویسند.

در خود تهران یک تئاتر دست‌چپی در لاله‌زار پیدا شد که بیش از تماشاخانه‌های دیگر لاله‌زار ابتکار و خلاقیت به خرج داد. تاکنون دیگر شاعر درام‌نویس مانند عشقی در تهران پیدا نشده است ولی یک هنرپیشه‌ي تئاترنویس و کارگردان فوق‌العاده‌ای در تهران پیدا شد که نامش [عبدالحسین] «نوشین» است. نوشین سالن‌های بی‌ارزش و اسقاط لاله‌زار تهران را با زبردستی خود به تماشاخانه‌ای هنری تبدیل کرد که ممکن است آن‌جا را تماشاخانه‌ی آزمایشی تهران بنامیم. او با پول و مواد و وسایل کار نمی‌کرد، بلکه با عشق و شوری فعالیت می‌کرد که باید آن را عشق به تئاتر به خاطر تئاتر نام داد. همین که در سال ۱۹۴۷ حزب توده سقوط کرد و عملیاتش محدود ماند نوشین دسته‌ی از سر نو تشکیل داد که روی اساس سیاسی و حزبی استوار نبود و به قدری کوشید که عده‌ي زیادی را برای تماشای درام‌های جدی خود به تماشاخانه‌ی جدید جلب کرد ولی از چهار پنج نمایش نوشین یکی ایرانی است. نوشین به جای نمایش‌نامه‌های کهنه آثار نوابغی هم‌چون شکسپیر و اونیل و استریندبرگ را روی صحنه آورد.

به عقیده‌ی من این‌که لاله‌زار جز در قسمت‌های هجائی در قسمت‌های دیگر تئاتر نتوانسته است روح حقیقی ایران را مجسم سازد علتش آن است که برای ایجاد رابطه میان کلمات و موزیک فارسی و میان هر دو، تزئینات (دکوراسیون) یک تئاتر بزمی و غنایی ضرورت دارد. ترجمه‌ی نثر اروپایی این منظور را تامین نمی‌کند. البته مقصود از برداشتن اشعار فارسی نیست چون همه‌ی ایرانیان شعر می‌دانند و می‌خوانند. اکنون در زبان فارسی آهنگ‌هایی هست که بسیاری با آن آشنا هستند و هرکس بخواهد شعری را به آواز بخواند یکی از آن آهنگ‌ها را انتخاب می‌کند. در زمان ساسانیان این آهنگ‌ها و نواها اسامی مختلف و متعدد داشت مانند آهنگ عشق، ماه، آتش مقدس، شب، نوروز، شجاعت، عظمت، فداکاری که هر کدام در موسیقی ایرانی مقامی داشتند. در عصر حاضر آهنگ‌های حجاز و اصفهان و ترک و عرب هم به آن آهنگ‌ها افزوده شده است. هر یک از این آهنگ‌ها تقسیمات و فاصله‌ها و زیر و بم‌هایی دارد که با یک نوع رقص مناسب است و آهنگ مشهور به رنگ یکی از همان انواع آهنگ‌های طبیعی مخصوص رقص است. وقتی که من آهنگ‌های موسیقی ایران را از نظر رقص مطالعه کردم تناسب کاملی میان مطالب شعر و آهنگ آن با عمل رقص مشاهده نمودم. به قسمی که در نظر من رقص‌ها می‌توانند مرتب با آهنگ آوازه‌خوان‌ها با سرود و نوحه‌ي تعزیه‌خوان‌ها و با دمبک زورخانه‌ها به خوبی برقصند.

من همین که به زورخانه رفتم آن‌جا را یک صحنه‌ي غنایی «لیریک» خوبی دیدم و در آن‌جا ورزشکاران تمام عملیات ورزشی را با آهنگ اشعار فردوسی انجام می‌دهند. مرشد یا تمبک‌زن روی پوست پلنگ می‌نشیند، پر طاوس و آتش و یا چراغ بالای سرش است. ابتدا خدا را تجلیل و تکبیر می‌گوید، از خدا برای ورزشکاران نیرو و جوانمردی و شرافت می‌طلبد و با این گفته‌های او عملیات مقدماتی ورزشکاران آغاز می‌گردد. بعد مرشد داستان‌های رستم و سهراب و پهلوان‌های دیگر را به شعر می‌سراید و پهلوان‌ها مشغول وزنه‌برداری و کشتی‌گیری می‌شوند. معمولا ورزشکاران برهنه هستند، فقط تُنُکه‌ي کوتاهی در پا دارند که روی آن مجالس رزمی نقاشی شده است.

نه فقط ایرانیان با آهنگ اشعار فردوسی می‌رقصند و ورزش می‌کنند، بلکه لرها اسب‌های خود را به طرز رخش رستم از روی داستان‌های فردوسی تعلیم می‌دهند. درویشان ایران هنگام سراییدن سرودهای مقدس چرخ می‌خورند و می‌رقصند تا از خود بی‌خود می‌شوند. به عقیده‌ي من تمام مراسم و عادات و افسانه‌ها و اسرار و سرودهای صحرایی و کوهستانی ایرانی، رقص عشایر و ایلات، و اشعار کلاسیک فارسی که دارای همه نوع افکار و تصورات عالی شاعرانه می‌باشد همه‌ی این‌ها برای رقص مواد اولیه بسیار عالی هستند ولی افسوس که لاله‌زار تهران آن‌ها را کنار گذارده است و به این نوع هنرهای ملی عمومی توجه ندارد.

پایان

 

منبع: نیلا کرام کوک، خواندنیها، شماره‌ی شصت‌ودوم ، سال دهم، شماره‌ی مسلسل ۵۶۹، دوشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۲۹، صص ۲۳-۲۵.

نظرات بینندگان