خلاصه رفتیم که برویم به عمارت خلعتپوشان. عمارت همان عمارتیست که پیش دیده بودیم، مرتبهای بالایی دارد و پایینی دارد و دور تا دور عمارت آب است و پُلی روی آب به عمارت بسته شده. از پله بالا رفتیم، راهپله تنگی پیچپیچی داشت. همین که بالا رفتیم سرم گیج خورد و افتادم غش کردم.
کد خبر: ۵۴۶۷۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۵
بعد رسیدیم به دریاچه «قوریگل» که طرف دست راست چسبیده است به جعده [جاده]. دور دریاچه چمن است، بعضی کوهها دارد. از حاجی آقا تا دریاچه دو فرسنگ، دو فرسنگ و نیم راه است. طرف دست چپ جعده در دامنه کوه هم یک دهی است که اسمش «یوسفآباد» است مال مجتهد تبریز است. بعضی جاها دور دریاچه باتلاق است، ده یوسفآباد هم جزء حول و حوش دریاچه حساب میشود. دریاچه خیلی بزرگی است، دو قد دریاچه «مومج» دماوند است، موج میزند و گود است و دریاچه حسابی است.
کد خبر: ۵۴۶۶۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۴
ده «تیکمهداش» طرف دست چپ خیلی دور از جعده [جاده]در دامنه کوه نرمانی واقع شده است. ده معتبر بزرگی است، ملکی مجتهد تبریز است. بالای کوه نزدیک ده برف داشت. از دور که نگاه کردم، درختهای تبریزی تیکمهداش سفید بود هیچ برگ نداشت، هنوز بوی بهار نشنیده است. در حقیقت بالای کوه است، خیلی مرتفع است. زمین اینجا هم خیلی ارتفاع دارد بلند است. یک شب باید در تیکمهداش میماندیم خوب شد که منزل شکستیم نماندیم و الا آدم از سرما میمیرد.
کد خبر: ۵۴۶۴۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۳
قدری که راندیم رسیدیم به ده «قراچمن»، خانههای ده را طرفین رودخانه دامنه تپه ساختهاند. ده خیلی بزرگی است، اما خانههای کثیفی دارد. توی ده درخت هیچ نیست اما پایینتر از ده باغات کمی دارد، قدری از ده پایینتر یک رودخانه بزرگی از طرف دست راست از توی یک درهای میآید، داخل این رودخانه میشود و بالاخره میرود به رودخانه «میانج» ملحق میشود، آب زیادی داشت.
کد خبر: ۵۴۶۱۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۲
ده ترکمن واقع شده است محاذی [مقابل] کوه «بزگوش»، که باید از کوههای بزگوش این کوههایی که برفش زودتر آب میشود راه هست که راست بیاید بزگوش. ده ترکمن چهار دانگش دست باباخان آقا مکری است، دختر نصرتالدوله مرحوم که زن ساعدالملک پسر میرزا تقیخان امیرنظام مرحوم بود. بعد از ساعدالملک که مرده است این ده به دختر نصرتالدوله رسیده است، دختر زن باباخان آقا شده است، حالا دست باباخان آقا است. دو دانگش هم مال رعیت است.
کد خبر: ۵۴۵۹۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۱
وارد دره شدیم که رودخانه «قزلاوزن» از میانش میگذرد، از جنوب میآید به طرف شمال میرود. داخل رودخانه میانج میشود. وسط دره یک طاقنصرت ساخته بودند، جمعیت زیادی هم سر راه ایستاده بودند، چهار عراده توپ تهپر کوهستانی هم حاضر کرده بودند. ما را که دیدند شیپور کشیدند و دَرق دَرق بنا کردند به شلیک کردن.
کد خبر: ۵۴۵۸۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۱
از پیچ و خم راه که گذشتیم باز سوار کالسکه شدیم. از توی ده «سرچم» راندیم، کوچه کثیف طولانی داشت. این ده مثل این است که از زیر قتل و غارت چنگیزخان درآمده است و بقیهالسیف پسمانده لشکر چنگیزخان است! دو سه دکان بسیار بسیار کثیف مثل سوراخ مغار [غار]داشت. دکاندارهای ریشسفید کثیف، توی دکانشان قدری کره و روغن داشتند؛ یعنی بازار بود، خیلی کثیف بود. خلاصه از توی ده سرچم گذشتیم، افتادیم به صحرا.
کد خبر: ۵۴۵۴۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۹
عزیزالسلطان [ملیجک دوم] آمد، بلدرچین، یلبه، غازالاق، پارت، ماشاءالله همه چیز شکار کرده بود. آورد ریخت. عزیزالسلطان ماشاءالله امروز همه این کوهها را به هم زده بود.
کد خبر: ۵۴۵۲۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۸
از دور توی صحرا دیدم دندانساز ایستاده است سه نفر فرنگی هم پیشش ایستادهاند؛ یکی تلغرافچی زنجان بود، دو نفر دیگر یکیش مرد بود یکی زن. دیگر فرنگی از این مرد و زن گُهتر و کثیفتر ونجستر من ندیدهام، مردکه بسیار کثیف، زَنَکه صد درجه کثیفتر... زنکه دو تا پای کبک زده بود جلوی سرش، پرسیدم: «این پای کبک چیست؟» گفت: «پارسال رفتیم عثمانی سیاحت، این کبک آنجا گیرم آمد پاش را برای یادگار به سرم زدهام.» ... آمدهاند بروند تختسلیمان افشار زمین بکنند چیز در بیاوردند.
کد خبر: ۵۴۵۰۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۷
... دیدم عجب باغی است، زمین همه چمن است و درخت زیاد دارد، تمام زمینش گل زرد روغنی است که کوههای شهرستانک دارد، حالا بحبوحه شکوفه امرود اینجا است که بیستوپنج روز پیش از این بحبوحه شکوفه امرود [گلابی] در طهران بود. هوای اینجا با طهران بیستوپنج روز توفیر دارد، شکوفه سیب اولش است. کوزکلاغ [میوه درخت سرو] زیاد داشت اما کوزکلاغهای اینجا خیلی بزرگ است هیچ نسبت به کوزکلاغهای طهران ندارد. باغش خیلی باصفا بود، اسمش باغ لیلیآباد است
کد خبر: ۵۴۴۸۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۶
رو به شمال غرب میراندیم تا رسیدیم به [رودخانه] «سَماناَرخی». پُلِ شکستهای داشت، از پل گذشتیم. به قولرآقاسی حکم شد پل را بسازد و راندیم. این سَماناَرخی میرود به «زنجانرود» و میرود به باغات خمسه، از پل که میگذرد مسطحیِ زمین تمام میشود، گاهی تپه پیدا میشود، زمین هم چمن و بوته است و گُل است. غزلاقها میپرند روی هوا مثل بلبل میخواندند. از پل که گذشتیم قدری راندیم.
کد خبر: ۵۴۴۵۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۵
رسیدیم به قریه سلطانیه... رعیت اینجا خیلی فقیر و مفلوکاند. همه آمده بودند جلو. قدری با کالسکه از توی ده راندیم. بعد گفتم کالسکه را نگاه داشتند، پیاده شدم. من و پیشخدمتها همه پیاده از کوچههای کثیف و خرابه رفتیم تا رسیدیم توی گنبد. همه سادات و علما و مردم هم بودند. گنبد خیلی خرابه و کثیف شده است. به قولرآقاسی، حاکم خمسه، گفتم تعمیر کلی بکند، هرجا کاشی لازم دارد کاشی کند و بیرون و توی گنبد را مثل روز اول بسازد. انشاءالله تا برگشتن ما از فرنگ باید تمام بشود.
کد خبر: ۵۴۴۳۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۴
دوربین انداختم به نظر من صاینقلعه هزار خانوار آمد، خانههای تو هم و باغات زیاد دارد و خیلی بزرگ است. بعد دوربین انداختم به چرگرِ میرشکار که دامنه کوه است، آن هم به نظر من پانصد خانوار آمد، اما کمدرخت است، درخت زیاد ندارد.
کد خبر: ۵۴۴۱۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۳
ده ابهر چند محله است که اسامی آنها و جمعیت آنها از این قرار است: محله «خلجآباد» و «نسقچی»؛ چهارصد و پنجاه خانوار. محله «علما و سادات»؛ پنجاه خانوار، محله «درب مُمزق»؛ پانصد خانوار، محله «شنات»؛ سیصد خانوار.
کد خبر: ۵۴۳۹۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۲
از باغات سیاهدُهُن [تاکستان] گذشتیم، رسیدیم به ده «نرجه» که حاصلش با سیاهدهن وصل است. باغات زیاد دارد و ده پرحاصلی است، کمتر از سیاهدهن نیست، خیلی بزرگ است، خالصه است. نهاوند هم پشت نرجه ضیاءآباد است، ضیاءآباد ده بزرگ معتبری است، خوردهمالک است. بعد «دَکان» و «رَکان» است، بعد «فارسیجین» است بعد «قِروه» است که منزل است. فارسیجین به قروه چسبیده است.
کد خبر: ۵۴۳۷۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۱
سیاهدُهُن هفده هجده هزار نفر جمعیت دارد. خانههای ده جلوی باغاتشان است. یک تپه هم دارد بعضی خانههاشان را روی هم روی هم ساختهاند. بعضی زمین است. توی خانهها درخت ندارد. پشت ده باغات زیاد دارد. همه رعیت سیاهدهن شکایت از بیآبی داشتند چون آب اینها باید از رودخانه خررود از خمسه بیاید امسال بارندگی نشده است آب کم است و بالاها آب را بردهاند، به اینجا کم میرسد...
کد خبر: ۵۴۳۴۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۳۱
حقیقتا این مهمانخانه عمارت بسیار خالی [؟] خوبی است که اینطور مهمانخانه در فرنگ کمتر دیده میشود. قلیان مهمانخانهای هم کشیدیم. این مهمانخانه بیست کالسکه دارد که هر کدام لایق نشستن امپراطور است.
کد خبر: ۵۴۳۲۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۳۰
این قزوین آن قزوین نیست که ما دو سال پیش از این آمدیم، بالمره عوض شده است. در حقیقت آقا باقرخان سحر کرده است؛ تمام عمارات و باغها را به طور بسیار خوب همه را تعمیر کرده است. در حقیقت از نو ساخته است. عمارتهای صفویه و نادری و رکنیه همه را از در و پنجره و سنگفرش و پرده و چهلچراغ و مبل و غیره با کمال سلیقه و خوبی درست کرده است. کلاهفرنگی صفویه منزل ما است...
کد خبر: ۵۴۲۹۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۹
رسیدیم به مهمانخانه کَوَنده، پشت مهمانخانه خانه خانه سوراخ سوراخ مثل لانه جانور، قشلاق ایلات مافی است که هنوز هم اینجا هستند. ریشسفیدانشان آمده بودند جلو پول و پیشکش آورده بودند یعنی میرزا محمدخان داده بود. راندیم نیمفرسنگی بالاتر از کَوَنده رسیدیم به اردو که حصار است. حصار اول خالصه بود حالا علاءالملک خریده است حالا ملک او است. سراپرده را کنار نهری زدهاند، درخت بید و غیره دارد، جای باصفایی است. ده حصار خانوار زیاد دارد اما درخت چندان ندارد. مرد و زن زیادی آمده بودند سر راه تماشا.
کد خبر: ۵۴۲۸۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۸
دامنه کوه دهات «هیو» و «خور» بود که مالِ میرآخور است... بعد ده آبیک مال نایبناظر قدیم است. طرفِ دستِ راست دهات ساوجبلاغ همه از دور پیدا بود... همه صحرا سبز و خرم است و تمام گل وَرَک است اما هنوز باز نشده است، همه غنچه است، تک توکی باز شده است... خلاصه راندیم رسیدیم به تپه... این ده مال حاجی میرزا نصرالله مستوفی است. اسم ده محمودآباد است... قُرق شد، زنها آمدند دوباره غروب باد بلند شد، باز تجیرها خوابید تا یک ساعت از شب رفته کمکم آرام شد، اما این آرامی هیچ اعتبار ندارد، باد قاقازان [نام یک آبادی] پدرسوخته است و خاک قزوین.
کد خبر: ۵۴۲۶۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۷