شب گذشته دومین جلد از کتاب یادداشتهای روزانه ناصرالدینشاه از سفر سوم فرنگستان به پایان رسید. میکوشیم به زودی و تا رسیدن به مقطع آغازین روزنوشتهای دیگر این شاه قاجار، یادداشتهای روزانه یکی دیگر از رجال قاجاریه را برای مطالعه شما همراهان گرامی جایگزین کنیم.
کد خبر: ۵۷۱۰۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۰۵
این شاهزاده قدِ بلندِ خیلی بدترکیبی دارد مثل کجاوه شکسته از هم در میرود. کلاه بزرگ بلندی از پوست سگ یا پوست خرس سرش بود، خیلی گشاد، از بس که این کلاه شل و گشاد بود که سر این شاهزاده این تو تکان تکان میخورد، گاهی میآمد توی چشمش، گاهی میرفت بالا، متصل این کلاه در سرِ شاهزاده متحرک بود. یک ... هم به کله کلاه او بود. یک لباس کثیفی و کلچه کوتاهی روی لباسش که آسترش پوست سگ بود به پشتشت انداخته بود. قبا و شلوار قرمزی و چکمه کثیفی داشت... خیلی شاهزاده خرِ گُهِ احمقِ کثیفی به نظرم آمد.
کد خبر: ۵۷۰۸۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۰۵
رفتیم به موزه هیستووارناتورل [تاریخ طبیعی]. این موزه را هم دوازده سال قبل ساخته، تازه تمام شده است. بنای بسیار بزرگ عالی است... اول رفتیم مرتبه اول که حیوانات در آنجا است. اقسام حیوانات از مرغ و ماهی و نهنگ و سباع و غیره همه نوع و همه قسم در آن جا بود که آنها را آمپایه کرده بودند؛ یعنی پُر کرده بودند. آنها را تماشا کردیم خیلی خوب و مرتب گذارده بودند و خیلی پاکیزه درست کرده بودند. انواع اقسام میمونها در آنجا بود؛ از آن جمله شامپانزه بود و میمون دیگر که گوریل میگویند، خیلی چیز عجیبی بود و همه را تماشا کردیم.
کد خبر: ۵۷۰۷۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۰۴
رفتیم برای کلیسای کاپوسین [کاپوچین] که ولیعهد آنجا دفن است. رسیدیم به کلیسا، پیاده شدیم. دو نفر کشیش بودند، جلو افتاده شمعهای بزرگ در دست داشتند. از پله بود، پایین رفته، داخل سردابی شدیم. در این سرداب تمام خانواده امپراطور از زن و مرد آنجا دفن است؛ یعنی صندوقهای [تابوت]آنها را در این سرداب گذاردهاند. صندوق جسد ماری ترز امپراطریس بزرگتر و مجللتر بود، سایر دور او بود. تمام شاهزاده خانمها هم در اینجا صندوقشان گذارده شده است...
کد خبر: ۵۷۰۴۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۰۳
راندیم برای عمارت بورغ [کاخ هافبورگ]... اطاق به اطاق برای بازدید تالار به تالار و از دالانها و تالارهایی که پردههای نقاشی خوب و پردههای کار گوبلن داشت گذشته از پلهای پایین رفته رسیدیم به اطاقهای کوچک کوچک که اطاق کابینه و کار امپراطور است... خلاصه امپراطور آمد اطاق ما، ما را برداشت برد به اطاق شام، شام امشب شام مخصوصی است...
کد خبر: ۵۷۰۲۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۰۲
راندیم برای هلبورون [هلبرون]... از کنار رودخانه سالز گذشتیم و میرفتیم سالزبورغ. نسبت به آن سفر که ما آمده بودیم خیلی آباد شده؛ هتلهای خوب عالی، قهوهخانههای بسیار خوب، خانههای اعلی، خیابانهای ممتاز درست کردهاند. اهالی اینجا هم خیلی مردمان فقیر معقول نجیبی هستند، هیچ کار به ما ندارند مثل این است که ما در طهران راه برویم همانطور مثل طهران تعظیم میکنند و خیلی متعارف هستند.
کد خبر: ۵۷۰۰۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۳۱
امینالسلطان قبل از حرکت سید جمالالدین که آمده بود طهران و خانه حاجی محمدحسن منزل داشت و او را دیدیم و بعد آمد به روسیه و در خارجه بود آورد حضور، او را دیدیم. عمامه سبز سرش نبود، عمامه سفید کوچکی سرش گذارده بود. خیلی صحبت کردیم بسیار مرد زرنگ عاقل دانای خوبی است میخواهد برود پاریس آنجا گردش کرده بیاید طهران، گفتم: «بسیار خوب برو پاریس گردش کن و بیا طهران.»
کد خبر: ۵۶۹۸۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۳۱
رفتیم برای کلاهفرنگی دیگری... از توی پارک و خیابان و باغ راندیم رسیدیم به یک عمارت ریزه کوچکی که این را هم برای تفرج و تفنن ساختهاند. پیاده شدیم عمارت دومرتبهایست یک اطاق زیر دارد پلههای چوبی کوچک دارد میخورد میرود بالا. رفتم بالا، آنجا سه چهار اطاق کوچک کوچک تو در تو داشت. پنجرههای ریز، درهای مقبول مثل اطاقهایی که برای اجنه دختر پادشاه پریان بسازند ساخته بودند. تمام این عمارت با آجرهای چینی کوچک کوچک رنگ به رنگ مثل کاشی ساخته بودند. خیلی مقبول بود، بسیار خوب جور عمارتی است. اگر از این عمارت انشاءالله توی باغات خودمان بسازیم، بسیار خوب است.
کد خبر: ۵۶۹۶۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۳۰
هوای شهر استودگار [اشتوتگارت] گرم وتر و رطوبی است، شبیه است به هوای کجور... اغلب مرد و زن اینجا به ترکمانها میمانند. از آن وقتی که اَلامانها اینجا آمدهاند از اولاد آنها باقی ماندهاند. شهر کوچههای خوب دارد. مردمانش نجیب و معقول هستند، زیاد عقب ما نمیآمدند. بچههای آنها هم معقول هستند. عوض هورا هم هُوهُو میکنند. تعریفشان و دعاشان و تعارفشان همین هوهو است
کد خبر: ۵۶۹۱۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۷
خلاصه راندیم تا رسیدیم به کالسر [کارلسروهه]... این صاحبمنصبها که دیدیم بسیار خوب بودند. تمام لباسِ ماهوت آبی داشتند. چکمه هم پوشیده بودند. کلاه سفید سرشان بود. سبیلها را تاب داده بودند. همه یکجور و یکقد و یک ترکیب و یک اندازه... خیلی عجیب بود. بعضی از همراهان ما که آمده بودند پایین راه میرفتند پیش این صاحبمنصبها اسباب خجالت ما شده بود.
کد خبر: ۵۶۸۸۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۷
آقا میرزا محمدخان هم امروز رفته بود کارخانه قندسازی که ببیند توی قند استخوان آدمی، استخوان سگی، خونی، چیزی میریزند یا خیر.
کد خبر: ۵۶۸۶۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۶
اینجا درخت شاهتوت زیاد دارد، رسیده و نرسیده فرستادیم بیاورند بخوریم. وقتی که رفته بودند از درخت بچینند داد زده بودند که «نچینید این سم است» و «کسی نمیخورد، ابدا نمیگذاریم بچینید. اینها را ما میگیریم و پارچه رنگ میکنیم، خوردنی نیست.» بالاخره فرستادیم آوردند خوردیم. خوب شاهتوتی بود.
کد خبر: ۵۶۸۴۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۵
مدرسه بزرگ هایدلبرگ بنایی عالی است و زیاده از هشتصد سال است بنا شده است. امروز زیاده از هزار نفر شاگرد از نقاط مختلفه اروپا و آمریکا به جهت تحصیل آنجا هستند... تالار مدرسه را از تخته ساختهاند زیاد عالی است، دو سه سال است ساختهاند در اینجا جمع میشوند درس میدهند، به متعلمین درجه میدهند. گاهی در بعضی مواقع کنسرت میدهند. در بالای تالار پرده بزرگی گذاشته بودند که کار یکی از نقاشان جدیدی است، بسیار خوب پردهای است.
کد خبر: ۵۶۸۲۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۴
یک تالاری بود که در آن تالار اسباب ژیمناستیک زیادی از هر جور و هر قبیل گذارده بودند... برای اشخاصی که مبتلا به دردهای عصبانی و استخوانی هستند مثلا درد دست، درد پا، درد شکم و همچنین سایر اعضا که هر جای آدم دردی بکند روی این اسبابها که هر کدام مال مالش و حرکت جای مخصوصی از عضو بدن است مینشانند و این اسبابها را با چرخهای بخاری که در زیر این تالار است حرکت میدهند... خیلی طرز و طورهای غریب!
کد خبر: ۵۶۸۰۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۳
بعد از ناهار رفتیم توی باغ جلوی عمارت... باغ بسیار باصفای بزرگ خوبی است؛ خیابانهای خوب، گلکاریهای خوب دارد. یک ماهتابی دارد که تمامش گلکاری و چشمانداز بسیار خوبی دارد. بعضی جاها مرتبه به مرتبه است، پله میخورد میرود پایین میآید بالا، چفتههای مو خوب دارد که به تمام آنها غورههای خوب بود. قدری غوره چیده خوردیم. حوضها فوارههای خوب داشت. یک حوضی داشت که به دیوار چسبیده بود و از دهن کله شیری آب ریزهای میآمد خیلی خوب بود...
کد خبر: ۵۶۷۸۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۲
خلاصه یک ساعت به ظهر مانده وارد گار بادِن - بادِن شدیم. اینجاها را بلد بودم و میدانستم از کجا باید برویم و از کدام دره بپیچیم و از کجا وارد شویم و گار کجاست. چون دو دفعه اینجا آمده بودم... خود قراندوک با سایر اجزا که اسامی آنها را نوشتهایم جلو آمده بودند و معرفی شدند و کمال پذیرایی و مهربانی را کردند. قراندوک آدم بسیار بسیار خوبی است. قراندوک شصتوسه سال دارد، بسیار آدم خوب نازنینی است...
کد خبر: ۵۶۷۴۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۰
شب بود که رسیدیم به شهر ترووا [ترُوا](Troyes). اینجا باید شام بخوریم... چه شام نحس کثیف بدی، یک گوشت آوردند رنگش قرمز، نپخته، به هیچ گوشتی نمیماند. نه گوشت بره بود، نه گوسفند، نه گوشت گاو بود نه گوساله، مثل چرم بود که بریده نمیشد. خیلی شبیه بود به... یک خوراک دیگرمان گوشت مرغ بود که مرغ را با دست و پا گذارده بودند توی بشقاب، اولا اینجاها مرغ را که پَر میکَنند نصف پر مرغ به خود مرغ باقی است که پیداست مرغ را در آب نیمگرمی انداخته فورا بیرون میآورند، نمیپزند. رنگش برمیگردد و او هم شبیه است به. دیگر خوراکی نبود.
کد خبر: ۵۶۷۲۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۹
رفتیم اکسپوزیسیون. با کالسکه داخل شده الی جای متاع خود فرانسهها که در میان مرکز است رفتم. تمام گردش ما منحصر شد به دیدن صنایع فرانسه... جواهری، زرگری طلا و نقره، مطلاکاری، مفضض [آبنقره]کاری، چینیسازی، بلور، آینه، اسبابهای دیگر، خیلی تماشا کردیم. بعضی جواهرات و ... خریدم. به قدر هزار و پانصد تومان جواهر و طلا و بلور خریدم.
کد خبر: ۵۶۷۰۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۹
شب را باید برویم به تماشاخانه ادن. خلاصه رفتیم. تماشاخانه بسیار خوبی است. چند پله کوچک بالا رفتم. روبهروی سن لژ وسیعی بود، روی صندلی نشستیم. امینالسلطان، عزیزالسلطان [ملیجک دوم]، سایرین، فخرالملک و غیره بودند. ایرانی زیادی بودند، جمعیت هم خیلی بود. ترکیب و وضع این تماشاخانه هیچ شباهتی به سایر تماشاخانهها ندارد، به طرز دیگر ساخته شده است. دومرتبه [دوطبقه] است اما لژهای کوچک کوچک مثل سایر تماشاخانهها ندارد، اطراف مثل غلامگردش [راهرو] است که در آنجا مراتب دارد، روی صندلی مینشینند.
کد خبر: ۵۶۶۸۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۷
رسیدیم به خیابان شانزهلیزه، پهلوی آن میل [تلسکوپ] که از مصر آوردند دوربین بسیار بزرگی است که ماه را میبیند، ماه هم امشب جلوه غریبی داشت. آسمان صافی بود یک ستاره هم نزدیک ماه بود. خیلی قشنگ، هرگز ماه را اینطور و به این جلوه ندیده بودم.
کد خبر: ۵۶۶۷۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۷