تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
رفتیم داخل کلیسا [کلیسای جامع بانوی ما در شهر آنتورپ بلژیک]، بنای قدیم بسیار بزرگی است از سنگ... کلیسای کاتولیک بر خلاف کلیسای پروتستان زینت دارد؛ از پرده و تصویر و مجسمه و قندیل و اسباب چراغ تجمل محراب همه چیز دارد. کلیسای پروتستان مثل مسجد ما ساده است. در این کلیسا پردههای خوب بود که چند پرده آن معروف است کار نقاش مشهور روبنز: یکی Descente de la Croix یعنی پایین آوردن حضرت عیسی را از خاج کشیده است. دومی Erection یعنی خاج کشیدن حضرت عیسی، سیمی Assonption یعنی عروج حضرت عیسی به آسمان. پردههای دیگر هم بود.
کد خبر: ۵۵۷۸۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۴
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
امروز باید برویم بروسل [بروکسل]در قصر لاکن [لیکن](Laeken) با پادشاه و ملکه بلجیک [بلژیک]ناهار بخوریم... وارد عمارت شدیم. ملکه منتظر ما بود. ملاقات شد. بعد ما با پادشاه و ملکه رفتیم اطاقی در را به روی ما بستند. آنجا نشستیم. پادشاه، ملکه مات مات نگاه میکردند؛ اما ما هر طور بود به فرانسه صحبت کردیم و مشغول شدیم. بعد پادشاه گفت: «برویم در اطاق دیگری قدری راحت [استراحت]کنیم». ما را برد به اطاقهای دیگر. مثل اینکه چهار پنج روز اینجا خواهیم ماند. اطاقها را معرفی کرد و نشان داد...
کد خبر: ۵۵۷۵۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
امروز عید بزرگی است موسوم به «فِط دیُو» یعنی عید خدا، در مقابل عمارت در پهلو یک طرف بنایی از چوب و تخته ساخته بودند، خیلی بلند در آنجا صورت مریم را گذاشته بودند. ده دوازده پله بود، با دستانداز بالای پلهها جایی ساخته بودند صورت مریم را از چوب سفید ساخته آنجا گذاشته بودند و بالای سرِ صورت بنای مرتفع بود، همه را با گل و سبزه زینت داده بودند. هر سال این صورت را در این موقع روبهروی عمارت میگذاشتند.
کد خبر: ۵۵۷۲۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۲
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
امروز باید برویم آنوِرس [آنتورپ]که از شهرهای معتبر بلجیک [بلژیک] است. بندر بسیار معتبر خوبی و معروف است. از آمستردام تا آنجا با راهآهن قریب پنج ساعت راه است... شهر آنورس شهر بسیار قشنگ و کوچههای عریض دارد و شهر بندر است. دکانهای خوب، شیشههای یکپارچه تمیز است. دمِ عمارت دولتی پیاده شده وارد شدیم. عمارت ساده... خوبی است؛ مبل ساده دارد. پادشاه کمتر اینجاها میآید.
کد خبر: ۵۵۷۰۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۱
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
یادداشتهای روزانه ناصرالدینشاه: اول رفتیم به هتل دویل توی محل اداره بلدیه، عمارت خوبی است. در آنجا چند گالری هست، تابلوهای خوب کار استادهای قدیم هلاندی دیدیم... یک پرده بزرگ در آنجا دیدیم... وقتی اسپانیاییها هارلم را محاصره کرده بودند خیلی به این شهر سخت گرفتند و اهالی شهر سخت ایستادند. جمعی از قحط و گرسنگی و جمعی کشته شدند. یکی از یورشها را نقاش کشیده است که زنهای شهر مثل مردها اسلحه برداشته دفاع میکنند و آتش و خاکستر و روغن داغ به سرِ دشمن میریزند. تماشا کردیم.
کد خبر: ۵۵۶۵۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۰
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
به اطاق دیگر رفتم، چهار پرده بزرگ تاریخی در آنجا دیدم؛ از جمله پرده بسیار بزرگی بود که حضرت موسی برای قوم بنیاسرائیل خطبه میخواند و نصیحت میکند. من خودم قدم کردم بیستودو قدم طول این پرده است و بسیار اعلی و ممتاز است و همچنین آن سه پرده دیگر. در این اطاق صنعت دیگری دیدم؛ در بالای چهار در که وارد به این اطاق میشود چهار پرده نقاشی ساختهاند که تصویر ملائکههاست و غیره، از نزدیک که میروند دست میمالند پرده است، قدری که دور میشوند این تصاویر تمام برجسته میشود و به نظر همه مجسمه میآید، تا دست نمالند باور نمیشود که این پرده است. با وجودی که نزدیک میروند و دست میمالند باز مجسمه به نظر میآید!
کد خبر: ۵۵۶۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
رسیدیم به موزه، این موزه دو مرتبه [طبقه] است. به مرتبه زیری رفتیم. تمام کشتیهای جنگی و تجارتی و غیره که در هلاند است نمونه او را کوچک کوچک ساخته توی موزه گذاردهاند، بیدقهایی که در جنگها گرفتهاند و دعوا کردهاند تمام را در این موزه گذارده، صورت مجسمه نیمتن اهالی هلاند را با مرمر ساخته لباس اهالی آن وقت را پوشیده آنجا گذارده بودند. توپهای کهنه، تفنگهای کهنه، زره، کلاهخود و سینهبند، و ساعدبند، خیلی چیزها در این موزه بود. خیلی گردش کردیم و تماشا کردیم. آمدیم مرتبه بالا، اینجا نگارخانه و تمام پردههای نقاشی است...
کد خبر: ۵۵۶۲۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۸
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
اسم هتل «آمستل» است. بسیار هتل عالی خوبی است. وارد اطاقها شدیم، همه مردم جاهای خودشان رفتند، جاهای خوب همه دارند. خیلی راحت هستند. منزل ما خیلی خوشمنظر است. اطاقهای خوب روشن، چشمانداز به رودخانه نگاه میکند. اسم این رودخانه آمستل است، چون از زیر این هتل میگذرد و این هتل پهلوی رودخانه واقع است، به این جهت اسم هتل را آمستل میگویند.
کد خبر: ۵۵۵۷۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
هرکول در افسانههای قدیم یونان اسم پهلوانی است که از او میگویند آثار شجاعت فوقالعاده ظاهر شده. این مجسمه خیلی بزرگ است. در بالای مناره پیرامید [هرم] مانند که در روی عمارت موسوم به هرکول است واقع شده و این عمارت چیز غریبی است که نمیتوان نوشت چه جور است. از تخته سنگهای بزرگ درشت ساخته شده، مرتبهها و پلهها دارد تا زیر مجسمه هرکول ستونهای قوی سنگی در آنجا هست طوری عجیب است که چنانکه در مثل میگویند مثل کاردیو است. در پایین این عمارت و بنا حوض فواره دارد که در حقیقت منبع آبشار است در دو طرف دو مجسمه بزرگ هستند یکی از کمر به پایین به شکل اسب، بالا شکل آدم. مجسمه دیگر آدم است شیری در زیر پای خود دارد. به دست این مجسمهها بوق بزرگی است، طوری تعبیه کردهاند که وقتی آب میاندازند فشار آب هوا را از دهن مجسمهها و بوق طوری بیرون میدهد که صدای مهیبی میدهد. واقعا مهیب است. در جنگل میپیچد، مثل صور اسرافیل است.
کد خبر: ۵۵۵۵۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۵
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
در جلوی عمارت در قله بلندی بنایی کردهاند. در همان تاریخ بنای عمارت بالای آن مجسمه بزرگی است از هرکول، از آنجا آب میریزد. آبشار بزرگی مرتبه به مرتبه در پایین آن است. آبشارهای دیگر به طرزهای مختلف و وضعهای طبیعی در سایر جاهای جنگل ساختهاند، همه را آب انداختهاند مخصوصا که ما تماشا کنیم. در بالای عمارت و زیر آبشار هرکول دریاچهایست فواره دارد، آب زیادی از آن بیرون میآید و خیلی بالا میرود. میگفتند پنجاه ذرع آب میجهد، اما به نظر من به قدر شمسالعماره آب میجست که تقریبا بیستوچهار ذرع بود. ارتفاع شمسالعماره بیستوچهار ذرع است.
کد خبر: ۵۵۵۳۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۴
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
ناهار را هم امروز چون چاره نیست، گوشت سرد به مردم میدادند؛ توی کاغذهای بسته بسته نان و گوشت سرد و چیزهای خوب گذارده بودند، هر بسته را با یک شیشه شربت به یک آدم میدادند. به قول فرخخان مرحوم که تصدقی میدادند. ما هم از همان ناهار خوردیم.
کد خبر: ۵۵۵۱۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۳
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
کارخانه خیلی گرم بود... در بین گردش نسیم خنکی احساس کردیم، باد میوزید، مثل باد بهشت که در آن گرما و تعفن آدم را زنده میکرد. ما تعجب کردیم از کجا باد میآید. بعد ملتفت شدیم از یک چرخی است. پره پره ساختهاند، با الکطریسیطه حرکت میکند با سرعت زیاد و احداث باد میکند. اسبابی دارد که به حرکت انگشت چرخ میایستد. یکمرتبه تعفن و گرما جهنم میشود. باز انگشت میگذارند به حرکت میآید، بهشت میشود. خیلی مغتنم دانستم و آنجا ایستادم، خنک شدم... گفتیم اگر ممکن است یکی از این چرخها بسازند برای ما به طهران بفرستند.
کد خبر: ۵۵۴۹۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۲
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
غذاهای لذیذ خوردنی آوردند. چند دور که گذشت و سرها گرم شد امپراطور گیلاس خود را به گیلاس دیگر زد. آواز موزیک را که در غرفه بالا در این تالار میزدند قطع کردند. برخاست. ما هم برخاستیم. همه ایستادند، امپراطور جام شراب را برداشت رو به ما ایستاد، ما هم رو به او کردیم. نطق مفصلی به زبان آلمانی کرد. از دوستی با شخص ما و دولت ما، قرار دوستی ما با پدر و جدش شرحی گفت و اظهار خشنودی و مسرت از اینکه ملاقاتی اتفاق افتاده کرده و جام شراب را بلند کرده به آواز بلند هورا به سلامتی ما کشید و خورد. همه هورا کشیدند و موزیک در غرفه شروع شد به آواز ایرانی. تا این آوازِ ما را به موزیک میزدند همه ایستاده بودند، همین که تمام شد نشستیم.
کد خبر: ۵۵۴۷۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۱
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
شهر پستم [پوتسدام] شهر کوچکی است. شهر عیش است. هرکس در آلمان خسته شود و بخواهد راحتی [استراحت]نماید میآید در پستم خانه ساخته متوقف میشود. خانههای خوب، کوچههای خوب دارد. اما همیشه ساخلو و فوج و سوار و تفنگ و توپ به قدر پنج هزار نفر آنجا هست. در حقیقت مرکز یک اردوی کوچک پنج هزار نفری است. از شهر پستم رد شده، خارج شده، از پارکها و باغها گذشتیم... راندیم تا رسیدیم به عمارت پاله دوکورن. این عمارت را فردریک بزرگ بعد از جنگ هفت سال اروپ که مردم گفتند فردریک بیچیز و مفلوک و فقیر شده است برای این ساخت که بدانند بیچیز نشده است و یکصد و شصت سال است که این عمارت ساخته شده...
کد خبر: ۵۵۴۵۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
در یادداشتهای ناصرالدین شاه به تاریخ ۱۹ خرداد ۱۲۶۸ آمده است: به قدری مردم هورا کشیدند و خوشحالی کردند و جمعیت متصل بود که دست من خسته شد و گوش ما رفت. دست امپراطور هم خسته شد. دست چپ امپراطور علتی دارد که بی حرکت است، یا مادرزاد یا عارضی فلج مانند است، خیلی کم حرکت میدهد به اشکال، در گوش راست هم پنبه میگذارد. معلوم میشود در گوش هم علتی دارد. قد او زیاد بلند نیست. جوان است، صورت خود را میتراشد، سبیل کوچک زردی دارد و خوش صورت است، اما صورت او انگلیسی است.
کد خبر: ۵۵۴۳۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
راندیم رسیدیم به سرحد آلمان و گار بزرگی... وضع اینجا از هر جهت تغییر کرد، از نظام و غیره؛ لباس سربازها کلاهخود براق نو، قبای ماهوت مشکی، شلوارهای سفید بود. صاحبمنصبهای اینجا به نظر عاقلتر و باعلمتر و جنگجوتر و جغرافیدانتر و نقشهدانتر هستند، اما سالدات روس رشیدتر و باقوهتر هستند.
کد خبر: ۵۵۴۱۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۸
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
از زیر خانه کورکو از روی پل بزرگی که در روی ویستول است گذشتیم. این پل خیلی تعریف دارد. عبور و مرور زیاد از روی این پل میشود و بار زیاد میآوردند. از وسط پل طراموای [تراموا] میگذرد. دو طرف راه کالسکه و عراده است. بعد راه پیاده که محجر دارد، از یک طرف کالسکه میرود از طرف دیگر میآید که به هم بر نمیخورند. از دست راست ما کالسکه و عرادهها میرفتند، از دست چپ میآمدند. بسیار تماشا داشت.
کد خبر: ۵۵۳۸۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۷
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
... بعد رفتیم به اطاقهای دیگر که طبقه به طبقه برای اطفال ساختهاند که در آنها بچهها نقاشی میکردند، مشق میکردند و زبان میخواندند و تحصیل علمهای حسابی مینمودند. آنجا را هم گردش کردیم، تمام مرتب و منظم بود. این همه خرج برای تحصیل اینها است و آسودگی پدر و مادرشان که از صبح تا عصر که کار میکنند، از بابت بچههاشان آسوده باشند. همه کار فرنگیها از روی قاعده است، مثلا بازی این بچههای کوچک برای این است که دیگر در کوچه و باغ بیخود نروند و حرکت بیقاعده نکنند.
کد خبر: ۵۵۳۵۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۶
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
اهل شهر از صاحبمنصب و خانم و نوکر پلیس و سرباز و سوار و فوج مشدی و غیرمشهدی این شهر که توی کوچه راه میروند و متصل در گردش هستند و این همه ترانوای [تراموا] و کالسکه و پیاده سواره از پهلوی هم میروند، صدای یک نفر بلند نیست و لباس همه یکجور است و کسی میان آقا، نوکر و کنیز و خانم فرق نمیدهد. این همه آیند و روند که از صبح تا شب و از شب تا صبح میشود و میآیند میروند، دکان باز است و خرید میکنند و هرکس به خیال خودش گردش میکند، یک صدای عنیف [درشت] بلند که اسباب عبرت باشد شنیده نمیشود، بیصدا و هیچ معلوم نیست که در این شهر آدم باشد. فحش کسی به کسی نمیدهد، بلند کسی به هم حرف نمیزند، دعوا که ابدا نمیشود. خیلی شهر آرام بیصدای با تعریفی است. این نظم و بیصدایی و آسودگی هیچ نیست مگر از قانون که میگذارند. در هر مملکتی که قانون دارد اینطور است، هر مملکت که قانون ندارد هرج و مرج است. تمام مملکت قانون دارد، اینطور بیصدا و آرام است...
کد خبر: ۵۵۳۳۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۴
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
اسبدوانی هم نزدیک بود. قدری که از این پارک رفتیم یک زمینی بود چمنی، آنجا اسبدوانی بود... اسبدوانی خنکی است، هیچ مزه قال مقال و اینها ندارد. راست اسبی میدود خرخر میآید. اما زنهای خوب خوشگلی خیلی بود که راه میرفتند و صحبت میکردند بسیار خوشگل بودند. پنج دور اسب باید میدوید، چهار دور آن را ما نشسته تماشا کردیم. اشخاصی که در این اسبدوانی حاضر میشوند باید یک بلیط قرمزی بگیرند و به سینهشان آویزان کنند که آنها را راه بدهند و الا داخل نمیشوند. هر بلیط را هم به منات میخرند. اقلا سه هزار نفر جمعیت بود که سه هزار تومان پول گرفته بودند.
کد خبر: ۵۵۳۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۲