entekhab | وب سایت انتخاب

arrow-right-square Created with Sketch Beta.
برچسب ها - ناصرالدین شاه
برف الی کمر کوه البرز هست. سفید کرده است. هوا نه سرد است و نه گرم، معتدل است اما سردی زیادتر است. هوا بسیار سالم است. سقاباشی حاجی اسکندربیک چند روز است مرده است. امیر تیمورمیرزا هم مرده است. حاجی شیخ محسن‌خان که طپانچه خورده بود، حالا خوب است، راه می‌رود. آقا سید صادق [سید صادق طباطبایی از مجتهدین متنفذ] مدتی است مشهد رفته است... میرزا هدایت مستوفی [پدر دکتر مصدق]، میرزا عبدالله ناظم‌دیوان گمرک، میرزا شفیع مستوفی شیرازی [و] محمدحسن‌خان پیشخدمت با پسرش به زیارت عتبات رفته‌اند.
کد خبر: ۵۸۵۸۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۲

امشب حنابندان عصمت‌الدوله [دختر ناصرالدین‌شاه و تاج‌الدوله که در این زمان دوازده سال داشت] است؛ در اندرون خانه تاج‌الدوله مجلسی بود، والده شاه [مادر ناصرالدین‌شاه/ مهدعلیا] زن‌ها و غیره و غیره جمع بودند. دسته زنانه خواننده‌های بیرون بودند. شب بعد از شام رفتم در دالان حیاط چنار عباسعلی، تماشای خوانندگی و آتش‌بازی شد، زیاد شلوغ بود.
کد خبر: ۵۸۳۷۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۸

امروز سان شتر کلایی بود. رفتم سردرِ پایین آن‌جا ناهار خوردم. بعد از ناهار در سردر نشستم. آقا مستوفی آمده بود. امین‌الملک، عین‌الملک، حاجب‌الدوله، حاجی میرزاعلی و غیره و غیره بودند. شترها از سان گذشته، چهار هزار نفر بلکه بیش‌تر بودند، بسیار خوب نگاه داشته بودند.
کد خبر: ۵۸۳۵۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۸

گربه فندق ناخوش بدحال بود. گربه مروارید در شهر مرده بود اوقاتم تلخ شد. آقا جوهر از نواب کاغذ آورده بود که «فردا بیایید جهاز را تماشا بکنید جهاز عصمت‌الدوله را.» نوشتم: «چون فردا صبح سان شتر کلایی باید دیده شود، اگر الی عصر جهاز را نگاه دارند می‌آیم.» بعد شب را اندرون شام خورده خوابیدم الحمدالله.
کد خبر: ۵۸۳۳۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۷

نوشته‌جات سپه‌سالار خراسان را توی کالسکه از امین‌الملک گرفته خواندیم. چهار ساعت به غروب مانده به منزل رسیدیم. دم سردر آخریِ باغ، دبیرالملک را دیدم، بردیم بالا. رفتیم بیرون نماز کرده بعد نشستیم به کاغذهای خراسان خواندن و جواب نوشتن. بعد کاغذهای استرآباد، الی غروبی مشغول شدیم... هوا بسیار بسیار سرد بود امروز، به طوری که یخ می‌کرد.
کد خبر: ۵۸۳۱۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۵

از دروازه شمیران وارد شهر شدیم. حالت مردم شهر بسیار بد بود از برای نان و غیره. از دمِ آبادی الی تخت مرمر که سلام شد، به شِکوِه و حرف نان مسموع شد، بسیار اوقاتم تلخ شد. افواج از دم قنات سردار الی آخر کوچه نظامیه ایستاده بودند. سردار کل و صاحب‌منصبان بودند. مردم شهر و قشون و غیره کثیف بودند...
کد خبر: ۵۸۰۵۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۸

خیلی راه رفتم. تکه آهوی بزرگ هشت‌ساله تنها پایین دره می‌چرید. با تفنگ چهارپاره میرشکار انداختم، دو تیر، هر دو تیر خورد آن طرف افتاد. رفتم سرش را بریده، پیه زیاد داشت، برای موم روغن درآوردیم. بار کرده رفتیم سر چشمه، پنج ساعت به غروب مانده زده شد. از سر چشمه دست‌خط به دبیر و مستوفی‌الممالک نوشته، رحمت‌الله‌خان را مأمور و محصل ده هزار خروار گندم اربابی کردم که به خباز [نانوا] بدهند.
کد خبر: ۵۷۸۴۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۶

گزارشی از مستند «یک موسیقیدان فرانسوی در دربار قاجار»؛
لومر سرود ملی را به مناسبت اولین سفر ناصرالدین‌شاه به اروپا در سال ۱۸۷۳ میلادی مطابق با ۱۲۵۲ شمسی ساخته است... نت این اثر را هم لومر در پاریس در انتشارات شودانس در بلوار کاپوسین پلاک ۳۰، تحت عنوان سرود ملی ایران و با هزینه دولت ایران به چاپ می‌رساند... در واقع وقتی که اروپاییان از سفر ناصرالدین‌شاه مطلع می‌شوند و در صدد مقدمات برگزاری مراسم رسمی ورود او برمی‌آیند، متوجه می‌شوند که نه اطلاعی از سرود ملی ایران دارند و نه می‌دانند که چه پرچمی را باید به عنوان پرچم رسمی ایران به اهتزاز دربیاورند؛ بنابراین دچار نگرانی می‌شوند و مکاتبات مفصلی را با سفارتخانه‌های خودشان در تهران در این مورد انجام می‌دهند. شاید همین نگرانی‌ها و مکاتبات آن‌ها باعث شده که دربار ایران از این قطعه که لومر آن را برای سالروز تولد شاه ساخته بوده به طور رسمی به عنوان سرود ملی ایران در اولین سفر شاه به اروپا در فرانسه استفاده کند و از آن پس عنوان سرود ملی بر روی آن باقی بماند.
کد خبر: ۵۷۸۱۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۴

ناصرالدین‌شاه از زبان خانم «بالا» یکی از همسرانش؛
شوهر مرحومم ناصرالدین‌شاه آروز‌های زیادی داشت، دلش می‌خواست یک قرن زندگی کند و می‌گفت: «روزی که جشن صدسالگی خودم را گرفتم به هر کدام از شما از سکه‌های بزرگ ذوالقرنین خواهم داد.» تا سه ماه بعد از مرگ شاه ما در اندرون بودیم. مظفرالدین‌شاه روی خوش به ما نشان نمی‌داد حتی عقیده داشت که بعضی از زن‌ها در توطئه [قتل]شاه دست داشته‌اند. وی کم‌کم عذر همه خانم‌ها را خواست و گفت: «اسباب و اثاث خود را برداشته پیش خانواده‌های‌تان بروید.» من سه ماه و سه روز پس از مرگ شاه اثاثیه خود را جمع کردم و به خانه‌ای که در گلوبندک داشتم و شاه آن را به من بخشیده بود نقل‌مکان نمودم.
کد خبر: ۵۷۶۸۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۶

از دوشان‌تپه رفتم شهر، پاره‌ای کارها داشته با وزرا و غیره، از آن‌جا طرف عصری رفتم نیاوران. کسانی که این سفر از حرم‌خانه در رکاب بودند: انیس‌الدوله،۱ دختر باقری [و] فاطمه‌سلطان بودند. زعفران‌باجی، اُقُول‌بکه،۲ تاج‌گل، زبیده، خورشید، خان‌سلطان، نظاره خانم با دخترش. گربه کَندی، گربه کوچولو، ماشاءالله‌خان هستند. در بیرون، ماچکی، چورتی۳ از شهر می‌آمد و می‌رفت. آقا سلیمان، آقا بلند، آقا علی کوچکه.
کد خبر: ۵۷۵۴۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

درس فرانسه خواندیم، طولوزون، یحیی‌خان، معیرالممالک و غیره بودند. محمدعلی‌خان مرخص شد رفت به شهر. روضه‌خوانی دارد، ده پانزده روزه مرخص شد. آقا ابراهیم آبدار از شمیران رفته است شهر، هنوز شهر است. آدم میرشکار آمد که «در سه‌پایه شکار هست»، گفتم خودشان بزنند...
کد خبر: ۵۷۵۲۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۹

حاجی محمد حسن مقنی پدر سوخته مثل ...، سوار بر استر پالانی بود، آمده بود. چون آب قنات شهر را بالمره [یکباره]بعد از سه ماه خرابی خوابانده بود که نم پس نمی‌دهد، مژده آورده بود... صبح سر قنات، پیش از ناهار، سید عبدالله گمرک را آورده بودم حساب می‌کردم گمرک را.
کد خبر: ۵۷۵۱۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۷

بعد از ناهار باز سوار شده به اسب کهر خانه‌زاد راندیم، نزدیک مسگرآباد رفتیم. بعد پیاده شده در دره کوه‌سنگی مسگرآباد که به طرف دوشان‌تپه نگاه می‌کند رفتم مارُق. باز محمدعلی‌خان بود. یک ماده آهوی تک خوابیده بود. برخاستم با چهارپاره زدم افتاد، اما بچه نداشت، شیر هم داشت. ولی سرش را برید، برداشته آمدیم سر قنات. قنات ماشاءالله سه سنگ آب داشت. قدری دراز کشیدم خوابم نبرد، برخاستم. بعضی احکام دیوانخانه و غیره خوانده...
کد خبر: ۵۷۴۹۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۶

عصری رفتیم سردر باغ پایین. امیرآخور، ملک‌آرا، فرهاد میرزا، نصرت‌الدوله، امین‌الملک، سایر وزرا کلا؛ ملک‌التجار،۱ میرزا عیسی۲ و غیره و غیره همه بودند. در باب اسعار [نرخ‌گذاری - قیمت] شهر خیلی حرف زده شد. قرارهایی که داده بودند یکی یکی عرض شد. عمل شهر طهران از دبیر انتزاع [گرفته] شد. خالصه را کلا ده‌ساله به او اجاره دادیم.
کد خبر: ۵۷۴۷۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۶

در توچال قدری نشستیم، جواب‌های کرمان را خوانده، آدم دبیر را راه انداختیم. بسیار بسیار سرد بود. قدری هندوانه خورده، چای خوردیم. آمدیم پایین برای منزل. غروبی به منزل رسیدیم. چندان خسته نبودیم. عصر معمول به عمل آمد، قدری با خانم‌ها و غیره توی زمین نشسته، تُرنا بازی [بازی شاه و وزیر – سبیل آتشین] کردیم. گربه‌ها بودند. موزیکان می‌زدند، غلام‌بچه‌ها و غیره بودند. بعد از شام هم قرق شد. طولوزان [و] یحیی‌خان و غیره آمدند. قدری لغت نوشتم، رفتم خوابیدم.
کد خبر: ۵۷۴۱۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۳

دو شیشه عکس جمعیت – دوچشمی – عکاس‌باشی ما را انداخت، خوب نشد، می‌گفت گرم است... کتاب گرامر و تاریخ ینگی دنیا خواندم. عکاس‌باشی چهار شیشه عکس کوه، اردو و غیره انداخت.
کد خبر: ۵۷۳۹۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۱

یحیی‌خان حکایت لاک‌پشت و مرغ گلوقرمز را می‌خواند؛ خیلی خواند، من هم خواندم. با اسباب عکس مجلسی [دوربین] که تازه خریده‌ام یک شیشه انداختم، خوب نشد. بعد غلام‌بچه‌ها پول گرفته رفتند. ماچکی از بیراهه رانده بود، سنگی بزرگ غلطانده بود، افتاد روی جعبه عکس مجلسی، بعضی شیشه‌ها را شکسته بود. محمدعلی‌خان آورد که ماچکی شکسته است، کج‌خلق شدم.
کد خبر: ۵۷۳۸۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۱

روزنامه‌های مصور انگلیسی و فرانسه زیاد جمع شده بود. حکیم طلوزون [و] یحیی‌خان بودند، تماشا می‌کردم؛ روزنامه می‌خواند حکیم... الی غروب مشغول تماشای صورت و غیره بودیم. عکس زیاد جمع شده است در اردو. میرزا کاظم آمد رفت سرِ معدن طلا. یحیی‌خان، میرزا علی‌نقی بودند، گرامر خوانده شد.
کد خبر: ۵۷۳۷۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۹

خلاصه رفتم زیر سنگ، لب رودخانه سایه بود؛ زیر سایه سنگ نشستم. رحمت‌الله، موسی [و] آیی به قله لوارک نگاه می‌کردند که هر وقت پیاده آمد ما برویم. ما هم بعضی احکام دیوانخانه و غیره بود، با یحیی‌خان و غیره خواندیم. خیلی خسته بودم، خواستم بروم لب رودخانه توی آفتاب‌گردان بخوابم. بعد نخوابیده سوار شده رفتم از دره لوارک. رسیدیم زیر سایه سنگی، آن‌جا نشستم... چیزی نشد، آخر یک دسته قوچ... آمد از بالای کوه رفت به شکسته‌های جای همیشه بزها. اول که آمدم، گفتم باید آن‌جا نشست، رحمت‌الله [و] آیی مانع شدند. از همان جایی که من گفته بودم قوچ آمد.
کد خبر: ۵۷۳۳۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۸

دو ساعت و نیم به غروب مانده وارد شمیران شدیم. سواره‌های مخصوص، نظام [و] کشیکچی‌باشی همه صف کشیده بودند در منظریه... حاجی رحیم‌خان، حاجی آقا اسماعیل، میرزا علی‌نقی و غیر، مستوفی‌الممالک، مستوفیان، نایب‌السلطنه، دبیرالملک، وزیر خارجه و سایر وزرا، معزالدوله، شاهزادگان، فرهادمیرزا، شعاع‌السلطنه، اعتضادالسلطنه و غیره و غیره. احمد نوایی. میرزا نصرالله گمرگ هم از تبریز آمده بود. سردار کل نبود، در ونک ناخوش است، ان‌شاءالله خوب می‌شود. معیرالممالک هم بواسیر دارد، خوابیده است. میوه زیادی در حیاط چیده بودند، تاراج شد. شال پیش‌کشی نصف به محمدعلی‌خان، نصف به محقق، پنج تومان به عکاس‌باشی داده شد. هوای شمیران سرد است.
کد خبر: ۵۷۳۱۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۷

entekhab | وب سایت انتخاب

پربازدید ها
آخرین اخبار پربحث ترین