بعد از ساعتی، در پوزه آخر کوه بیبیشهربانو ناهار خوردیم. ادیبالملک با پسرش، شمشیر حمایل کرده آمدند. بعد از ناهار سوار شده راندیم با کالسکه. هوا بسیار بسیار گرم و بد بود. با نقارهخانه و زنبورکخانه [و] تشریفات راندیم تا رسیدیم منزل که خاتونآباد است. حاجی میرزاعلی طرح کاروانسرایی میریزد. در محل خوبی است و تنخواه ثلث و غیره خوب جایی مصرف میشود. خاتونآباد خالصه است، محاذی [روبهروی] حصارامیر واقع است. پَلَشت و جوتو، ده پازوکیها در پایین خاتونآباد است.
کد خبر: ۶۱۵۴۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۰
خلاصه، در توقف دوشانتپه زیاد کار کردیم؛ از هر قسم [و]هر جور. مردم در شهر بودند، مثل دیوانهها شده بودند، متصل حرکت و هیجان داشتند. میرز انصرالله و پسرش از گمرکخانهها معزول شدند، گمرکها را به قوامالدوله دادیم.
کد خبر: ۶۱۵۳۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
بهار بسیار خوبی است. بارانهای زیاد آمده، صحراها سبز [و] خرم، حاصل بسیار خوب، سردرختی بسیار خوب، الحمدالله ارزانی و همه چیز زیاد است. هوا سالم بیعیب... انشاءالله تعالی روز ۲۳ [ذیحجه] از اینجا حرکت است. دیگر وقایع تا آن روز را اینجا نمینویسم، معلوم است یا کار است و امورات، یا سواری و گردش. انشاءالله از روز حرکت از اینجا به خاتونآباد را خواهم نوشت.
کد خبر: ۶۱۲۸۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۲۶
مطالب وزیر دول خارجه را مرتبا خیلی بود، همه را خوانده، جواب دادم. بعد از آن نماز خوانده سوار شده به کالسکه رفتم قصر قاجار. خیلی باصفا بود؛ شکوفهها همه درآمده، زمین سبز، معرکه بود. در آنجا کاهو [و] چای خورده، سوار شدم. سردار کل را خواسته بودم، با عبای کُردی حاضر شده بود. با او الی دمِ لالهزار رفتیم. باغ مثل بهشت بود. شکوفه ارغوان [و] سبزه معرکه بود.
کد خبر: ۶۱۱۱۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۷
کار زیادی داشتم از هر قبیل. ادیبالملک و غیره بودند. الی چهار به غروب مانده کاغذخوانی و غیره داشتم. بعد رخت پوشیده سوار شدم، قدری در باغ گردش کرده، از آنجا رفتم بیرون. اسب شجاعالملکی بازی میکرد. پیاده شده اسب رجب را سوار شدم. راندیم برای چمن موش دوپای پارسالی. آنجا رسیدیم؛ توی چمن چای [و] کاهو خوردیم.
کد خبر: ۶۱۰۹۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۶
محمدعلی بهمنی قاجار: در حکمیت گلد اسمید بخشهای مهمی از خاک ایران به ناحق منتزع گردید و به افغانستان واگذار شد. اگر طرف افغانستانی در پی برهم زدن حکمیت گلد اسمید است باید کل این حکمیت که در عمل ولایت نیمروز کنونی افغانستان را از ایران منتزع ساخت را به کناری نهد که قطعا افغانستان از چنین اقدامی بیشتر زیان خواهد دید.
کد خبر: ۶۰۹۴۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۵
صبح از خواب برخاستیم، بسیار با کسالت. مصمم شدم که بروم بیرون نمک مسهل بخورم... حکیم... ده مثقال کشید... مثل چایی قولُپ قولُپ خوردم... بسیار بدمزه بود. بعد رفتم اطاق شمسالعماره نشستم. شش دست فعل کرد. به غلامبچهها آدمی [نفری] یک توپ زری اصفهانی دادم برای عید قبا بدوزند... امروز با خوردن مسهل و رفتن به خلا، شلوار ماهوتِ آبیِ زنجیرهدار پوشیده بودم، خیلی خنده داشت.
کد خبر: ۶۰۶۰۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۱۸
خلاصه بعد از آن در جاجرود، از سرمای زیادی که در کوکداغ خورده شد، سینهدرد شدیدی عارض شد؛ به طوری که تب هم آورد و بیاشتها بودم. شهر که آمدم به علاوه سینهدرد، ذکام شدیدی شدم که تب آورد، بیاشتهایی زیاد و زردی رنگ و لاغری به علاوه سردرد شدید مستمر هر روزه و هر شبه که الان هم که مینویسم سرم درد دارد، به همین کثافت و نجاست بودم و هستم. الحمدالله تعالی امروز قدری سر و حالم بهتر است، زبان هم بار زیادی داشت.
کد خبر: ۶۰۵۸۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۱۷
رفتم سروستان، گربه کَندی را دیدم، خوب شده بود. نایبالسلطنه بیرون مشق نظام میکرد. مادرش هم حمام بود. آمدم بیرون رفتم حمام، حمام بسیار بوی عفونت میداد، زود در آمدم رفتم اطاق کوچک قزلاطاق چای خوردم، نماز کردم.
کد خبر: ۶۰۳۸۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۰۶
همه جا اسب دواندم با سینه خراب، دُمَل، هوای بد. خلاصه عرقکنان رفتم، دیدم میرشکار با اتباع خود دور مَغاری [غار] را گرفتهاند، تفنگها را قراول رفتهاند به مَغاره ایستادهاند. قدری با اسب بالا رفتم، دیگر اسب نمیرفت. پیاده شده خیلی پیاده رفتیم. جمیع فضولها دور مرا مثل نگین انگشتر گرفتهاند، من هم به واسطه درد سینه و عرق بدن و خستگی نمیتوانستم حرف بزنم؛ یا اینها را مانع از فضولی شوم. به زیر غار که رسیدم، به میرشکار گفتم «خوب است من همینجا بایستم که پلنگ هرجا برود میبینم، میزنم.» گفت: «خیر، باید دست بالای پلنگ را بگیرید.»
کد خبر: ۶۰۳۶۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۰۵
سوار شدم با کسالت. امروز جَرگه است در زیرهچال... را نزدیک شکسته خوردیم اما بیاشتها. زبان بار داشت. کسل بودم. سینه خوب نشده است... پانزده عدد من زدم، هفت عدد تکه، باقی بز و بزغاله؛ خیلی را هم من نمیزدم، ول میکردم میرفتند اما پایین آن طرفها مردم میزدند. گلولههای خوب انداختم، از دور میخواباندم. حبیباللهخان هم انداخت یکی زد. تفنگ زیادی انداختم اما من کسل بودم، احوالی نداشتم.
کد خبر: ۶۰۳۴۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۰۴
امروز را در منزل ماندیم به کار و بطالت گذشت. حاجی قهوهچی گفتند ناخوش است، تخت خواستند که شهر برود. اندرون همه سینهدرد دارند، سُرفه میکنند. شب هم به کسالت خوابیدیم.
کد خبر: ۶۰۳۲۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۰۳
بسیار کسل بودم. هوا هم ابر قدری بود و خیلی سرد بود. با وجود این سوار شده رفتم سرخیها. ناهار بد بیاشتهایی خورده، با کمال کثافت و نجاست با میرشکار... به مارُق [شکار] رفتم... بسیار بسیار بد گذشت. کسل مزاجی بودم. بعد از شام قُرُق شد. قدری امینالملک آمد کاغذ ماغذ خوانده شد...
کد خبر: ۶۰۲۷۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۰۱
شب بعد از شام قُرُق شد. حاجبالدوله، امینالملک، حکیم نظرعلی و غیره بودند. جوابهای سردار و وزیر خارجه را نوشتم. حکیم نشست قدری چَرند گفت. حاجبالدوله میگفت: «در مجیدآباد قنات تازه درآوردهام، نصف نیم سنگ آب دارد. اسمش را سلسبیل گذاشتهام.»
کد خبر: ۶۰۲۷۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۳۰
شب را زنانه بود، بعد از شام آتشبازی که از کمپانی خریده بودم، عکاسباشی جلو عمارت در کرد. بعد انیسالدوله [و] تاجالدوله [را] پول دادم، تختهبازی کردند.
کد خبر: ۶۰۲۵۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۹
بعد از ناهار میرشکار و غیره را همانجا گذاشته، من، خودم به اسب عثمان سوار شدم. آیی، موسی، محمدرحیمخان، آقا کشیخان، ابوالقاسمبیک، سیاچی، علی آشتیانی و غیره بودند. رفتیم بالاخره به مارُق [شکار]. با هزار زحمت رفتیم. بسیار بسیار بسیار سرد بود، به طوری که آدم میمُرد. باد مه پُرزوری میآمد. همه گریه میکردند. باد به شکارها خورده بود در رفته بودند. من رسیدم رفته بودند.
کد خبر: ۶۰۲۲۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۸
شب بعد از شام مردانه شد. عینالملک [و] افشاربیک از شهر آمده بودند. با حکیم «دُنکن» خواندم. چاپاری از خراسان آمده بود، نوشته بودند عضدالملک متولیباشی حضرت، شب ۲۱ رمضان در مشهد فوت شده است.
کد خبر: ۶۰۲۰۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۷
از قم رو به طهران حرکت شد. منزل اول پُلدلاک است موافق معمول صبح از خواب برخاسته رفتم حمام گِلی عمارت قم، رخت عوض کرده، وضو گرفته. همه زنها بودند. بعد آمدیم بیرون رفتیم زیارت. شمشیر مرصعی حمایل کرده، سرداری ماهوتِ سیاهِ گلابتون سفیدی پوشیده، رفتیم زیارت.
کد خبر: ۶۰۱۸۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۶
تازه از کسالت روزه کمکم بیرون میآییم. یک ماه رمضان را تماما الحمدلله روزه گرفتم و بسیار بسیار خوش گذشت، اما دنبلهای زیاده از حدی که درآورده بودم اذیت میکرد، اما الحمدلله دنبلها هم خوب شده است... حال چهل روز به عید نوروز مانده است. هوا مثل بهار است. بنفشه تازه درمیآید. امسال بارندگی زیاد شد، اما برف نیامد. برف به کوهها و ییلاقات زیاد زد... زینیانوف، شارژدافر [کاردار] روسیه حضور آمد. نامه از امپراطور روس داشت آورد...
کد خبر: ۶۰۱۳۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۳
باید رفت به شهر قم... از دربچه [دریچه] به عمارت، از آنجا به زیارت رفته. سرِ قبرِ شاهِ مرحوم خاقان [فتحعلیشاه] رفته، آمدیم در تالار سلام قدری خوابیدیم. نقال نقل گفت؛ بعد آلاچیق گفتم در حیاط زدند. زیاد سرد بود. شب را آمدم بالاخانه پیدا کرده، شام آنجا خورده، در بالاخانه؛ بلافاصله بعد از شام خوابیدم. الحمدلله خوب خوابیدم. زنها هم عصری زیارت رفتند. گربه کوفته چندی است مست شده است.
کد خبر: ۶۰۰۹۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۱