به منزل که آسران است رسیدیم. بسیار خسته شدم، و این دره که آمدیم همهجا سنگسری زراعت میکند. سنگسر دهی است از دهات سمنان، بسیار معتبر است. اهل آنجا در تابستان مثل ایلات چادرنشین، گوسفند زیادی دارند. همه گوسفند میچرانند. مرتع زیاد دارند. ... از طهران چاپار آمده بودند. روزنامهی اموات آورده بود. در ماه ربیعالثانی هفتصد نفر در طهران به مرض وبا مرده بودند. اما الحمدلله تعالی رو به تخفیف گذاشته است.
کد خبر: ۶۳۶۰۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۴
با امینالدوله و غیره صحبتکنان رفتیم از پهلوی ده فولادمحله رد شده. خیلی ده معظمی است. روی تپهی کوچکی خانوار ساخته شده است. در وسط صحرا خانهها روی هم گرد واقع شده [است]. رعیت زیادی داشت... راندیم. حکیم روزنامهی «دُنکَن» را سرِ سواری خواند، یحییخان ترجمه کرد الی منزل که در دره افتاده چمن دارد. امروز پیش از اینکه به گردنه برسیم، باد کلاهِ ما را انداخت. امینالملک پیاده شد زود رساند.
کد خبر: ۶۳۵۸۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۳
امروز باید رفت به فولادمحلهی هزارجریب دودانگه که در دست ابراهیمخان است ... نوهی ننه مولا ثقل سرد کرده بوده است، خوب شد. اطمینان حاصل شد. شکوهالسلطنه امروز به علت ثقل و خوردن گنهگنه غش کرده بوده است. حسینخان، صبح دمِ آبدارخانه غش کرده بوده است، اما خوب شد. شب بعد از شام قرق شد. یحییخان قدری روزنامه خواند. بعد خوابیدیم. هوا خیلی سرد بود. ماه را روی خط مبارک حضرت دیدیم.
کد خبر: ۶۳۵۶۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۲
بعد از ناهار رفتیم تماشای چشمهی بادخان معروف که در تواریخ اسمش هست، و در تاریخ به این عبارت نوشتهاند: «در هفت فرسنگی دامغان، چشمهای است معروف به بادخان، که هر وقت نجاست و قازوراتی در آن بیفکنند، باد و طوفان میشود و هوا منقلب میگردد.» چون هوا بسیار صاف و بیباد بود امروز، به طوری که برگ درختها تکان نمیخورد. من واجب دانستم که خود رفته امتحان کنم... عصری چاپاری از مستوفیالممالک آمد. نوشته بود طهران ناخوشی هست. بسیار اوقاتم تلخ شد. توکل به خداوند کریم است.
کد خبر: ۶۳۵۱۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۰۸
پای درد دل ناصرالدینشاه؛
[ناصرالدینشاه:] من ۳ سفر اروپا رفتم همهی ترقیات اروپا را به چشم خود دیدم. خیلی بیش از آنکه تو و امثال تو یا سید جمال که مرشد تو است از اسرار ترقیات اروپا فهمیده باشد درک کردهام... چرا راه دور برویم، همین راهآهن دوفرسخی حضرت عبدالعظیم کشیده شد دیدی چهها کردند؟ علنا گفتند چون فرنگی تلمبه میزند نجس است. گفتند چون بخار دیگ ماشنی بر روی لباس مردم مینشیند لباسشان نجس میشود و با این لباس نمیشود زیارت رفت...
کد خبر: ۶۳۲۱۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۸
خلاصه وارد جلگهی بزنجرد [بجنورد] شدیم. جلگهای است به قدر جلگهی کلاردشت. اطرافش همانطور ده و کوه. تفاوتی که دارد، اینجا جنگل ندارد. اما پشت کوه الاداغ و پشت کوههای مغربی بوجنورد که سمت سملقان است، میگفتند جنگل بسیاری دارد، مثل مازندران. بعضی سر درختان هم پیدا بود. اطراف جلگه دهات دارد. خود شهر نزدیک به دامنهی کوه افتاده است. شهری است کوچک. قلعهی محکمی دارد، اما خراب است. بوجنورد است، خانهی ایلخانی.
کد خبر: ۶۳۱۶۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۶
به شیروان رسیدیم. شیروان قلعه[ای] دارد بسیار بزرگ [و] محکم. حکومتش با امیرگونهخان برادر امیرحسینخان است. در دامنهی کوه واقع است. رو به شمالش الی دو فرسنگ بلکه بیشتر همه باغات است. آبش از کوه میآید، آب خوشگوار دارد. سیب بسیار خوب داشت، انگور خوب دارد.
کد خبر: ۶۳۱۱۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۳
سمت شمال کوههای سرحد آغال [آخال] پیدا بود. با دوربین تماشا کردم. بسیار بسیار کوهها سخت صعب است. ترکمان امکان ندارد به این طرف عبور کند. دوربین را به هاشم دادم بیندازد. روی سنگ ماشاءالله مثل رستم دستان نشست، دوربین را رو به طرف سرحدات ترکمان گذاشت – ماشاءالله از آن جرأت شیر – هیچ رنگ را نباخته، با دل قوی تماشا کرد. زیاده از حد خندیدیم.
کد خبر: ۶۳۰۴۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۹
امروز منزل سوهان است... قلعهی سوهان قدیم بزرگ بوده است. آثارش بود اما خراب است حالا. تویش آبادی دارد. در قدیم ازبک آمده اهل این ده را کوچانده برده بود.
کد خبر: ۶۲۹۸۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
چهار ساعت به غروب مانده وارد منزل شدیم. چمنی بود و چشمه گیلاس مشهور اینجا است. چشمه در دامنهی کوه چسبیدهی ادرو بود. آب بسیار بسیار بدی میآمد. لجن، سنگین، بدرنگ، مثل مرکب سیاه، آبش زیاد بود. میگفتند سرچشمهی آبش صاف است.
کد خبر: ۶۲۹۱۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۱
امروز خیلی کار داشتم، شب را شام میخوردم، انیسالدوله نیامد ناخوش بود. امروز همه زیارت رفته بودند زنها. به غیر از معصومه، زبیده، باقری [و] زهراسلطان... امشب سردار یعقوبخان و هراتیها در اردو مهمان امینالدوله بودند. صدای بالابان موزیکان میآمد. امروز صاحبجمع میگفت میان شترها ناخوشی افتاده. از دست مگس و ارباب طمع و توقع خفه شدم.
کد خبر: ۶۲۸۵۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۲۸
رسیدیم به ده نوغوندر [نغندر]، ده معتبری است. رودخانه از وسط میگذرد. خانهها به قطار این طرف آن طرف رودخانه است. زنهای خوشگل داشت. این ده در دست متولی قبر نایبالسلطنهی مرحوم است. اخراجات مقبره از این ده داده میشود – سپردهی متولی – خودش هم بود. این دره همینطور است، میرود همهجا درخت و سایه و از دو ده دیگر میگذرد که اسامی آنها از این قرار است: کَنک [و] زُشک – شکار هم دارد – بعد منتهی میشود به کوه و برف و غیره.
کد خبر: ۶۲۷۱۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۲۰
کمالالملک به قلم عبدالحسین نوایی؛
ناصرالدینشاه نسبت به کمالالملک بیاندازه توجه داشت و احترامی خارج از حدود معمول به وی میگذاشت... مرحوم کمال خود یک روز برای یکی از شاگردان خود آقای استاد میرزا اسماعیل آشتیانی نقل کرده بود که: «هر وقت تابلویی برای شاه میساختم شاه مدتی طولانی ملاحظه و تحسین مینمود و سپس تابلو را بر زمین خوابانده میفرمود تا چندان اشرفی بر آن بریزند که سطح تابلو از اشرفی پوشیده شود. آنگاه به من دستور میداد تا اشرفیها را بردارم.»
کد خبر: ۶۲۵۲۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۹
... جزء خدّام حضرت خدمت کردیم. چراغها را به طور رسم خدّام بوسیده، دست به دست به ما میدادند زمین میگذاشتیم. بعد از اتمام چراغها، همهی خدّام و ما دور ایستادیم در حرم... ایستادیم، در دست هر یک شمعی دادند، خطیب خطبه [را به] وضع غریبی خواند سه دفعه به فاصلهی پنج دقیقه خطبه میخواند، طور غریب و به طور تشدد و تحکم میخواند. بعد از اتمام خطبه یکدفعه همه به سجده افتادند، من نابلدوضع بودم، شمع در دست تا خواستم سجده بیفتم دولا شدم، آنها برخاستند، آتش شمع که در دستم بود کم ماند سبیل و ابرو را بسوزاند.
کد خبر: ۶۲۴۲۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۲
عصری رفتم زیارت؛ اول به مدرسهی میرزا جعفر که جنب صحن است رفتم، مدرسهی بسیار بزرگ خوبی است و بسیار مهیب است، خرابی زیاد داشت، از ریختن کاشیها، باید تعمیر شود. بعد زیارت کرده، آمدیم منزل. حرم هم رفتند.
کد خبر: ۶۲۴۱۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
اول رفتم قورخانه، قورخانه در ارک است، بسیار بسیار شستهرفته [و] قشنگ. خوب قورخانه[ای] است. قربانبیک یاور متصدی امر آنجاست. وسط قورخانه اشجار میوه دارد، خوب، سبز، خرم. اسباب قورخانه هم خوب بود، انبارها همه چیز داشت. سربازخانه هم جنب قورخانه است. خلاصه از آنجا از دروازه بیرون رفته راندیم برای کوهسنگی. رسیدیم به کوهسنگی. قبر جدّ میرزای ناظر آنجا است، بنایی هم ساختهاند. کوهش سنگی است یکپارچه، یعنی پارچههای سنگ سیاه بزرگ بر ریگ و خاک میچربد.
کد خبر: ۶۲۳۹۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۳۱
امروز انشاءالله تعالی شانهالعزیز، به میمنت و فیروزی باید وارد شهر مشهد مقدس و فایض به زیارت مرقد منور امام ثامن ضامن، علیه الاف التحیه و الثّنا بشویم... مردم مشهد هزار جور بودند، از هر طایفه... زن زیادی بود در بامها و غیره. خیلی راه راست راندیم تا رسیدیم دم بست، آنجا پیاده شده، علمهای حضرت را آوردند بوسیدم. زیر نقارهخانه حضرت که بسیار مرتفع و بنای عالی است، جقّه را برداشته، کلاه متعارفی سر گذاشته داخل صحن شدیم؛ یعنی داخل بهشت شدیم... حالتی دست داد که به وصف نمیآید. انشاءالله نصیب همه مسلمین بکند.
کد خبر: ۶۲۳۴۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۸
امروز قره به قره، تلغراف[ها] قرآن زده بودند، از زیر قرآن میگذشتم... بعد از ناهار راندیم. شهر و گنبد حضرت پیدا شد، حالت غریبی به همه دست داد. خیلی موثر شد. بالاخره به اول طرق رسیدیم که منزل است. دو کاروانسرا دارد، یکی خیلی مخروبه است که باید بالمره خراب شود، از مصالح آن رابط سرپوشیده کوچکی بسازند. یک رباط دیگرش خوب بود، آباد بود. آب رودخانه میآید از محال اردمه که نزدیک اینجا و ییلاق است، مابین گلستان و بلوک پیوهژن است... طرق، وقف سرکار فیضآثار است... جای بسیار بسیار گرمی است، بدخاک و غیره...
کد خبر: ۶۲۳۲۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۷
امروز باید از دیزآباد به شریفآباد رفت... امروز دو ساعت و نیم به غروب مانده به منزل رسیدیم که شریفآباد است. ده معتبری است، کاروانسرایی دارد چسبیده به قلعه. اغلب کاروانسراهای اینجاها سرپوشیده است. این ده را هم وقف کاروانسرا کرده است... چادر را توی باغ زدهاند. باغ کوچکی است. اندرون هم توی باغ است. اطراف اردو تپه است. قناتی دارد، دهنه قنات نزدیک بیرون سراپرده است. یک سنگ آب صاف خوبی دارد. مردم برای آب برداشتن قال و مقال بیمعنی میکردند. سقاها با سربازها برای آب دعوا کرده بودند. آقا ابراهیم سقاها را کتک زیاد زد.
کد خبر: ۶۲۳۰۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۶
امروز باید رفت از قدمگاه به دیزآباد... دو کاروانسرا در قدمگاه هست: یکی خیلی مخروبه است، یکی آباد است. چاپارخانه خوبی هم داشت... پنج ساعت به غروب مانده به منزل رسیدیم. آب مشهور دیزآباد قریب ۴ سنگ آب میآمد، از چادر میگذشت اما اهالی اردو آب را ضایع کرده بودند.
کد خبر: ۶۲۲۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۵